نگاهی به نمایش ”ح دو چشم” نوشته و کارگردانی ”سیروس همتی”
میتوان نتیجه گرفت سیروس همتی دست به آزمون و تجربهای جدید زده است؛ اجرای نمایشی با مفهوم حقیقت در قالبی نو و به شکل کار کارگاهی. همین نیز موجب میشود تا حدودی این نمایش در ژانر خودش با توجه به موضوعی بودن سوژه اجرا جزو نمایشهای شاخص نخستین جشنواره تئاتر حقیقت به حساب آید.

فروغ سجادی: نمایش "ح دو چشم"نمایش جدید سیروس همتی است که به بهانه جشنواره تئاتر حقیقت در تالار سایه اجرای عمومی می‌شود. سوژه این نمایش درباره حقیقت است.
همتی معنی کلمه حقیقت را با دو کار برد در زندگی انسان بررسی میکند؛ حقیقت در کاربرد زندگی روزمره و ساختار اجتماعی، حقیقت در معنای کلی و فرا جهانی. او همچنین در کشاکش این مسایل روزمره است که تفاوتهای واقعیت و حقیقت را نیز به چالش میکشد. این که واقعیت چیزی است که ما میبینیم در حالی که ممکن است حقیقت نباشد و حقیقت آن چه که وجود دارد هر چند غیر واقعی و غیر مشاهده باشد.
نشان دادن ماهیت متفاوت اما نزدیک و دور حقیقت و واقعیت در علم فلسفه و همه مصادیق اندیشهای انسان چیزی است که از دیرباز در تمام مکاتب بشری وجود داشته است و نمود این مفاهیم در صحنه تئاتر تنها مستلزم داشتن آگاهی و جهانبینی فلسفی نویسنده و کارگردان نمایش نیست زیرا بیان تصویری و نمایشی این مفاهیم کلی برای مخاطب امری دشوار وکمی غیر ممکن است.
سیروس همتی کارگردانی تجربهگرا است که همیشه در اجراهایش به فرمگرایی و خلاصه کردن محتوا در قالب تئاترهایی مینیمال تمایل دارد. نمایشهایی که در جریان کار گروهی و کارگاهی شکل میگیرند. او همچنین تمایلی به قرار دادن مفاهیم جهانشمول و فرازمینی در سادهترین کارکردهای زمینی و در درون واقعیتهای زندگی انسان دارد.
همتی در اجرای این نمایش نیز سعی کرده با اتد زدن داستانهای مختلف در صحنه به اپیزودهایی متفاوت در راستای موضوع حقیقت بپردازد و بر همین مبناست که داستان نمایش "ح دوچشم" با دو زاویه داستانی به بررسی مفهوم حقیقت و تقابل آن با واقعیت میپردازد.
نمایش از اپیزودهای مختلف با داستانهای مختلف درباره حقیقت تشکیل شده که همه اپیزودها توسط یک شخصیت مانند زنجیر به هم متصل شدهاند. یاشار جوان خطاطی است که ح حقیقت را با ه دو چشم مینویسد و همین موجب به وجود آمدن مشکلات شغلی و خانوادگی برای او در زندگی واقعیاش میشود. اپیزود اول با این موضوع آغاز میشود و بعد سوژه حقیقت در اتفاقهای داستانی مختلف از زوایه دید شخصیتهای گوناگون به نمایش گذاشته میشود و این مفهوم به عمد در روزمرهترین و سادهترین مسایل زندگی به چالش کشیده میشود. اما حقیقت در مفهوم کلی همان چیزی است که خطاط جوان به دنبال آن میرود.
در واقع ما در کنار یاشار شاهد شخصیتهای دیگری هستیم که هر کدام به سادهترین شکل ممکن به دنبال یافتن حقیقتهای ساده از واقعیتهای زندگی روزمره خود هستند؛ پدر یاشار به دنبال یافتن علت حقیقی نادرست نوشتن ح توسط پسر خطاطش، همسر یاشار به دنبال کشف قاتل حقیقی همسر سابقش، شاگرد یاشار به دنبال کشف حقیقت ماهیت دختر خیالی رویاهاش و مادر یاشار در تب وتاب زندگی روزمره خود به دنبال واقعبت حقیقی حرفها و مسایل روزمره زندگی است و الی آخر ...
