گفت و گو با ”زهرا صبری” کارگردان نمایش ”خانه برنارد آلبا”
در حال حاضر کارهایی اجرا میشود که علاوه بر داستان رئال، بازیگران معروفی دارد و از چند جهت تماشاگر را به سمت خود جذب میکند. اگر حتی در داستانگویی ناتوان باشد تماشاگر متوجه بازیگران مطرح آن میشود. از سوی دیگر تماشاگر همیشه اینگونه کارها را میبیند آنقدر که باورش از تئاتر همان شکل کارهاست.

علیرضا نراقی: نام "زهرا صبری" همیشه یادآور عروسک است و یادآور نشانه‌ها و نمادها. این بار نمادهای مورد علاقه صبری در اجرای یک نمایشنامه از نویسنده‌ای تحقق یافته که آثار او هم سرشار از نماد است و باور به ماه....فدریکو گارسیا لورکا نویسنده محبوبی در ایران است و آثارش بارها روی صحنه رفته است.
او در نمایشنامه "خانه برناردا آلبا" با نشان دادن بنبست و نبود آزادی فضایی محزون و بدیع را میسازد و با نمادهای به کار رفته در کارش این فضا را برای مخاطب جذاب و دلنشین میکند، هرچند که تلخ و تراژیک باشد.
با زهرا صبری درباره برداشتش از متن لورکا و خصوصیات اجرای عروسکی متون کلاسیک به گفتوگو نشستم و او با حوصله از وسواسها و نگرانیهایش و راه سخت رسیدن به جوهر متن لورکا گفت.
گفتوگوی سایت ایران تئاتر را با او میخوانید:
***
پرداخت شخصیتهای آثار کلاسیک در یک اجرای عروسکی با چه تغییراتی روبرو میشود؟
درباره هر متنی انواع کارگردانی وجود دارد. همین الآن در مجموعه تئاتر شهر اتللو از طریق فرم اجرا میشود. دنیای نمایش به اندازهای گسترده است که به اندازه هر کارگردانی راه برای اجرا وجود دارد.
این را متوجه هستم؛ اما دنبال همان تمایزی هستم که بین این برداشتهای مختلف وجود دارد. در برناردا آلبا وقتی عروسکی روی صحنه میرود مواجهه و شناخت ما از او چه تغییری میکند؟
کار عروسکی کاراکتر را وارد دنیای فانتزی میکند. از طرف دیگر گستردگی و آزادی کار با عروسک خیلی زیاد است. مثلاً ما در متن دار زدن آدلا را نمیبینیم، فقط میشنویم، اما اینجا به دلیل وجود عروسک ما میتوانستیم مردن آدلا را نشان دهیم و این باعث میشود همه قبول کنند که او مُرد، با اینکه میدانند که این یک عروسک است. عروسک در واقع خیلی دست آدم را باز میگذارد و باعث میشود مفاهیمی که شاید در کار زنده نمیشود راحت انتقال داد یا تصاویری که نمیشود ساخت را از این طریق به مخاطب منتقل کنیم. نکته دیگری که باید بگویم این است که من "خانه برنارد آلبا" را خارج از نوع عروسکی اصلاً کار نمیکردم. یعنی با حذف شدن عروسک خانه برنارد آلبا برای من کششی در آن حد نداشت که بخواهم اجرایش کنم. اما وقتی از زاویه عروسکی به کار نگاه میکنم، میبینم که کار برای کارگردانی بسیار جذاب است. هرچند که اجرای ما به جایی رسید که دیگر نمیتوان گفت صرفاً عروسکی است؛ چرا که علاوه بر عروسک، بازیگر هم در کار حضور دارد.
[:sotitr1:]تحلیل شما از متن چه بود. با توجه به نمادپردازیهای درون اجرا به نظر میرسد که برداشت و تحلیلی خاص پشت کار است؟
ببینید به نظر من نمایشنامه خانه برنارد آلبا گذر یک نفر است. برای همین شباهتها در کار بسیار زیاد است.
منظورتان شباهت لباسهاست؟
بله. شباهت لباسها، صورتکها و شکل عروسکها و حتی آنچه صورت بازیگران را پوشانده است. همه چیز خیلی شبیه هستند. از طرف دیگر صداها هم شباهت زیادی دارند. در کار به طور کلی ما سه صدا بیشتر نداریم که همه نقشها را همین سه صدا میخوانند، یعنی هر صدا خود سه نقش را میخواند و برای همین شباهت در آنچه مخاطب میشنود هم خیلی زیاد است. همه اینها به این دلیل است که بنا بر برداشت من، خانه برنارد آلبا گذر یک نفر از یک مانع است. حالا شما این یک نفر را گاه در قالب عروسک میبینید و گاه در قالب یک عروسک بزرگتر که همان بازیگر است.
این نسبت بین بازیگر و عروسک چگونه است؟ انگار نقش دهی و جان بخشی دوطرفه اتفاق میافتد، یعنی علاوه بر اینکه بازیگر به عروسک جان میدهد، خود از آن جان میگیرد؟
ببینید همانطور که گفتید در این کار بازیگر مدام از عروسک حرکت میگیرد و خود به عروسک حرکت میدهد. از طرف دیگر خود بازیگر توسط بازیگر دیگر تبدیل به عروسک میشود و از آن حرکت میگیرد. باید بگویم که همه این موارد دارای ریسک زیادی بود؛ چرا که این متن، متنی آشنا برای مخاطب است و چنین اجرایی برای مخاطب شاید کاملاً متفاوت باشد.
