نگاهی به نمایش ”سلول شماره 11 ” نوشته ”ایده زالزر” و کار ”حسن حاجتپور”

رضا آشفته: روزی که نمایش "عروسی خین" از حسن حاجت‌پور با نگاهی به "عروسی خون" لورکای اسپانیایی اجرا شد، کار خبر از یک استعداد ناب تئاتری‌ می‌داد. اما نمایش "سلول شماره۱۱" با آن استعداد شناشایی شده کمی فاصله دارد. کارگردانی که با نمایش «بازی»، دوباره اثبات کرد که با تکنیک و فرم کلنجار می‌رود تا ناب‌ترین لحظات را پیش روی مخاطبش قرار دهد؛ اما در سلول شماره ۱۱ این موارد رعایت نمی‌شود. گفتن این موارد برای یادآوری این نکته است که بدانیم "حسن حاجت‌پور" آگاهی و تسلط نسبی بر تئاتر دارد.
عنصر حساس
نمایشنامه استراتژیکترین عنصر در نمایشهای متکی و مبتنی بر متن است. اگر عناصر و فنونی در یک متن به شکل ایدهآل خود ارائه نشده باشند، نمایش با دارا بودن تمامی عناصر دیگر بازهم خواهد لنگید. تمام آنچه باعث میشود تا این نمایش را به شکل کلی رد کنیم همانا غیر منطقی نوشته شدن نمایشنامه است. در دنیای امروز که دنیای غرب سعی میکند جوامع مسلمان را با اصطلاحاتی مانند تروریسم رد کند ما نیازمند دفاع از خود هستیم که از طریق هنر به اصل و نسب خود بپردازیم تا بگوییم ما هم با اتکای بر ضوابط انسانی زندگی میکنیم و شاید بخشی از دنیای اسلام آلوده به تروریسم باشد اما اسلام دین آزادگی است و مسلمانان نیز همانند پیروان دیگر ادیان به انسانیت به عنوان اصلی بنیادین وفادار هستند و تحت هیچ شرایطی حاضر به اقدام تروریستی نیستند و اگر هم جایی اقدامی بوده است همانا مقابله به مثل و دفاع محسوب خواهد شد.
اعلام برائت
در نمایش سلول شماره 11 منطق قویی در اعلام تروریست بودن یک زندانی آسیایی و مسلمان و برائت از این جرم وجود ندارد. مرد، یک کشیشنمای دیوانه را که حریم خانوادگیاش را تحتالشعاع جنون خود قرار داده، از بین برده و حالا محکوم به اعدام است. در حالیکه ادله قوی برای جنون و منحرف بودن این کشیش موجود است. مطمئنا ادله قویی که چنین جریانی را در سیطره سیاست روز جهان قرار میداد، بار محتوایی و شخصیتپردازی اثر را افزایش میداد و این خود باعث باورپذیری بیشتر میشد. در صورتی که خود مرد مسلمان باید نقطه ثقل ماجراها باشد تا بیگناهی او همزمان با اعدام بدون دلیلش برجستهتر شود. از سوی دیگر نوعی شتابزدگی در ارائه شخصیتها و ایجاد موقعیتها وجود دارد که تمرکز لازم را برای معرفی افراد و اتفاقات سلب میکند. مرد مسلمان در رویارویی با یک دزد موبور و غیر آسیایی خود را آشکار خواهد کرد و در اینجا نامی از کشور و جغرافیا برده نمیشود؛ چراکه تحقیقا بر یک سوژه مشخص تأکید نشده است. بلکه همه چیز بر یک نمونه مثالی واقع شده و فضا به شکل تمثیلی در بیان بیگناهی مسلمانان در مقابل هجمههای بیپایه و اساس و تبلیغاتی غرب شکل گرفته است. بنابراین سوژه خود از بستر و زمینه اجرایی لازم و ضروری برخوردار است اما در پردازش و ساخت ریزهکاریهای متن و اجرا چشمپوشیهای ناشیانه، قالب و پیکره اجرا را برهم ریخته است.
غفلت از یک رابطه
رابطه مرد با همسر و فرزند در لحظاتی عاطفی که دلالت بر بیگناهی مرد و همسرش دارد میتوانست بارزتر از این و با بار عاطفی بیشتر اجرایی شود تا تاثیر لازم از طریق این رویداد گذاشته شود. وجود حنا حاجتپور نیز به دلیل خردسال بودن خواه ناخواه بار عاطفی را بر اجرا تزریق میکرد اما چگونگی این ارتباط و داشتن دیالوگهای مستحکمتر بر گرهگشایی میافزود. میدانیم که رابطه زن و شوهری از بار عاطفی شدیدی برخوردار است و این انرژی در صحنه در ایجاد یک موقعیت موثر و فراموش ناشدنی بسیار اثرگذار است. اما در اینجا هم حسن حاجتپور و هم نویسنده از این موضوع غفلت کردهاند. اگر یک ملاقات در شکل طبیعی خود بین یک ربع تا نیم ساعت طول بکشد، نشان دادن این لحظات با توجه به بحرانی بودن موقعیت و مشارکت زن و شوهر در روند اثبات این بیگناهی، میتوانست موقعیت در خور تاملی را پیش روی تماشاگر قرار دهد. مجموع همین غلفت¬هاست که یک رابطه زیبایی شناسانه و منطقی را که منجر به ایجاد یک اثر نمایشی جذب میشود، از بین خواهد برد.
باری به هر جهت
حسن حاجتپور در بازی نشان میداد که میخواهد بیچارگی و درماندگی این مرد مسلمان را به نحو بارز و مطلوبی ارائه کند اما بازیگر نقش مرد خارجی هیچ کنش درستی را در بازیاش رعایت نمیکرد. خندهها، حرکات و هجمههایش بی دلیل و اجباری تلقی میشد و تصنع بیدلیل رفتارهایش از او بازیگری معمولی میساخت. مطمئنا اگر نابازیگر بود بهتر از این به درک درستی از موقعیت و ارتباط با مرد مسلمان میرسند. بازیگر نقش زن هم کم میآورد و کنشهای او نیز در حد و اندازه واگویه دردانگیز یک رابطه در حال گسیختن نیست. بنابراین جریان بازی نیز حضور موثری در نجات نمایش نخواهد داشت. شاید این هم از بدشانسیها و بدبیاریهای یک کارگردان باشد که در حرکتهای رو به جلوی خود در جایی متوقف شود تا کارگردانی خود را با ملاحظات بیشتر دنبال کند.
تکیه بر چند المان
حاجتپور در طراحی صحنه بر آن است تا با تکیه بر چند المان و نشانه همه چیز را القا کند. دو نیمکت که به عنوان تختخواب استفاده میشود، یک در با شیشه شکسته و نور لامپ عمدهترین ابزار طراحی صحنه به شمار میآیند. در اینجا همین تختها تبدیل به میزی در اتاق ملاقات خواهند شد تا یک تابلوی دیگر از این نمایش را ممکن کنند.
نور نئون و لامپ هم بر لحظات دراماتیک و قابل توجه اجرا میافزاید؛ اگر همین دقت در متن و بازیها هم لحاظ میشد شایستگیهای اجرا نیز بارزتر از چیزی که هست، مدنظر تماشاگر قرار میگرفت.