در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش ”شاخ نبات” نوشته و کار ”مهدی شمسایی”

آفرینش یک اثر قدیمی و احیای آن برای زمانه اکنون نیاز به تطبیق با تمام شرایط و ضوابط دارد، و باید این انطباق معنایی و شکلی به وقوع پیوسته باشد و گرنه اثر درخور دیدن و عمل نیز نخواهد بود چه برسد به اینکه انتظار تأمل و تعمق نیز از این برداشت‌های معقولانه داشته باشیم.

نگاهی به نمایش ”شاخ نبات” نوشته و کار ”مهدی شمسایی”

آفرینش یک اثر قدیمی و احیای آن برای زمانه اکنون نیاز به تطبیق با تمام شرایط و ضوابط دارد، و باید این انطباق معنایی و شکلی به وقوع پیوسته باشد و گرنه اثر درخور دیدن و عمل نیز نخواهد بود چه برسد به اینکه انتظار تأمل و تعمق نیز از این برداشت‌های معقولانه داشته باشیم.

رضا آشفته: "شاخ نبات" برگرفته از "موش و گربه" عبید زاکانی البته با نگاهی متفاوت به این منظومه طنز نوشته شده است. مهدی شمسایی بر آن بوده است که یک اپرت یا نمایش موزیکال را از این قصه منظوم بر صحنه تئاتر اجرا کند و در این راه نیز بر آن بوده تا دراماتورژی نوین و در خور تأمل و متناسب با زمانه را به صحنه ظهور برساند.  

