یادداشتی بر مجموعه اجراهای نمایشی ”یاسر خاسب”

کیوان میرمحمدی: برای اهالی تئاتر چند سالی است که نام یاسر خاسب، نامی آشناست. تاکنون از او دو نمایش در مجموعه تئاتر شهر به اجرای عموم درآمده است. نمایش‏های «عجیب ولی واقعی» و «گِل» نمایش‏هایی‏اند که خاسب در کارگاه نمایش به روی صحنه آورده. دیگر نمایش‏های او را دوستاران تئاتر در جشنواره‏های مختلف تماشا کرده‏اند.
خاسب در جشنوارههای خارج از کشور هم حضوری فعال و گسترده داشته است. از برگزاری ورک شاپ در کشورهای مختلف گرفته تا اجرای عمومی در آمریکا. نوشته پیش رو قصد دارد نگاهی به نمایشهای این طراح و کارگردان جوان بیندازد.
تئاتر خاسب، تئاتری فیزیکال است مبتنی بر بدن و فرم. طراحی لباس و دکور در آثار او به حداقل میرسد. شاید تنها چند وسیله و ابزار ساده کل فضا را بسازد و شاید گاه مانند نمایش «هدیه مرموز» دکور اساساً به صفر برسد. طراحی گریم عموماً در این نمایشها جایی ندارد. حال آنکه طراحی نور و موسیقی در اجراهای او همواره جایگاهی خاص داشته. طراحی نور در نمایشهای خاسب آن چنان بدل به عنصری فضاساز میشود که بنیاد نمایش را شکل میبخشد. موسیقی نیز کارکردی چون طراحی نور دارد. موسیقی به شدت فضاساز و ریتمبخش است. موسیقی ریتم را حفظ میکند و گاه خود بدل به ریتم میشود.
داستان نمایشهای خاسب ساده است. عاری از هرگونه پیچیدگی و زیادهگویی. داستان به سادگی روایت میشود و به سادگی فهم میگردد. داستانِ نمایش را به راحتی میتوان در یک یا دو جمله تعریف کرد. اصلیترین خصیصه داستان در نمایشهای خاسب، فانتزی بودن آن است. داستان همواره خیالانگیز است و کمتر بُعدی از واقعگرایی در آن میتوان یافت. معمولاً عنصری غیرواقعی به صورت تصادفی و اتفاقی خط داستانی را میشکند و مسیر تازهای در قصه باز میکند. عروسک در نمایش «هدیه مرموز»، ارتباط نیمههای بدن در نمایش «عجیب ولی واقعی»، زنده شدن مجسمه گلی در نمایش «گِل» و طنابهایی که به عذاب انسان میپردازند در نمایش «آکواریم هوا» از همین عوامل هستند، که مسیر داستان را به یکباره تغییر میدهند. در داستانِ نمایشهای خاسب همواره تغییر و تحولات اساسی به چشم میخورد. پایان داستان همیشه از آغاز داستان متفاوت است. این تغییر و تحول در داستان عموماً سویهای وجودی و ماهیتی دارد. در نمایش «گِل» با تغییر و تعویض دو ماهیت وجودی روبرو هستیم. ماهیت وجودی مخلوق بر جای ماهیت وجودی خالق مینشیند. در نمایش «هدیه مرموز» عروسک کوچکِ ظاهراً ضعیف به تباهی انسان دست میزند، پایان نمایش واژگونی جهان انسانی است. در «آکواریم هوا» و «عجیب ولی واقعی» به شکلی دیگر شاهد این تحول هستیم. تحول در داستان همواره بر پایه یک مفهوم بنا گشته؛ گذار از آفرینش تا عدم. نمایش از هستیِ انسان آغاز میشود و به نیستی آن ختم میشود. عناصری مانند عروسک جای انسان را میگیرند که نه تعریف پذیراند و نه قابل تشخیص. آنها فقط مرموزند.
در نمایش «آکواریوم هوا» این رمز و راز بنیان نمایش را میسازد. گاه آسمان و گاه زمین هستند که همچون عواملی رازناک ظاهر میشوند و هستی دیگری را برای فرد رقم میزنند. هنگامی انسان خودش را از دست آسمان نجات میدهد و دوباره به زمین میچسبد، این بار زمین است که او را میبلعد. شاید نمایش «گِل» در ظاهر استثناء باشد. چرا که پایان نمایش، آغاز سلطنت انسان است. اما باید در نظر داشت که در این داستان نیز آغاز هستی انسان به قیمت مرگ خالق صورت میپذیرد و انسانی چنین یاغی و عصیانگر روزی به حیات خویش نیز پایان خواهد داد.
در روایت داستان کلام جایی ندارد. بار کلمات را بدن به دوش میکشد. به روشنی پیداست که خاسب سعی دارد بیشتر عناصر تئاتری را به حداقل برساند تا آن چه با مخاطب سخن میگوید و ارتباط برقرار میکند، بدن باشد. در حقیقت پیچیدگی داستان، شیوه روایت، گاه ساخت دکور و فضا و معنای کلام همگی در بدن بازیگر خلاصه میشود.
