در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با دکتر ”محمدرضا خاکی” کارگردان نمایش ”روال عادی”

گفت‌وگو با دکتر ”محمدرضا خاکی” کارگردان نمایش ”روال عادی”

علیرضا نراقی: دکتر "محمدرضا خاکی" از چهره‌های برجسته دانشگاهی تئاتر ایران است. او این روزها در تالار سایه مجموعه تئاتر شهر نمایش "روال عادی" نوشته "ژان کلود کریر" را به صحنه آورده است. "ژان کلود کریر" چهره شناخته شده‌ای در تئاتر ایران است مخصوصاً به مدد نمایشنامه "مجمع مرغان" که در ایران بسیار شهرت دارد.

روال عادی نمایشی ساده و در باطن خود پرکشمکش است که فضایی عاری از اعتماد و ارتباط متقابل را در یک جامعه  امنیتی به تصویر می‌کشد.
گفت‌وگوی سایت ایران تئاتر با دکتر خاکی ساعتی قبل از یکی از شب‌های اجرا درباره زبان اثر و کارگردانی انجام شد که می‌خوانید:
***
پس از کشمکش‌هایی که در انتخاب متن وجود داشت چه شد که به "روال عادی" رسیدید و امتیاز متن "کریر" برای شما چه بود؟

من سعی کردم به نوعی در توضیح خودم در بروشور به این مسئله اشاره کنم. تئاتر یک رویداد نمایشی است که ضمن اینکه باید از جاذبه‌های خاص زیباشناسانه برخوردار باشد باید به نحوی ما را به جهان واقعی ارجاع دهد. به این ترتیب است که یک تئاتر کارکرد نشانه‌شناسانه پیدا می‌کند. من در ابتدا نمایش‌های دیگری را آماده کرده بودم که به دلایلی نشد که آنها را اجرا کنم. بنابراین با توجه به شرایط زمانی که داشتم به دنبال نمایشنامه‌ای گشتم که هم در زمانی کوتاه بتوان آماده‌اش کرد و هم اینکه جاذبه‌های خاصی را با خود داشته باشد. پس از مدتی به متن "روال عادی" برخوردم که به نظرم برای شرایط ما خیلی مناسب بود.
این نمایش بسیار ساکن است و چنین انتخابی بسیار جسورانه به نظر می‌رسد.آیا این سکون در درون متن بود یا انتخاب شما آن را به اینجا رساند؟
اتفاقاً در متن حرکت بسیار کمتر از این اجراست. ببینید حرکت در صحنه باید مبتنی بر یک دلیل صحنه‌ای یا کنشی باشد. هر کارگردانی در هنگام اجرا پیش از هر چیز با یک متن روبرو است. بعضی از حرکات در متن پیش‌بینی شده و توسط نویسنده به گروه اجرایی پیشنهاد می‌شود. اما میزان مهمی از حرکت در درون متن و حاصل درگیری و تنشی است که بین شخصیت‌ها جریان دارد. در متن به این گونه حرکات اشاره مستقیم نمی‌شود. مشکل، زمانی پیش می‌آید که شما با نمایشنامه‌ای مواجه هستید که کمترین پیشنهاد را درباره حرکت دارد. من اگر بخواهم درباره انتخاب واقعی خودم ـ نه لزوماً آنچه در این اجرا بنا به ضرورت‌ها رعایت کردم- حرف بزنم، انتخاب من درست آن چیزی است که در متن آمده؛ یعنی گفت‌وگوی دو نفر کنار یک میز بدون اینکه کوچکترین حرکتی داشته باشند. حتی همین اندازه دکور و حرکت که شما در این اجرا می‌بینید در متن وجود نداشت و آنچه که به عنوان چالش و کنش نمایشی می‌شناسیم در دیالوگ اتفاق می‌افتد و درگیری این دو شخصیت بر سر یک موضوع واحد. ولی ما ناگزیریم کمی به این فکر کنیم که آموزه‌های تماشاگر ما چیست؟ به همین دلیل یک کارگردان گاهی مجبور است از سلیقه خود بگذرد تا چیزی را با ظرفیت‌ها و آموزه‌های مخاطب تطبیق دهد. آنچه در این نمایش اهمیت دارد و من با طراحی و کارگردانی سعی در ایجاد آن داشتم این بود که ما تماشاگر را وارد یک فضای بسته کنیم. اساساً آنچه بین کمیسر و خبرچین می‌گذرد، محصول یک فضای بسته است.
