در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با ”داود رشیدی” کارگردان نمایش ”منهای دو”

گفت‌وگو با ”داود رشیدی” کارگردان نمایش ”منهای دو”

علیرضا نراقی: نمایش "منهای دو" مدتی است که به کارگردانی "داود رشیدی" در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه رفته است. ساموئل بنش‌تریت نویسنده و فیلمساز جوان فرانسوی در نمایشنامه" منهای دو" خاطرات تلخ دو پیرمرد رو به احتضار را در لایه‌ای از امید پیچیده و پیام آرامش را با ترکیبی از حزن و کمدی به مخاطب منتقل می‌کند.

اما رشیدی با پررنگ کردن مایه کمیک اثر تلاش کرده نمایشی با قابلیت ارتباط با مخاطب انبوه را ارائه کند و طبق گفته خود با ایجاد تغییراتی پذیرش نمایش بنش‌تریت را برای مخاطب ایرانی تسهیل کرده است.

گفت‌وگوی سایت ایران تئاتر را با وی می‌خوانید:
***
اصولاً برای کارگردانی، اول متن شما را جذب می‌کند یا شما تصمیم به کارگردانی تئاتر می‌‌گیرید و در فرآیند انتخاب متن به اثری که جذبتان کند، می‌رسید. برای مثال در این اثر خاص، "منهای دو" شما را جذب کرد و تدارک کار را دیدید یا اینکه در جستجو برای یک نمایشنامه مناسب به این اثر رسیدید؟

