یادداشت ”محمودرضا رحیمی” به انگیزه اجرای نمایش ”مرکبخوانی ارکستر مردگان” در گرگان

"مرکب‌خوانی ارکستر مردگان" کار محمودرضا رحیمی که در قالب پروژه کارگروه جامع تئاتر شهرستان‌ها تهیه شده از ۱۳ مهرماه در تالار فخرالدین اسعدگرگانی شهر گرگان روی صحنه رفته است. آنچه می‌خوانید یادداشت "محمودرضا رحیمی" درباره این اجراست که در اختیار سایت ایران تئاتر قرار داده است.
***
جذاب بود و بسیار شگفتانگیز همه چیز؛ از زیباییهای کار آموزشی و نمایشی تا یک دغدغه و آن هم چگونگی رسیدن به کار اجرایی در انتهای طرح.
باید 42 روز میماندیم. من و حمیدرضا نعیمی نیز کمی کار را بر خود سختتر کردیم. یعنی بدون هیچ متنی یا ایدة خاصی و فقط براساس متدهای در جریان کار کارگاهی و انبوهی کتاب به گرگان رفتیم. اعتراف میکنم که اکثر این کتابها باز نشد. اما دلیلش چه بود؟ آدمهای مختلف از هنرجویانی که کار اولشان بود تا هنرمندانی که تا ده سال مسابقه داشتند در کنار هم قرار گرفتند و از همان ابتدا که شرط اولیه گروه شدن که "راستین بودن" است را بیان کردیم، بیواسطه آن را در همة افراد گروه دیدیم.
کتابهای انسانی وقتی به عدد راستین بودن باز شد به واقع نیازی برای باز شدن کتابهایی نبود که بارها به دلیل تدریس آنها را خوانده بودیم.
هر چه پیش میرفتیم، علاقهها بیشتر میشد و به نوعی صراحت ناب رسیده بود. این صراحت از گروه به مدیران نیز رسوخ کرده بود و همواره نشستهایی برقرار بود که دغدغه اصلیش را کیفیت آموزش شکل میداد. 42 روز که نه! نزدیک به 65 روز در استان گلستان بودیم و در همه جا علاقة فرهنگی این مردم را دیدیم و تحسین کردیم. چندین اجرا را بر صحنه و چندین اجرا را در مرحله نهایی تمرین دیدیم و با تک تک هنرمندان صحبت کردیم.
در نهایت آن اتفاقی که از میان تمام این آمد و شدها به وجود آمد، صحبتهایی بود که در بروشور به تحریر درآمد.
ابتدا میبایست کار که مبنایش اپیزودیک و چند داستانی بود، معرفی میشد که همین نیز جنبهای از این گونه کار ماست و در تمام دنیا مرسوم است. از این جهت کار را مطابق با هر صحنه به تفکیک معرفی کردیم. این معرفی در خبر قبلی اجرا در سایت وزین ایران تئاتر نیز درج شده است و سپس اندیشهای که گاهی منجر به خروج از تئاتر میشود سخن کارگردانی را به خود اختصاص داد:
تئاتر اظهار عقیده نیست. در تئاتر آدمها حرف میزنند و نه فقط نویسنده. آدمها در تئاتر نمایندة افکار خودشان هستند و نه نماینده ابناء بشر. پناه بر خدا! تئاتر متن مقدس نیست. تئاتر آن چیزی نیست که به زبان میآید. تئاتر جولانگاهی برای پز دادن و فلسفیدن و حرفهای مکش ـ مرگمای کافیشاپی نیست که بسته به غلطت قهوهاش داغتر شود. تئاتر واگویهای از تاریخ نیست که اگر باشد، واگویهای پریشان است. ارسطو تئاتر را رویداد معرفی کرد. آیا رویدادهای زندگیمان را فراموش میکنیم و فقط حرفها را به خاطر میآوریم؟ شمایان محترم که اکنون در هیبت تماشاگر مشغول خواندن این چند خط هستید، همین الان با خود فکر کنید که رویداد تماشای این تئاتر از چه وقتی در شما آغاز شد؟ اگر بگویید از زمانی که متوجه این اجرا شدهاید، خواهم گفت: «اشتباه است! رویداد نه فکر است و نه اندیشه. رویداد واکنش است. اگر جز این باشد، شما با پیش زمینهای از اندیشگان خود به مهمانی ما آمدهاید و در این صورت رویداد نمایشی را نخواهید دید، بلکه مصافی از رزم چیدهاید که یکسویه جلو میرود و حاصلش جنگیست نابرابر که به خستگی میانجامد.»