در چنین آثاری که مبتنی بر دیالوگ است و  فضا و داستان با کمترین حرکت پیش می‌رود، اساساً زبان دارای چه خصوصیتی است؟
بیش از زبان، سکوت یکی از عوامل اساسی است. متأسفانه یکی از نقصان‌های اجراهای ما در ایران کم توجهی به عامل سکوت است. بسیاری از بازیگران ما که اتفاقاً بسیار توانمند هستند از سکوت می‌ترسند. آنها فکر می‌کنند بازیگری تنها در گفتن و حرکت کردن اتفاق می‌افتد و از سکوت و کارکردهای بی‌شمار آن غافل هستند. همه ما در زندگی روزمره بیش از آنکه حرف بزنیم سکوت می‌کنیم و بسیاری از کنش‌های ما در سکوت شکل می‌گیرد. این نمایش به این دلیل که چالش اصلی آن در گفتار صورت می‌گیرد، در لحظاتی که سکوت می‌شود، تمام بار مفهومی و تجزیه و تحلیل آن صحنه و شناخت درون شخصیت‌ها نشان داده می‌شود. من در این اجرا بر سکوت تأکید زیادی داشتم.
به طور کلی جنس بازی‌ها با توجه به اینکه در این کار حرکت کم و دکوری استیلیزه وجود دارد خیلی به چشم می‌آید. بازیگر نقش خبرچین (مسعود دلخواه) به نسبت کمیسر (ایوب آقاخانی) خوددارتر و کنترل شده‌تر بازی می‌کند، اما کمیسر انگار از همان ابتدا عصبی است. مدام دست‌هایش را تکان می‌دهد و فریاد می‌زند. کمی در مورد شکل بازی‌ها و دلیل این تضاد توضیح دهید.
این تضاد باید در بازی‌ها وجود می‌داشت. شخصیت کمیسر همان‌طور که در متن هم آمده جوان و بی‌تجربه است و به همین دلیل ژست‌هایی بیرونی، قراردادی و کاذب دارد. اما خبرچین مربوط به نسل گذشته است. اگر کمیسر درونی اجرا می‌شد به اجرای شخصیت خبرچین که پیش برنده ماجراست، لطمه می‌خورد. آنچه در متن اهمیت دارد آرام آرام خود را در اجرا نشان می‌دهد و آن تحولی که در کمیسر می‌بینیم منجر به جابجایی جایگاه دو شخصیت می‌شود. چیزی که در اجرای بازیگران این نمایش اهمیت دارد، رسیدن به همین نقطه و اجرای درست آن است.
آیا می‌توان این اجرا را مینیمالیستی دانست؟
از بعضی جهات بله، برای اینکه شما جز لوازم ضروری در این کار چیز دیگری نمی‌بینید. البته من ادعای این را ندارم که این کار مینیمالیستی است. اما هیچ توجهی به زوائد و عناصری غیر از محدوده داستان وجود ندارد و اجرا در عین سادگی انجام می‌شود. بنابراین اگر نگوییم این اجرا مینیمالیستی است، باید بگوییم سادگی همچون یک اصل در آن رعایت شده است.
در چنین نمایش‌هایی که کنش با دیالوگ اتفاق می‌افتد و حرکت در کمترین شکل ممکن انجام می‌شود، تماشاگر در واقع چه می‌بیند؟ چه عنصری کار را "دیدنی" می‌کند؟
 اول باید بگویم کارگردانی این جنس کارها دشوار است؛ چرا که شما برای جلب توجه تماشاگر عناصر کمتری در اختیار دارید و همه چیز با ظرافت بیشتری باید انجام شود. این نوع کار برای ما تازگی دارد؛ چرا که به نظر من اصولاً ذهنیت "انسان خاورمیانه‌ای" به گونه‌ای است که دوستدار پیچیدگی است. شما به انواع هنرها در این بخش از جهان که نگاه می‌کنید این پیچیدگی را می‌بینید. در حالی که آنچه واقعیت امروز تئاتر است و در دنیا تا آن حد که من می‌شناسم رعایت می‌شود، رفتن اجراها به سمت سادگی است. تئاتر معاصر سعی می‌کند تماشاگر را هر چه بیشتر با متن درگیر کند. البته  متن نه به معنای ادبیات چون تئاتر اروپا بیش از 70 سال است که در برابر تلقی ادبی از متن نمایشی ایستاده است؛ منظور از متن اینجا آن چیزی است که روی صحنه جان می‌گیرد و حضور پیدا می‌کند. این حضور در ابزار و دکور مفصل و حرکت‌های فراوان نیست بلکه در حس است و ارتباطی که آن حس با تماشاگر برقرار می‌کند. من این ایده را در "مرغ دریایی" هم داشتم و سعی کردم از آن متن هم اجرای ساده‌ای داشته باشم.