"همایون نوراحمر" در کتاب فرهنگ اصطلاحات تئاتر درباره operetta می‌نویسد: «اپرت؛ نمایشی سبک با آواز فراوان و گفت‌وگوی کم و امروزه گاه به کمدی موزیکال نیز اطلاق می‌شود و برای آن که از دید این نویسنده بهتر با مفهوم کمدی موزیکال نیز آشنا شویم، درباره musical (comedy) می‌نویسد: «نمایشی با طرح کمدی سبک، آواز، گفت‌وگو که غالباً از اپرا (balladopera) اپرای سبک (liqhtopera) و یا اپرای خنده‌آور (operacomique) قابل تفکیک نیست.»
با همین تعریف به راحتی می‌توان "شاخ نبات" را در زمره یک اپرت قرار داد. اپرتی که بر آن است تا تماشاگرش را سرگرم کند، بخنداند و در عین حال آنان را با برخی از مفاهیم و غور کردن در کلیت فضا درگیر کند.
دراماتورژی متن نیز در کلیت آنچه شمسایی زیرنظر علی تدین‌صدوقی بازآفرینی کرده است، کاملاً مشهود است. عبید زاکانی طنزپرداز و نویسنده قرن هشتم هجری است که با روش انتقادی به بیان مفاسد اجتماعی با زبانی شیرین و به طریق طنز در آثار منظوم و منشور شهره است.
او منظومه انتقادی "موش و گربه" را با بیانی شیرین و طنزآمیز می‌نویسد تا این‌گونه به طور غیرمستقیم مسائل اجتماعی را بیان کند.
این منظومه یک قصیده 90 بیتی است در صفت گربه حیله‌گر از ولایات کرمان و کیفیت ریاکاری و تزویرش در جلب اعتماد موشان از راه توبه و آن‌گاه دریدن و نوردن آن‌ها و در پیش گرفتن رفتار درشتی که منجر به جنگی سخت در میان موشان و گربه‌ها در بیابان فارس می‌شود و موشان بیچاره را تار و مار کرده و تاج و تخت و خزانه را به غارت برده و از میان می‌برند.
عبید در این منظومه وضع توده مردم را نشان می‌دهد و از طرف دیگر به وضعیت سیاسی حکام و طبقات قضات و والیان امور می‌پردازد.
این طنزپرداز خبره بر آن است در رویارویی حاکم و محکوم این نکته را بیان کند که طبقه ضعیف چرا با تمام شورش‌ها و صف‌آرایی‌ها در نهایت اسیر حیله‌گری نیروی حاکم می‌شود، و تن به شکست و نابودی می‌دهد و در واقع همیشه اسیر شرایط حاکم می‌ماند.
بنابر گفته دکتر "ذبیح‌الله صفا" در کتاب "تاریخ ادبیات ایران" با مختصر تأمل در این قصیده، می‌توان تصور کرد که مقصود گوینده بیان حال سید شیخ ابواسحاق اینجو بود با امیر مبارز الدین‌ محمد مظفری فرمانروای کرمان. عبید ارادت کامل و وافری نسبت به شاه ابواسحاق اینجو داشت و برعکس نسبت به امیر مبارزالدین هیچ‌گونه ارادتی نداشت.
در این روزگار اوضاع ایران در نهایت آشفتگی بود. هرج و مرجی که پس از انقراض دولت ایلخانان بزرگ مغول (750 هـ ق) در ایران رخ داده بود، پیوسته رو به ازدیاد و توسعه می‌گذاشت.
پیامدهای اخلاقی و اجتماعی حمله مغول در عصری که عبید را پرورانده بود، به صورت فروپاشی نظام تمدنی پیشین و دگرگونی معیارها و ارزش‌ها در طبقات گوناگون جامعه ظاهر شده بود.
بنابراین عبید زاکانی آگاهانه و مقتدرانه علیه این وضعیت پوشالی و کاذب می‌نویسد تا خود به گونه‌ای دیگر در آگاه کردن توده‌های مردم کوشیده باشد. این وضعیت خود حالت تعمیم‌پذیری دارد و به همین خاطر است که هنوز هم قابلیت انتقال به زمانه حاضر را دارد و البته مهدی شمسایی از این قصه برداشت خود را داشته و قصه را آن قدر تغییر داده که ضمن رسیدن به یک اپرت عاشقانه و کمدی، بتواند نیاز ذهنی مخاطب امروز را نیز پاسخگو باشد.
در "شاخ نبات" ابتدا گل پونه‌ای ربوده و خورده می‌شود. کوچول عاشق گل پونه سر به هوا می‌شود و از غم دوری معشوقه خوراکش می‌شود گلن‌گونه. گلن‌گونه حکم شراب را دارد برای موش‌ها. او عقلش زایل می‌شود تا اینکه یک گربه به نام گربه سفید ابلق به سرای موش‌ها که یک کتابخانه بزرگ است، می‌زند. کوچول با او در می‌افتد و بعد گربه سفید ابلق را از راه به در می‌کند. گربه هم عقلش زائل و باطل می‌شود. گربه سفید را می‌گیرند و در دادگاه محکومش می‌کنند.
اما شاخ نباتی پیدا می‌شود که می‌خواهد وکالت گربه سفید ابلق را برخلاف عرف جامعه قبول کند. "شاخ نبات" گربه سفید ابلق را به دلیل مستی و پذیرفتن قانون تنازع بقا و محکومیت می‌رهاند و با تبرئه این گربه ریاست سرای موش‌ها به او سپرده می‌شود.
گربه مدام می‌خورد و می‌نوشد و البته عاشقیت خود را نسبت به شاخ نبات اعلام می‌کند که این خانم موش زیرک نمی‌پذیرد. بنابراین گربه فقط به خوردن و نوشیدن ادامه می‌دهد.
[:sotitr1:]البته به همین راحتی‌ها هم نیست؛ چرا که مدام گربه‌ها او را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهند و با راهنمایی‌های شاخ نبات گربه سفید ابلق تپل‌تر و زورمندتر می‌شود، بی خبر از اینکه روزی خودش مایه عذاب و دردسر دیگران خواهد شد.
حالا آذوقه نرسیده به زمستان تمام می‌شود، موش‌ها چاره می‌اندیشند، راه و چاه این است که یکی یکی خود را خوراک گربه سفید ابلق کنند. تا اینکه شاخ نبات با خوردن گلن‌گونه خود را خوراک گربه سفید ابلق می‌کند. گربه می‌میرد و قصه زمانی پایان می‌یابد که جفتی موشی می‌مانند که با زاد و ولد نسل موش‌ها را دوباره احیا کنند.