[:sotitr1:]در صحنههای اول نمایش که داستان خطی و ساده بیان میشود، همتی با نگاهی طنزآمیز و کاملاً رئالیستی مفهوم فلسفی حقیقت را در یک خانواده سنتی و در تقابل دو نسل جوان و گذشته به نمایش میگذارد و حقایقی از روزمره ترین مشکلات انسانی را نشان میدهد. در هر اپیزود مفهوم این واژه در بطن معضلات مختلف شخصیتهای نمایشی برای مخاطب تشریح میشود و در زندگی روزمره کارکرد پیدا میکند و کارگردان در هر اپیزود از زاویه دید شخصیتها به حقیقتی اشاره میکند که در پشت واقعیتهای زندگی گم شده است و در انتها او از این حقایق به تعاریف متافیزیکی و فرا جهانی (عرفانی) حقیقت کلی هستی و بهشت میرسد.
این تغییر مفهوم از جزءگرایی به کلگرایی موجب میشود تا اجرا در ساختار دراماتیک خود با یک تغییر اساسی به اصطلاح سکته نمایشی مواجه شود و تماشاگر با دوگانگی مفهومی نمایش به شناخت درستی از حقیقت موجود در صحنه نرسد. به طوری که در صحنههای اول کارگردان با استفاده از موقعیتهای طنزگونه، نمایش را به سمت پارادوکس معنایی میکشاند؛ اما در نقطهای در دو اپیزود پایانی که کارگردان بیمقدمه مشخصی به سراغ مفهوم کلی حقیقت میرود و صحبت از ماهیت حقیقی بهشت و جهنم میکند، موضوع جدی میشود و این اپیزودها رنگ دیگری میگیرند.
آنچه همیشه برای بیان مفاهیم ماهوی و فلسفی در صحنه لازم است، قدرت دراماتیک اثر نمایشی است که باید از چارچوب داستانی محکم و قدرت درک پذیری فراوانی برای مخاطب برخوردار باشد، نکتهای که در اجرای "ح دوچشم" ما به دلیل پراکندهگویی نویسنده و ساختار نامرتب نمایش نمیتوانیم شاهد آن باشیم. در واقع فرم اجرایی و میزانسنهای پخش شده نمایش و ساختار کارگاهی آن متناسب با زاویه دید خالق اثر نیست. به ویژه در صحنههایی که مفهوم کلی و فراواقعی کلمه حقیقت در قالب صحنههای کلیشهای از تولد، رویا ، مرگ و بهشت (اپیزود آخر) هستیم یا اپیزود پری دریایی و اجرا در این صحنهها که از ساختار مینیمالیستی خود در میآید و به صحنههای تشریحی و فراواقعی با نگاهی فراواقعی تبدیل میشود. هر چند تأکید کارگردان در این صحنهها به ارائه بازیهای واقعی و رئالیستی است و به کمک دیالوگهای طنزگونه و تیپسازی برخی از بازیگران سعی کرده است، ساختار شکنی و تا حد توان از کلیشهای شدن قراردادهای صحنهای در این نوع نمایشها دوری کند؛ اما به نظر میرسد موضوعی بودن این نمایش و وسواس کارگردان برای ارائه اثری خلاق و کارگاهی تناقضی دوسویه را در اجرا ایجاد کرده و همین موجب پراکندگی و نبود انسجام در ساختار داستانی و کلی نمایش شده است.
همچنین تأکید کارگردان در طراحی صحنه نمایش بر دو رنگ بودن صحنه، سیاه و سفیدی، و اجتناب از نشانههای نمایشی برای نشان دادن مفاهیم فرا زمینی و جایگزین کردن صحنههایی بسیار رو و واضح از این مفاهیم در شکلی کلیشهگونه، با شکل و ساختار کارگاهی نمایش و دیگر نمایشهای همتی مغایرت دارد. هرچند که به نظر میرسد کارگردان از آمیختن این مفاهیم و قالبهای اجرایی و استفاده از برخی کلیشههای رایج در صحنه تعمد داشته اما برآیند اجرایی آن در مقایسه با دیگر تجربههای گروه قابل توجه نیست. در نهایت میتوان نتیجه گرفت سیروس همتی دست به آزمون و تجربهای جدید زده است؛ اجرای نمایشی با مفهوم حقیقت در قالبی نو و به شکل کار کارگاهی. همین نیز موجب میشود تا حدودی این نمایش در ژانر خودش با توجه به موضوعی بودن سوژه اجرا جزو نمایشهای شاخص نخستین جشنواره تئاتر حقیقت به حساب آید.