به نظر میرسد شما به طور کلی روند کار را سخت کردید و از را ه سختی به اجرای متن رسیدید.
کار سختی بود. حتی نسبت به کارهای قبلی من کار دشوارتری بود، اما این خواست من نبود. در واقع من نخواستم که کار را سخت کنم، بلکه این تحلیلم بود که روند رسیدن به اجرا را به سمت سختی برد. ببینید شما زمانی ممکن است بگویید که من یک قالی میخواهم با بافت ریز چون زیباتر است، اما باید بدانید که قالی بافت ریز گره بسیار زیادی میخواهد. شاید بتوان همان قالی را با گرههای کمتری بافت، اما تو قالی را با بافت ریز میخواهی چون تمیزتر و زیباتر در میآید و خوب این راه سختتری است. من در واقع در اجرای برناردا آلبا بافت ریز را میخواستم و چون آن زیبایی بافت ریز را میخواستم مجبور به پیمودن راه سخت شدم، این راه سخت نتیجه تحلیلم بود.
شما در تحلیلتان گفتید که این نمایشنامه برایتان گذر یک نفر است. این یعنی چه؟ یعنی همه شخصیتها یک نفر هستند؟
دقیقاً...
و این به این معنی است که آینده محتوم دخترانی که در آن خانه زنده میمانند خود برناردا است؟
نه، ببینید گذر یک نفر از یک مانعی که اجازه نمیدهد او به آزادی برسد. برای من اصلاً رسیدن این شخصیتها به پپه مطرح نبود. برای من رفتن از خانهای مطرح بود که برای شخصیتها تبدیل به یک زندان شده است. چرا در اجرا همه این شخصیتها با چمدان حرکت میکنند و هیچ کس به هیچ جا نمیرود؟ من حتی اتاقها را به چمدان تبدیل کردم. به خاطر اینکه اینها میخواهند از این زندان و مانعی که اجازه نمیدهد آزاد باشند، بگذرند.
صدا در اجرای شما خیلی با اهمیت است، به شکلی که گاهی همه توجه مخاطب را به سمت خود میکشد. نسبت صدا و آنچه در کار میبینیم چگونه است؟
ما برای صدا کاملاً طراحی داشتیم. گاهی این طراحی مهمتر از دیالوگها است و اصلاً دیالوگها را میخورد. اگر دقت کرده باشید ما در ابتدا و انتها صدای توفان را داریم یا جاهایی صدای شیهه اسب را داریم، صدای سم، صدای رژه... اینها همه برای من مثل حرف و یک نشانه بود.
اتفاقاً نکتهای که وجود دارد این است که شما همیشه با نمادها و نشانهها کار میکنید. این علاقه به نشانهها از کجا میآید؟
در همه کارهای تازه من یک ماه و خورشید هم هست.
در این کار هم ماه حضور دارد.
بله ولی این ماه دیگر به دستور لورکا بود!به هر حال لورکا بسیاری از شعرهایش درباره ماه است و در کارهایش "ماه" همیشه همچون یک نشانه حضور دارد.
اما نگفتید که این علاقه به استفاده از نمادها از کجا میآید؟
کار آن را میطلبد...
یعنی اجرا برای شما چنین نشانههایی را ایجاد میکند؟
بله. شاید بهتر است بگویم که نوع کارگردانی من به گونهای است که چنین چیزهایی را طلب میکند. من در واقع با این نمادها و نشانهها میتوانم حرفم را بزنم.
بخشی از انتخاب متن به همین علایق شما بر نمیگردد؟چون در کار لورکا هم نماد زیادی وجود دارد و او هم با این ابزار معنای اثرش را میسازد.
من واقعاً خود کار را دوست داشتم. این خانه و آدمهایی که در آن زندگی میکنند، برایم جذاب بودند.
به نظر میرسد مخاطب کار عروسکی احتیاج به تربیت دارد چون ذهن مخاطب با کار عروسکی یا آشنا نیست یا کلیشههای غلطی دارد. برای از بین بردن این کلیشهها چه باید کرد؟
این بحث مهمی است. در حال حاضر کارهایی اجرا میشود که علاوه بر داستان رئال، بازیگران معروفی دارد و از چند جهت تماشاگر را به سمت خود جذب میکند. اگر حتی در داستانگویی ناتوان باشد تماشاگر متوجه بازیگران مطرح آن میشود. از سوی دیگر تماشاگر همیشه اینگونه کارها را میبیند آنقدر که باورش از تئاتر همان شکل کارهاست. در کار عروسکی من خودم را آماده کردم برای خالی ماندن سالن برای اینکه آنقدر کارهای عروسکی کم اجرا میشود که تماشاگر با این کارها آشنا نیست. درست است که حفظ تماشاگر کار عروسکی دشوارتر است، اما آیا همه کارهای غیر عروسکی باکیفیت هستند و در ارتباط با مخاطب موفق؟ نه اینطور نیست. ما باید مخاطب را با برنامهریزی و اجرای مداوم کار عروسکی به این شکل از تئاتر هم عادت دهیم. من تعمداً این بار یک متن خارجی را کارگردانی کردم. یک متن معروف و بزرگ، برای اینکه بگویم توانایی و امکانش هست که متنهای بزرگ تاریخ تئاتر به صورت عروسکی کارگردانی شوند و مخاطب را جذب کنند.