کارهایی از جنس "روال عادی" که موقعیت سیاسی – اجتماعی مخاطب را به چالش می‌کشند و او را درباره اینگونه موارد به فکر وا می‌دارند، کمتر در ایران اجرا می‌شوند. با ظهور گونه‌ای از تئاتر که خود را تجربی می‌خواند زمینه‌های اجتماعی – سیاسی تئاتر مورد بی‌توجهی قرار گرفته، دلیل رواج چنین تفکراتی در تئاتر ما چیست؟
برای پاسخ به این سؤال باید از اینجا شروع کنم که تئاتر یک هنر و در عین حال یک فرهنگ است. این فرهنگ مبتنی بر نوعی دانش آموزشی است و به همین دلیل وارد دانشگاه شده و شیوه‌های آموزشی و همچنین سبک‌ها و گونه‌های مختلف اجرایی دارد. بنابراین، این پدیده تنها مبتنی بر یک خواست غریزی نیست. نکته‌ای که ما مخصوصاً در این چند سال اخیر با آن روبرو هستیم پدیده‌ای است که محصول ناگزیر نوعی سیاستگزاری بوده و هست که در یک زمانی ترجیح داده که برای ایجاد "فضا" برای جوانان علاقه‌مند به تئاتر، آنها را به سوی نوعی خودشیفتگی و لذت نارسیسیک سوق دهد، و این خطرات زیادی برای آنهایی دارد که تازه می‌خواهند کار تئاتر را شروع کنند. شما نگاه کنید جوانی وارد تئاتر می‌شود و بلافاصله می‌گویند که وارد تئاتر تجربی شده است. حقیقت این است که تئاتر تجربی اصلاً در ایران وجود خارجی ندارد. علت این حرفم به تعاریف و سوابق خود تئاتر تجربی برمی‌گردد. تئاتر تجربی محصول فضایی است که تئاتر در آن از سبک‌ها، شیوه‌ها و فضاهای متفاوت اجرایی و شیوه‌های مختلف ارتباط با تماشاگر گذشته است. در واقع در بعضی  جوامعی که سنت‌های تئاتری وجود دارد این فکر که تئاتر می‌تواند به گفته "گروتفسکی" لابراتواری باشد برای تجربه‌هایی خاص به تئاتر تجربی انجامیده است. تئاتر تجربی یک روش علمی برای تجربه کردن است. در تئاتر تجربی شخص پرسش پژوهشی دارد. پس بارها و بارها دست به تجربه می‌زند و سپس آن تجربه‌ها را ثبت می‌کند. من از دوستانی که مدعی تئاتر تجربی هستند سؤال می‌کنم که پرسش تجربی آنها از تئاتر چیست؟ در واقع چه چیزی را می‌خواهند تجربه کنند؟ تجربه  تئاتری در یک فضای اجتماعی-فرهنگی قابل مطرح شدن است. ما بر اساس آموزه‌ای که از فرهنگ و اجتماعی دیگر می‌آید، نمی‌توانیم تئاتر تجربی بنا کنیم. اگر آن تجربه را می‌خواهیم برای "تماشاگر" انجام دهیم باید بدانیم که نسبت‌های آن تجربه با فرهنگ او چیست. این در واقع مثل این است که عده‌ای را در یک فضای بی‌شکلی رها کنیم و بگوییم کار تجربی کنید. این باعث رواج ایده‌ای شده که تجربی بودن یعنی دست به کارهای نامتعارف‌تر زدن. در حالی که اصلاً چنین نیست، این شکلی که امروز در تئاتر ما رواج یافته، تجربه تئاتری کسانی است که اتفاقاً نمی‌خواهند به طور جدی با تئاتر روبرو شوند و هرگز وارد هیچ بحث جدی مطالعاتی درباره تئاتر نمی‌شوند. به صراحت می‌پرسم مقاله‌های حاصل از تئاتر تجربی این حضرات کجاست؟ می‌خواهند چه نتیجه‌ای بگیرند؟ چه چیزی را تجربه کنند؟ نتیجه چنین وضعیتی این شده که این دسته از دوستان فقط تماشاگر را محکوم می‌کنند که بدون سؤال ادا و اطوارهای آن‌ها را بپذیرد و مرعوب کار آنها شود. به نظر من آن‌ها تنها چیزی را که باور ندارند، احترام به تماشاگراست. طوری رفتار می‌کنند که اگر تماشاگر بگوید کار آنها را  نمی‌فهمد معنایش این است که چیزی از تئاتر نمی‌فهمد!