خیر. من ابتدا با نمایشنامه "منهای دو" آشنا شدم و قصد داشتم سال گذشته آن را به صحنه بیاورم.مقدمات کار هم انجام شده بود، اما به دلیل اتفاقاتی که رخ داد نه کسی حوصله آمدن به تئاتر را داشت و نه من حوصله کار کردن داشتم، این بود که انصراف دادم و امسال احساس کردم که شرایط برای اجرای این کار مناسب تر است. اما نکته‌ای که وجود دارد در طول این یک سال یعنی از زمانی که در سال گذشته انصراف دادم، متن همیشه با من بود و مرا رها نکرد. اساساً فکر کردن به مفهوم متن و همچنین شخصیت‌ها و میزانسن‌هایی که مورد نظرم بود هیچ‌گاه در من قطع نمی‌شد.
ویژگی اصلی متن "منهای دو" برای شما چه بود؟
خیلی چیزها؛ اول اینکه به اعتقاد من شیوه جدیدی در نمایشنامه نویسی هم در اروپا و هم در آمریکا بوجود آمده که بیشتر متکی بر زبان، دیالوگ و همچنین داستان‌های مختلف در یک اثر است که "منهای دو" هم به اعتقاد من متعلق به آن شیوه است. نکته دیگر این است که "منهای دو" با اینکه داستان دو نفر است که یکی یک هفته و دیگری پانزده روز زنده خواهند ماند، اما این خبر ناگوار مرگ، نمایشنامه را سنگین و تلخ نمی‌کند. شما در طول این نمایشنامه به هر یک از شخصیت‌ها که نگاه می‌کنید می‌بینید که سرنوشت هر یک از آنها می‌تواند یک تراژدی باشد، اما در کل، کار یک تراژدی نیست. در واقع این نمایشنامه بر امید تکیه دارد و حتی مرگ را تبدیل به یک شوخی می‌کند.
ما در تاریخ درام با نمایشنامه‌های زیادی که درباره مرگ هستند روبرو می شویم اما آثار کمی تا این حد سرخوشانه با مرگ مواجه می شوند.فکر می‌کنید این نگاه به مرگ حاصل چه تحلیلی از این مقوله در این اثر است؟
اصلاً در طول این اثر مرگی وجود ندارد. مرگ تنها در ابتدای نمایشنامه با گفتن دکتر بوجود می‌آید، اما تا پایان ما مرگی نمی‌بینیم. در انتهای نمایشنامه هم که در هر حال اثر باید به یک نتیجه و سرانجامی برسد باز هم مرگی در کار نیست و کار با پیام سونیای دایی وانیای چخوف تمام می‌شود.
اشاره به سبک تازه‌ای از نمایشنامه‌نویسی کردید که معتقدید "منهای دو" هم متعلق به آن است.کمی از این سبک و ویژگی‌هایش بگویید.
من تئوری پرداز نیستم. اما اگر بخواهم در حد دریافت خودم از اینگونه آثار توضیح دهم، باید بگویم که دیالوگ در این آثار مهم و البته زیاد است. با اینکه یک روند داستانی و مضمونی خیلی کلی در این آثار هست، اما این داستان و مضمون آن با داستان‌های کوچک مختلف تعریف می‌شود. البته مدل آمریکایی این درام‌ها تفاوت‌هایی با شکل فرانسوی‌اش دارد. در آمریکا این سبک همراه با نگاهی خشن و بدبینانه است که در آثار ممت مشهود است. در مقابل نویسندگان فرانسوی این سبک، دیدی ایده‌آلیستی‌تر دارند. شما این نگاه را در آثار نویسندگانی مثل همین بنش‌تریت که "منهای دو" را نوشته و همچنین افرادی چون اشمیت و یاسمینا رضا می‌بینید که امید و نگاه مثبت بیشتری در آنها به چشم می‌آید.
وقتی متن بنش‌تریت را با اجرای شما تطبیق می‌دادم، متوجه صحنه‌ها و مونولوگ‌هایی شدم که در متن بسیار غمگین و گاهی تلخ است، اما در اجرای شما آن صحنه‌ها و مونولوگ‌ها در فضایی کمیک اجرا می‌شود، دلیل این انتخاب چه بود؟
 من اجرای پاریس این نمایشنامه را ندیدم، اما نقدهایی که درباره آن نوشته شده بود و مصاحبه‌های بنش‌تریت را که خواندم متوجه شدم که آن اجرا هم کمیک بوده. خود بنش‌تریت در جایی گفته بود که بعضی شب‌ها اجرا به دلیل خنده زیاد تماشاگر خیلی طولانی می‌شد. پس خود نویسنده هم نگاه مفرح و شادی‌آوری در اجرای متن خود دارد. اما در لابلای همین موقعیت‌های کمیک نکاتی است که باید تماشاگر را به فکر وادارد. در همین اجرا من خودم که دقت می‌کنم بعضی وقت‌ها جلوی خنده تماشاگر گرفته می‌شود؛ به این معنا که وقتی تماشاگر مشغول خنده است با دیالوگی این خنده قطع می‌شود و تمرکز تماشاگر از خنده صرف به سوی اصل نمایشنامه می‌رود و این امر باعث رضایت من از این اجرا می‌شود؛ چرا که نمایش در خندیدن خلاصه نمی‌شود.