شمسایی بر منظومه عبید درام موزیکال خود را سوار می‌کند و البته ماهیتا همان قصه و حال و هوا را حفظ می‌کند، اما در آن تغییرات و تبدیلات اساسی می‌دهد تا نمایش به فراخور زمان ما شکل بگیرد.
چرا که آن حال و هوای زمانه ایلخانان و شرایط پس از شکست آنان دیگر برای ما جذابیتی ندارد و ضرورتاً هنرمند امروز باید برای زمانه خویش جولان بدهد.
این همان روحیه همنوایی با زمانه شدن است و این خود هنر را در مسیر درست و نزدیک به یقین هدایت می‌کند تا مخاطب نیز احساس کند با هنری غریب و دور از ذهن همراه نمی‌شود. نکته‌ای که هم برداشت از "موش و گربه" عبید زاکانی را بارزتر می‌کند و هم اینکه ادبیات کهن ایرانی را برای زمانه اکنون احیاء می‌نماید. این خود ما را نسبت به دراماتورژی آثار کلاسیک ایرانی تحریک خواهد کرد و با یادآوری این نمونه‌های درخشان بر این نکته تأکید می‌کند که چرا نباید در دراماتورژی آثار گذشته‌مان بکوشیم. عبید زاکانی، خیام، عطار نیشابوری، فردوسی، سعدی، مولانا، سنایی، دهخدا و... هریک به نوعی بن‌مایه‌های قوی و در خور تأمل را برای تبدیل شدن به درام‌های امروزی در اختیار هنرمندان روزگار ما قرار می‌دهند که البته در این برداشت‌ها خود دراماتورژی نیز اصل و مبنا می‌شود؛ چرا که بدون داشتن یک تفکر بکر امروزی نمی‌توان از بن‌مایه‌های این بزرگان اثر درخوری را دوباره‌سازی کرد.
آفرینش یک اثر قدیمی و احیای آن برای زمانه اکنون نیاز به تطبیق با تمام شرایط و ضوابط دارد، و باید این انطباق معنایی و شکلی به وقوع پیوسته باشد و گرنه اثر درخور دیدن و عمل نیز نخواهد بود چه برسد به اینکه انتظار تأمل و تعمق نیز از این برداشت‌های معقولانه داشته باشیم.
بازیگران نیز در صحنه در پی القای حرکات و سکنات موش‌ها و گربه‌ها هستند و البته در این بین نیز گذر و نظری نیز به انتقال این موجودات از زوایه ذهنی انسانی دارند. یعنی هر یک از موجودات می‌توانند بیانگر نمونه‌ای انسانی باشد یا به همان تعبیر عبید زاکانی نیروی محکوم و حاکم هستند که اینجا در لباس موش و گربه ظاهر می‌شوند.
تینو صالحی در ارائه نقش گربه سفید ابلق و امیر کربلایی‌زاده در ارائه نقش شاخ نبات حضور چشمگیری دارند و البته کارگردان از مابقی بازیگران که ناشناس هم هستند، بازی در خوری گرفته و این خود نیز از امتیازات کارگردانی مهدی شمسایی است که توانسته از پس هدایت و هماهنگی بازیگرانش برآید.
بهنام کلاه‌بخش در همنوایی با گروه اجرایی، موسیقی ایرانی و کلاسیک را با هم تلفیق کرده است، تا گروه ارکستر و کر در تمام لحظات این اپرت پر شور و حال حضور مؤثر و هنرمندانه‌ای داشته باشند.
بنابر گفته‌ این آهنگساز در بروشور "شاخ نبات" موسیقی این نمایش در دستگاه‌ها و آوازهای ایرانی از جمله چهارگاه، سه‌گاه، ماهور، افشاری، اصفهان و گام‌های ماژور و مینور کلاسیک، اجرا شده است.
منیره ملکی در طراحی صحنه با توجه به بزرگی اشیاء در مقابل بازیگران موفق می‌نماید. یک کتابخانه که جلوه‌گر محل زندگی و اقامت موش‌هاست، و این درست برخلاف آن چیزی است که عبید مدنظر دارد. عبید از خم خانه به مسجد نظر می‌اندازد و در اینجا فقط یک کتابخانه را می‌بینیم، که همه اتفاقات در آن به وقوع می‌پیوندد. شاید این هم به تفسیر و تأویل شمسایی برگردد که از همان ابتدا اصرار بر آگاهی بخشی دارد چرا که اگر او نظری بر کتاب نمی‌انداخت و از ادبیات کهن چنین سوژه نابی را گزینش نمی‌کرد، شاخ نباتی نیز الان در کار نبود.
اما در پردازش لباس‌ها هنوز جای کار هست. چون که تمییز دادن موش‌ها و گربه‌ها نیاز به مدلی صریح‌تر دارد که طراح لباس هنوز به آن نرسیده است. البته کارگردان با انتخاب بازیگران درشت هیکل‌تر برای نقش گربه‌ها و بازیگران ریزتر برای نقش موش‌ها تلاش لازم را انجام داده است، با این حال لباس در نگاه اول با جلوه بصری می‌توانست بر تمایز نقش‌ها تأکید داشته باشد.
با آنکه بهزاد جاودان‌فر در لحظات مفرح در طراحی حرکات به صورتی چشمگیر موفق بوده است، در کل طراحی حرکات موزون در کشورمان هنوز مثل یک شوخی بزرگ است؛ چرا که گروه‌هایی که پیوسته در این راه تمرین داشته باشند، وجود ندارد، و به همین خاطر حرکات موزون با نقص‌های بارزی در صحنه خودنمایی می‌کند. حتی گروه‌هایی که به عنوان حرفه‌ای این رشته شناخته می‌شوند، از این نقص‌ها مبرا نیستند. بنابراین بهتر است که با توجه به وجود چنین جریان تکنیکی در تئاتر برای آموزش، استقرار و تمرین گروه‌های حرکات موزون فکر اساسی شود.

منابع:
1ـ عبید زاکانی، علی اصغر حلبی
2ـ فرهنگ اصطلاحات تئاتر، همایون نوراحمر
3ـ تاریخ ادبیات ایران، ذبیح‌الله صفا
4ـ کلیات عبید زاکانی، عباس اقبال آشتیانی
5ـ نقدی بر موش و گربه، مرضیه رجبی، وبلاگ جامعه‌شناسی و ادبیات