در حال بارگذاری ...
...

چیستا یثربی:وقتی در سال ۷۶، اشعار"سیلویا پلات"(Sylvia Plath) را برای کتاب"آبی کوچک عشق- گزیده اشعار عاشقانه جهان" ترجمه کردم، تازه دریافتم که سیلویا همسر"تد هیوز" شاعر مطرح انگلیسی است که بسیار مورد علاقه من بود. ...

چیستا یثربی:وقتی در سال 76، اشعار"سیلویا پلات"(Sylvia Plath) را برای کتاب"آبی کوچک عشق- گزیده اشعار عاشقانه جهان" ترجمه کردم، تازه دریافتم که سیلویا همسر"تد هیوز" شاعر مطرح انگلیسی است که بسیار مورد علاقه من بود. همین مورد مرا کنجکاو کرد که با زندگی و اشعار سیلویا بیشتر آشنا شوم.
زمانی که سیلویا پلات در سال 1963 در سن 31 سالگی با وجود دو فرزند خردسالش در خانه خودکشی کرد، در اوج خلاقیت ادبی خود بود و به همین دلیل جامعه ادبی انگلیس و آمریکا در بهت و نا باوری عجیبی فرو رفت.
آن‌ها شاعری را از دست دادند که هنوز او را به درستی نمی‌شناختند. به همین دلیل زندگی و مرگ غریب و اسرار آمیز سیلویا، در هاله‌ای از اسطوره فرو رفت و منشأ حرف و حدیث فراوان شد.
اما چرا سیلویا؟
چه چیزی مرا بر آن داشت که در این ایام و تقریباً مقارن با دوره میانه‌ سالی زندگیم، به سیلویا روی بیاورم و درباره او بنویسم. آیا جادوی شعر او مرا مجذوب خود کرده بود؟ اگر چنین است من شیفته امیلی دیکنسون هم بودم و امیلی برونته و خیلی‌های دیگر... چرا سیلویا؟ آیا زندگی عاشقانه و ناکام سیلویا با همسرش - تد هیوز- و جدایی آن‌ها، درست یک سال قبل از خودکشی، تخیل دراماتیک مرا فعال کرده بود؟ همه این‌ها بود و هیچ یک از این‌ها نبود. برای من که پس از هفت سال دوباره در کسوت یک کارگردان به صحنه بازگشته بودم، برای من که هفت سال، به دلیل مشکلات شخصی و وظایف مادری، تنها ارتباطم با تئاتر تنها از طریق نوشتن بود، سیلویا پنجره‌ای باز به فانتزی ذهنم بود. سیلویا و نحوه زیستن او برای من همیشه مظهر خلاقیت است. خلاقیتی که در نهایت شکوفایی نهایی خود را در نوعی مکاشفه اسرارآمیز مرگ می‌بیند. سیلویا پلات من، تمام فریادهای فرو خورده خلاقیت در وجود انسان است. انسانی که نمی‌تواند روح کودکانه و بازیگوش خود را با بایدها و نبایدهای خشک جهان واقع تطبیق دهد و در چنبره روزمرگی بپوسد و به مرگ تدریجی برسد. سیلویا شکفتنش ناگهانی و مرگش ناگهانی‌تر است. او آن چنان مسحور جذبه واژه‌هاست که شعرش زندگی و زندگی‌اش شعر است و به قول ناشرش"شعر دراین مقام، هنری است مرگبار..." شاید این وحدت عشق و شیفتگی و مرگ در وجود یک زن، یک انسان، مرا بر آن داشت که به عنوان اولین کاری که پس از هفت سال روی صحنه می‌برم و به عنوان پنجمین تجربه کارگردانی‌ام، سیلویا را انتخاب کنم و این چالشی بود از خودم و با خودم....
متن نمایش بارها و بارها تغییر کرد تا به شکل امروزی رسید و شکل اجرایی، همچون روندی کیمیاگرانه، در بیداری و رویا خود را به آگاهی من تحمیل می‌کرد. فانتزی، شعر، موسیقی، حرکت و کلمه و مگر نه این که سیلویا شیفته همه این‌ها بوده است؟ سیلویا با شعر ذهنی خود زندگی می‌کرد. رقص و شعر و کلمه برای او پیوندی جدایی‌ ناپذیر با هستی‌اش داشت و چنین بود که از میان خاکستر و مه و دود، سیلویای من زاده شد. سیلویای نه به مرگ و خودکشی و بیمارستان روانی، بلکه به عشق و زندگی و شکوه آفرینندگی نگاه می‌کند.
نمایش را به سیلویا و فریدا هیوز، دخترش تقدیم کرده‌ام که در زمان مرگ مادر، سه ساله بود. او کمترین سهم از سیلویا را داشت، اما بیش از مرگش، خود را به آن نزدیک می‌داند و امروز خود، شاعر مطرحی در انگلستان است. اما برای زاده شدن و رشد سیلویا، یارانی، دست مرا گرفتند و عاشقانه، مرا در این زایش خطیر همراهی کردند.
و کیمیاگری از قلب گروه زاده شد. گروهی که در رأس آن بازیگرانش مهسا مهجور در نقش سیلویا، سام درخشانی در نقش تد هیوز، مینو زاهدی در نقش مادر سیلویا، حمیدرضا جوکار در نقش شعر ذهنی سیلویا و الناز تاریخی در نقش رقیب ذهنی سیلویا حضور داشتند و در اضلاع دیگرش نوید گوهری، موسیقی سیلویار را با دل و جان ساخت، انتخاب و اجرا کرد. رحیم نوروزی طراحی صحنه اتاق سیلویا را به عهده گرفت. آویده امیری‌نیا منشی و مدیر صحنه سیلویا شد و علیرضا مهران و امین قوامی عاشقانه دستیارانی شدند که سیلویا را یاری برسانند تا برخیزد، شعر بگوید، عاشق شود و بمیرد... از همه آن‌ها متشکرم. اما بیشتر از همه از خود سیلویا که امکان رویارویی ممتد مرا با تخیل کودکی‌ام همواره کرد و قبل و بعد از آن از تماشاگرانی که با سیلویا همراه می‌شوند تا سیلویا"یک شب دیگر هم" باقی بماند.
و در پایان هیچ نمی‌ماند مگر صدای سیلویا که گویی از آن سوی شیشه با ما سخن می‌گوید:
دیر به خانه می‌آیی
در حالی که لبانت را پاک می‌کنی
در آستان در
چه چیز را دست نخورده گذاشتم...؟
کجا می‌روی
که نفس را، مثل مسافت فرو می‌مکی
تو لبخند می‌زنی
نه...زنده می‌مانم
مهلک نیست...

چیستا یثربی، تیر ماه 84