گفتوگو با ”خیرالله تقیانیپور” یکی از دو کارگردان نمایش «روزی، روزگاری، گذری»

علیرضا نراقی: نمایش "روزی، روزگاری،گذری" مدتی است که در تالار سنگلج به صحنه رفته است. این نمایش که یک کمدی عاشقانه با تلفیق تعزیه و سیاه بازی است سعی می‌کند تا دو گونه اصلی نمایش ایرانی را از تمایز به تفاهم برساند. نمایش، داستان دل دادن پسر یک شمر خوان به دختر یک سیاه باز است که براساس اختلافاتی دیرین با هم دشمنی دارند و از هم گریزانند. این داستان آشنا بیش از آنکه خودش اهمیت داشته باشد، بهانه‌ای است برای شبیه خواندن سیاه و بزله‌گویی شمر خوان. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی سایت ایران تئاتر است با نویسنده و "خیرالله تقیانی‌پور" یکی از کارگردانان این نمایش.
کمی درباره روند شکلگیری متن توضیح دهید. آیا از اول ایده هم نشینی تعزیه و سیاه بازی در این متن وجود داشت؟
من طرحی داشتم به نام "پری" که داستان یک زن پوش بود و همیشه منتظر فرصتی بودم تا بتوانم آن را اجرا کنم. تا اینکه برای چهاردهمین جشنواره بینالمللی تئاتر آیینی ـ سنتی از همان طرح استفاده کردم و شروع به نوشتن یک نمایشنامه کردم. در زمان نوشتن نمایشنامه، ایده استفاده از تخت حوضی و تعزیه شکل گرفت و تصمیم گرفتم این دو شیوه را با یک درام عشقی در کنار هم قرار بدهم.
چگونه گروهی را دور هم جمع کردید که بتوانند تعزیه بخوانند و به شیوه تخت حوضی بازی کنند؟
من از قبل با "مسعود حجازیمهر" که خود یک تعزیه خوان است آشنا بودم و او با توجه به شناخت و تجربهای که در این حوزه دارد، در نگارش قسمتهایی از متن بسیار به من کمک کرد. از طرفی هم بیشتر بازیگران اعضای گروه هستند و با اضافه شدن برخی دیگر مثل حسین محب اهری توانستند کار را اجرا کنند.
به طور قطع بازی در چنین نمایشهایی کمی متفاوت و البته دشوار است، چرا که بازیگر باید به شبیه خوانی و سیاه بازی تسلط داشته باشد و در عین حال در بازیگری هم توانا باشد. آیا ترکیب بازیگران شما از ابتدا این خصوصیات را کنار هم داشتند؟
یکی از معضلات امروز تئاترهایی با این شکل، همین یافتن بازیگر است. من در ابتدا برای نقش شاپورشمر خواستم از اسماعیل محمدی استفاده کنم که یکی از شمرخوانهای کم نظیر امروز است، اما متأسفانه او بازیگر نیست و از پس باقی صحنهها بر نمیآمد. وقتی هم دنبال بازیگر بودیم با اینکه کسانی را که مناسب شخصیت شاپور شمر باشند پیدا میکردیم اما اکثر آنها نمیتوانستند تعزیه بخوانند. بعد از جستجوهای زیاد به رضا پاپی رسیدیم که فیزیک خوبی برای نقش داشت. مسعود حجازی مهر که از یک خانواده تعزیهخوان است، خود شمرخوان هم بوده و توانست کمکهای زیادی به ما و رضا پاپی کند تا این نقش در بیاید. اما در ایفای نقش سیاه هم ما سیاه خوب کم داریم. خیلی دوست داشتیم که آقای سعدی افشار در کار حضور پیدا کنند اما ایشان به دلیل شرایط سخت جسمی نمیتوانستند کار کنند. ما منتظر آقای فتحعلی بیگی بودیم که ایشان هم نرسیدند چراکه به کارهای دیگری متعهد بودند. بنابراین از آقای محباهری خواستیم که به کار اضافه شوند و ایشان کمکم با راهنمایی کسانی که به سیاه بازی وارد بودند و در تمرینها به ما کمک میکردند، توانستند این نقش را اجرا کنند.
شما که میخواهید این سبک از کار را ادامه دهید چرا کارگاههای آموزشی در درون گروه برای تربیت این نوع بازیگران تشکیل نمیدهید؟
ببینید باید به این کار بها داد. من یادم هست که در زمان حضور آقای فتحعلی بیگی در اداره تئاتر کلاسهای رایگانی در این زمینه برگزار میشد که خیلی مفید بود و نتیجه آن نقالانی چون ساقی عقیلی، شیرین امامی و... بودند. اما ادامهدار نبود. ما الآن توانایی لازم و امکانات کافی برای برگزاری چنین کارگاههایی نداریم، اما امیدوارم که به زودی چنین امکاناتی ایجاد شده و تلاشها برای تربیت تعزیهخوان و سیاه باز بیشتر شود.