تمام نمایشنامههای دنیا را اگر ورق بزنید حول سه محور زندگی: تولد، زیستن و مرگ میچرخند.
ده سال است که اندیشهام به سراغ زیباییهای دو واژه است که بدون هم نمیتوانید آنها را به تعریف بنشینید: زیستن و مرگ
بارها در نمایشهایم و یا در گالریهای مختلف این دو را در کنار تولد به محک آزمون نشستم. در هر بار نیز پاسخهای خوبی گرفتم.
زیستن شیرین است و مرگ محترم و آیین مردن و مراسمش با آن نحوة پاک کفن و دقت در این پوشش یکی از نشانههای بصری بسیار شگفتانگیز است که هم خطه ایست و هم ریشه در مذهب دارد.
در نمایش "چند کاپریس برای ویولون" این آیین محترم را که به اندیشهام باید خود نیز قسمتی از زیستن باشد تا معاد شکل گیرد را با شاعر بزرگ ایران اخوان ثالث بر صحنه بردم و در این نمایش نیز احترام و ادب و پاکیزگی آن را با شاعر غزلسرای معاصر: حسین منزوی.
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی بلند میپرم اما نه آن هوا که تویی
تمام طول خط از نقطهای که پر شده است از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی
تمام شعر مرا هم ز عشق دم زدهای نوشتهها که تویی، نانوشتهها که تویی
و اما سخن آخر: تینو صالحی، من و حمیدرضا نعیمی چیدمان گلستان بودیم برای همقدمی در تئاتر.
این همقدمی برایمان به شیرینی لحظهای ناب بود: همچون تولد. این اجرا از نطفه تا اجرا متعلق به گلستان است. تمام مراحلش را از متن تا اجرا مدیون گلستان است. ما آمدیم تا با استان گلستان هدفی مشترک را در آموزش تئاتر به دست بیاوریم. آموختیم و مرور از آموختههامان، تکهای ناب کاشته از اندیشهمان در این خطه را همواره در ذهن خواهیم داشت. به یاد داشته باشیم که در هنگام برداشتن اولین قدم این نمایش هفتاد نفر بودیم و اکنون همراه با تماشاگرانمان، بیشمار.
در پایان سپاس نامچه خود را نثار این عزیزان و سروران میکنم.
دکتر غلامرضا منتظری مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان گلستان. استاد ابوالحسن امامی معاونت هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد استان گلستان. انجمن هنرهای نمایشی استان گلستان: استادان محترم؛ محمدهادی نامور، حسین رستمانی، الله قلینظری، یحیی دیوانی، رضا یازرلو و تمام اعضای خوب، صمیمی و راستین گروه نمایش "مرکبخوانی ارکستر مردگان".
همچنین تمام کارکنان و پرسنل تالار فخرالدین اسعدگرگانی و مردم شریف استان گلستان.
در انتها خدا را شاکرم که به همت مرکز هنرهای نمایشی و انجمن هنرهای نمایشی ایران و در غالب کارگروه آموزش جامع تئاتر شهرستانها چنین توفیقی نصیبمان شد تا آنچه را سالها در کلاس میگفتیم به دیاری ببریم که از فکورترین استانهای ایران است.