به لحاظ معنایی نمایشهای خاسب همواره ارجاعاتی اسطورهای دارد. در آثار او آفرینش و مرگ انسان بدل به نمادهایی تکرارشونده میشود. همواره ارتباط میان آسمان و زمین در آثار او به چشم میخورد. در فاصله میان این دو عنصر، انسان ایستاده. در «هدیه مرموز» بعد از تولد انسان روی زمین، از آسمان هدیهای میرسد که انسان را با خودش به فضایی نامعلوم میبرد. در «آکواریوم هوا» ابتدا آسمان انسان میرباید و در انتها زمین او را میبلعد. در «گِل» انسانی که از ظلمات زمین سربرآورده بر بلندی زادگاه خود میایستد و رو به آسمان خیره مینگرد. در «عجیب ولی واقعی» آسمان مانع تکامل عمیق انسان میشود. حال آن که جنبیدنهای اعضای بدن در پایان نمایش، نشانهی زایش دوباره زمین است.
از دیگر نمادهای اسطورهای این آثار، میتوان به تاریکی و روشنی اشاره داشت. نمادهای نامبرده جایگاه ویژهای در آثار خاسب دارند. تاریکیِ نمایشها یادآور تاریکیِ آغازین پیش از آفرینش است. فضایی خلاءگون و ظلمانی که همه چیز را به صورت بیشکلی در بطن خود دارد. زمانی که صحنه نور میگیرد آفرینش صورت یافته است. در فاصله تاریکی تا روشنی، شاهد مراحل تکامل هستیم. این آفرینش همواره بر آفرینش انسان تأکید دارد. در نمایش «آکواریوم هوا» ظلمات آغازینِ آفرینش ارجاعاتی زمینیتر به خود میگیرد. آکواریوم پر از آب، نشانهای است از زهدان زمین یا مادر. فضایی مرطوب و نمناک و تاریک، همچون کیسهی آبی که جنین در آن نفس میکشد. بازگشت به درون زمین در پایان نمایش، بار دیگر تکرار نماد بازگشت انسان به تاریکی و ظلمات ازلی است. در آغاز نمایش «هدیه مرموز» بازیگر کاملاً در فرم جنینی خوابیده است و در فاصلهی تاریکی تا نور مطلق، شاهد تکامل جنین هستیم. در نمایش «گِل» تمام ارجاعات نشانهای نمایش اساساً به لحظات آغازینِ آفرینش انسان بازمیگردد. سرشتن گِل آدمی در روز ازل، در فضایی سایه و روشن، خود به گونهی دیگری گویای تاریکیهای نخستین است. در این نمایش، طراحی صحنه نیز به این مفهوم کمک میکند. طراحی صحنه بر پایهی فرمهای دایرهای بنا شده است. فضای کلی صحنه دایره است که گونیهای آویزان شده از سقف آن را تشدید کرده. این فضای دایرهوار به عنوان نخستین فرم شناخته شده بشر، یادآور کره زمین است. دومین عنصری که به این زیباشناسی کمک میکند، بشکه است که شکلی دایرهگون دارد. دایرهای که از آن تودهی نخستینِ گِلِ آدمی بیرون میآید. در اینجا نیز بشکه به مثابه چاه آفرینش، کارکردی زهدانگون پیدا میکند. مخلوق که از درون تاریکی بیرون آمده بود، نور میگیرد و خالقی که در جهان روشنی میزیست به اعماق ظلمات ازلی افکنده میشود.
یکی دیگر از مفاهیم مستتر در آثار خاسب، مفهوم قدرت است. در آثار او همواره شکلگیری نوعی قدرت و یا تعویض و تصاحب آن به چشم میخورد. در «عجیب ولی واقعی» پارههای تن، هر یک قدرتی جداگانه محسوب میشوند. زمانی که آنها به یگانگی میرسند قدرت جدیدی شکل میگیرد، قدرتی که هر دم در مسیر تکامل پیش میرود. اما این قدرت، قدرتی است زمینی که قدرتی برتر و آسمانی مانع از تکامل شگرف آن میشود. در «هدیه مرموز» تصاحب قدرت مطرح میشود. شاید به تعبیری موجوداتی فضایی بر اریکه قدرت مینشینند. نمایش «گِل» تعویض قدرت را با ستیز و شکست دیگری به نمایش میگذارد. خالقی که عمر سلطهاش به پایان رسیده، تسلیم قدرت نوین انسانی میشود. در نمایش «آکواریوم هوا» نیروهای طبیعت میخواهند به انسان قدرتی بیکران ببخشند، حال آن که او میخواهد به زمین و لذتهای آن دل ببندد.
در پایان میتوان اشاره داشت که تئاتر یاسر خاسب از عناصر فانتزی و مدرن سود میبرد، حال آن که مفاهیم چالش برانگیزش عیمقاً هستیشناسانه و فلسفی است. مواجه انسان با طبیعت، انسان با تولد، با مرگ و در نهایت با خدا، عمیقترین لایههای معنایی آثار این کارگردان را میسازد.