در کار شما اصراری برای مقایسه و حتی تلفیق تعزیه و روحوضی وجود دارد. دلیل این اصرار چیست؟
برای من همیشه جای تعجب بود که همه گمان میکنند که تعزیه تنها برای عزاداری است. هیچکس به تعزیه مضحکهها توجه نمیکند، ما تعزیههای بسیار زیبایی از این جنس داریم مثل "خروج مختار" و... یا تعزیههای شادی که در ایام ولادتها اجرا میشدند مثل "تعزیه حضرت علی" یا "دعوای جنیان" و... این مسئله برای من مهم بود. دومین دلیل، تلفیق این دو رنگ و کلاً ظواهری بود که در این دو نوع نمایش شبیه به هم هستند. مثل اشتراک رنگ لباس شمرخوان و سیاه که فکر کردم میشود از این اشتراک استفاده خوبی کرد. اساساً دلیل اینکه در انتهای صحنه از پارچه سفید استفاده شده همین بوده که در آن رنگها به چشم بیاید و برای تماشاگر تداعی کننده بوم نقاشی باشد.
در ابتدای نمایش فقط با اجرای نوبتی تعزیه و سیاه بازی روبرو هستیم و مدتی طول میکشد تا وارد داستان شویم. اساساً شما خیلی تأکید روی اجرای خود این نمایشها داشتید. چرا در ورود به داستان تا این اندازه تأخیر ایجاد کردید؟
من سعی کردم درام را پشت این نمایشها قرار دهم و از یک طرف نمیخواستم نگاه موزهای به نمایشهای سنتی داشته باشم. برای همین داستانی عشقی را دستمایه کارم قرار دادم. اما درست است، در شروع کار تا مدتی به نوبت همان تعزیه و سیاه بازی مرسوم اجرا میشود. من ابتدا میخواستم این دو نمایش را به تماشاگر معرفی کنم و تفاوتهای این دو را نشان دهم تا بعد وارد داستان شویم و در انتها این دو نمایش را تلفیق کنیم. هدف دوم من همین تلفیق بود که در واقع تلاش کردم نشان دهم که این دو نمایش جدای از هم نیستند و از زوایایی متفاوت میتوان اشتراکاتی در آنها پیدا کرد.
شما معتقدید که باید این نوع نمایشها را به روز و مدرن کرد، اما دقیقاً آنها را به همان شکل قدیم اجرا کردید و فقط یک داستان عاشقانه در کنارشان قرار دادید.
ببینید من اصلاً نمیگویم آنها را مدرن کنیم...
پس چگونه از نگاه موزهای که مورد نقد شماست، فاصله بگیریم؟
من میگویم باید آنها را با اتکا به درام جذاب کنیم. اصلاً منظورم این نیست که کار را مدرن کنیم، بلکه میخواهیم بگویم از کلیشهها دوری کنیم تا کار جذابتر شود. شما به عروسک نمایشهای ایرانی نگاه کنید؛ ما حتی تا به حال مبارک را طوری کار نکردیم که لبش تکان بخورد. تنها با همان شیوههای قدیم مبارک را روی صحنه آوردیم، در حالی که میتوانستیم آن را با حفظ قابلیتهای سنتی خوبش با ابزار و حرکاتی تازهتر نمایش دهیم تا جذابتر شود.
یکی ار نکاتی که در نمایش خیلی روی آن تأکید میشود، حضور کت شلواریهاست. اما آنها جایگاهی دوگانه دارند. هم دوست داشتنی هستند هم در نمایش از آنها به عنوان عامل اختلاف یاد میشود و در آخر تکلیف مشخصی ندارند. کمی درباره نقش آنها توضیح دهید.
ببینید اول باید در نظر گرفت که چهرهای که جذابیت دارد میتواند تأثیرگذار باشد. اگر از ابتدا آنها را انسانهایی عبوس در نظر میگرفتیم که نمیتوانستند علاقه ایجاد کنند، نقش منفی آنها مؤثر نبود. آنها در دو نقش ظاهر میشوند؛ یکی جاهلهایی هستند که نقش خبررسان را دارند و خبر کذب میدهند؛ اما چون جذاب هستند همه به حرف آنها اعتنا میکنند. از سوی دیگر نقش کت و شلواریها را دارند که نمادی از اداره ممیزی سابق هستند. میدانید که در دوران پهلوی که تازه ادارات راه افتاده بودند، کارمندان موظف بودند کت و شلوار بپوشند و چون نمایش ما در آن دوران میگذرد من از نماد کت و شلواریها به عنوان کارمندان اداره ممیزی استفاده کردم.
در چنین کارهایی که هم نمایشهای سنتی و هم تئاتر به طریق مرسوم کنار هم اجرا میشوند، با توجه به قراردهای متفاوت آنها، تناسب و رعایت هر کدام از قراردادها چگونه حفظ میشود؟
مقداری از امکان اجرای قراردادها به اقتضائات صحنهای که در اختیار داریم، برمیگردد. شکل امروز اجرای ما هم به الزامات تماشاخانه سنگلج که قاب صحنهای است بر میگردد. اگر سالن شکل دیگری داشت قراردادها هم شکل دیگری میشد. اما با توجه به سالن تصمیم گرفتیم که با فرشی که در صحنه استفاده میکنیم، بین صحنههای داستان و محدوده اجرای تعزیه و سیاه بازی تمایز ایجاد کنیم تا بتوانیم روی فرش قراردادهای تعزیه و تخت حوض را رعایت کنیم و در بیرون از آن داستان عشق و اختلاف شخصیتها را پی بگیریم. برای همین فرش تعیینکننده شکل قراردادهای نمایش شد.