در انتها با گفتاری که توسط سونیا رو به تماشاگر صورت می‌گیرد به نظر می‌رسد ایده اصلی اثر که قرار است به تماشاگر منتقل شود گفته می‌شود؛ آرامش. چرا این پیام را می‌خواستید منتقل کنید؟
به اعتقاد من مفهوم این نمایش چیزی است که مورد نیاز جامعه ماست. آرامش و امیدی که در طول نمایش بر آن تأکید می‌شود نیاز اصلی جامعه است. فاصله‌ها و گسست‌هایی که الآن در جامعه ما وجود دارد، بیش از هر چیز نیاز به با هم بودن و آشتی را ایجاد کرده است.
در این کار بازیگران مختلفی با سبک‌های متفاوت حضور دارند. بازیگرانی که از سینما آمده‌اند در کنار بازیگران تئاتری قرار گرفته‌اند. کار کردن با چنین گروه متکثری چگونه بود؟
یکدستی معطوف به هدف، مهمترین مسئله است. رسیدن به این یکدستی در ابتدا بر عهده کارگردان است و البته همکاری خود بازیگران در چنین شرایطی برای ایجاد حس گروهی بسیار مهم است؛ بچه‌ها باید احساس کنند یک گروه هستند که هدفی مشترک را دنبال می‌کنند. مثلاً توازن بین ژول و پل در بازی و تقسیم صحنه بسیار مهم بود و حقیقتاً بازیگران هم تعامل خوبی با هم داشتند.
کار کردن با بازیگران سینما در حالی که تجربه تئاتری ندارند و صحنه برایشان غریب است برای شما چه چالش‌هایی به همراه داشت؟
 خوب آنها از نظر صدا و همچنین نوع انتقال حس دارای عادات دیگری هستند. بازیگری که فقط در سینما کار کرده بیشتر عادت دارد که با جزئیات صورت بازی خود را نشان دهد و حسش را منتقل کند. بازی نگاه آنچنان در تئاتر آنهم در صحنه‌های بزرگی مثل تالار اصلی تئاتر شهر اهمیت ندارد. بازیگر باید بداند که همیشه در نمای دور(long shot) قرار دارد. هیچ‌گاه بازیگر در تئاتر در نمای بسته نیست و اگر هم به چنین نمایی می‌رسد به خاطر بازی قوی خودش است. اما ببینید بازیگر در هر رسانه بیش از هر چیز یک بازیگر است که در یک کار واحد باید دارای یک نگرش واحد باشد، درست مثل یک سمفونی. من سعی کردم بازیگرانی که بیشتر در سینما فعالیت کردند را به بازیگران تئاتری‌تر نزدیک کنم تا کار یکدستی ارائه کنم.
در متن موسیقی فقط چند قطعه از شوپن است اما شما بجای آن از آهنگساز استفاده کردید و موسیقی متفاوت‌تر و بیشتری را در کار گنجاندید، دلیل چنین تغییری نسبت به پیشنهاد متن چه بود؟
در متن فقط به نکتورن 1 شوپن اشاره شده که به اعتقاد من آن موسیقی ارتباط خوبی با تماشاگر ما برقرار نمی‌کند. احساس کردم که کار احتیاج به موسیقی بیشتر و متفاوت‌تری دارد و این تمهیدی بود برای ارتباط بهتر تماشاگر ایرانی با اجرا. در هر حال برای تماشاگر فرانسوی نکتورن شماره 1 شوپن آشناتر است و طبیعی است که در ارتباط با آن دچار مشکل نمی‌شود.
در اجرا نوعی فاصله‌گذاری وجود دارد. مونولوگ‌هایی که در متن از دل دیالوگ‌ها شکل می‌گیرد اینجا کاملاً از فضای دونفره فاصله گرفته و در جلوی صحنه مستقیم به تماشاگر گفته می‌شود. از سویی دیگر ارتباط بازیگران با گروه موسیقی به لحاظ کلامی نوعی خروج از فضای محدود است. دلیل استفاده از این تکنیک‌ها چه بود؟
خوب من نمی‌خواستم اجرایم یکنواختی میزانسنی که متن پیشنهاد می‌کرد را داشته باشد. ضمن اینکه می‌خواستم تک‌گویی‌ها که بیشتر گفتن دردها و رنج‌های شخصیت‌ها است در حالتی اثرگذارتر بیان شود، تا تماشاگر کمی از فضای خنده فاصله گرفته و تحت تأثیر احساسات درونی شخصیت‌ها قرار گیرد.
این اجرا چقدر با ایده‌آل ذهنی شما فاصله دارد؟
من تا جایی که توان داشتم سعی کردم به اجرای خوبی برسم؛ هر چند که انسان هیچ‌ وقت به آن ایده‌آل ذهنی خودش نمی‌رسد.کمی امکانات فنی تالار اصلی تئاتر شهر به لحاظ تکنیکی و همچنین نقاط کور صحنه از لحاظ صوتی و آکوستیک باعث به وجود آمدن مشکلاتی می‌شود که امیدوارم این موارد از بین برود و از نظر تکنیکی سالن‌های تئاتر ما به امکانات به روزتری برسند.