همزاد پنداری با سیلویا
چیستا یثربی را این سال ها بیشتر در کسوت نویسنده دیده ایم اما امسال...
مهدی عزیزی
چیستا یثربی را این سال ها بیشتر در کسوت نویسنده دیده ایم اما امسال او یکی از نمایش نامه های خود را کارگردانی کرده است . گرچه این اولین باریست که یثربی نوشته خودش را کارگردانی می کند ولی به هر حال او از این اتفاق بسیار خشنود است .
مسلماً این نخستین تجربه کارگردانی شما نیست ، درست است ؟
اولین کاری که من برای جشنواره فجر انجام دادم سال ٧٣ بود . همچنین اولین کار شبنم طلوعی و کوروش تهامی بود که برای من بازی می کردند و نام این کار جمعه دم غروب بود . این نمایش کاندیدای متن و کارگردانی شد . سال ٧۴ متن خودم را بنام سرخ سوزان کارگردانی کردم و امین زندگانی بازیگر آن بود . من در آن سال هم جایزه متن و هم جایزه اول کارگردانی را گرفتم . همچنین امین زندگانی جایزه اول بازیگری را گرفت . سال ٧۵ نمایشی بنام « میهمان سرزمین خواب » را در سالن شماره ٢ به مدت یک ماه اجرا داشتم . سال ٧٢ نمایش دادگاه جادویی بود که در محوطه باز تئاتر شهر اجرا شد و روی حوض وسط محوطه را بستیم ویک تئاتر خیابانی به کارگردانی من به نمایش در آمد . امسال نیز در خانه هنرمندان نمایشنامه خوانی بنام « از بس بهار در چشم تو بود » به کارگردانی من به نمایش درآمد . کار دیگر من بنام « راز بانوی حصار نشین » با بازیگری شهره سلطانی و کامبیز دیرباز برای جشنواره تئاتر ایران زمین اجرا شد ولی بخاطر مشکلی که برای شهره سلطانی پیش آمد ، این کار به وحله بازبینی نرفت . اگر اینها را به حساب نیاوریم این کار پنجمین کار من در جشنواره فجر است .
البته این را هم بگویم که من در این سالها دلم می خواست بقیه کارهایم را خودم کارگردانی کنم ولی به دو دلیل نتوانستم . یک دلیل آن شخصی بود ودیگری مدیریت وقت مرکز بود که می گفت ما تو را به عنوان نویسنده قبول داریم و اصلاً این آقایان به خاطر نداشتند که من آن سالها کارگردانی هم کرده بودم . پارسال نمایشی به نام « پرنده باز باغ زندگی » به کارگردانی من به تصویب رسید ولی بعد گفتند که این متن به خانم تیرانداز داده شود .
ولی خدا را شکر می کنم که بعد از چند سال دوباره به عنوان کارگردان اجازه کار پیدا کردم . شاید یکی از دلایل آن این باشد که دقیقاً یکسال بعد ازاینکه جایزه اول کارگردانی را گرفتم بچه دار شدم و دیگر کار نکردم و مدیران مرکز کارهای مرا به خاطر نداشتند .
آیا بعد از گذشت این چند سال که کارگردانی نکرده بودید ، امسال با این کار به نتایج دلخواه خودتان در اجرا رسیده اید ؟
بله خیلی از دوستان من ، متن را از من خواسته بودند و من به آنها گفته بودم که فقط خود من می توانم این متن را کار کنم . چون فقط من می توانم با شخصیت سیلویا همزاد پنداری کنم و شما کاری می کنید که این متن خراب میشود . مثل اتفاق فجیعی که برای نمایش را بعد افتاد و حسین سحر خیر عملاً و رسماً کار مرا خراب کرد . در آن سال من مجبور بودم که ساکت بمانم ولی وقتی دیدم آن کار نه از لحاظ مالی و نه معنوی مرا ارضا نکرد ، از اینکه متنم را به او دادم راضی نبودم .
الان از هر جهت به این نتیجه رسیدم که این گروه ، گروهی بود که من می خواستم و اتفاق دلخواه من به وقوع پیوست . خواست خدا بود که این گروه کنار هم بیایند و در مورد شخصیت این شاعر ناگفته هایی گفته شود . که شاید اگر این متن بدست کارگردان دیگری داده می شد این اتفاق نمی افتاد .
من کارم را با شاعری شروع کردم . در این کار با سیلویا همزاد پنداری کردم و لحظه لحظه فکر می کردم سیلویا یک زن هنرمند در زمان حال و در جامعه ایران می تواند باشد و این مسئله باعث شد که همه با جان و دل از خود مایه گذاشتیم و بدور از طبقه بندی های فمینیستی ، ابعاد زندگی یک انسان را بررسی می کردیم و این برای خودمان نیز یک پژوهشگاه خود شناسی بود .
مهسا مهجور نقش سیلویا و سام درخشانی که نقش شوهرش تتیوز را بازی می کند برای همین تصمیم گرفتم پشت صحنه این نمایش را به روی صحنه بیاورم و الان هم مطمئن نیستم که این کار را انجام دهم و بطور قطعی این را نمی گویم تا انتظاری بوجود نیاید . به هر حال با شرایط دکور و اینکه هنوز تنخواهی نگرفته ایم و از طرفی هم نه روز بیشتر فرصت نداریم توانسته ایم کار را به اجرا برسانیم ومن از این بابت خدا را شکر می کنم .
کمی در مورد موضوع نمایشنامه و اینکه در نمایشنامه به چه بعدی ایز شخصیت سیلویا پرداخته اید توضیح دهید .
سیلویا از سن ١٨ تا ٣١ سالگی زندگی کوتاهی داشت . در سالهای آخر عمرش خلاق بود . شاید از ١۵-١۶ سالگی هم شعر می گفت ولی شعر سرایی رسمی او از ١٨ سالگی شروع شد . من ابتدا از این برهه از سن او شروع کرده و جلو می آیم . در ابتدای نمایش سیلویا مرده است ولی با جریان سیا ل ذهن وارد گذرهای مختلف زندگی سیلویا می شویم . در این نمایش ما بیشتر به جنبه خلاقیت سیلویا پرداخته ایم و اینکه چطور می شود یک شاعر در اوج خلاقیت خود ویرانگری می کند . آیا به قول آلوارز منتقد معروف ، شعر در این موقعیت هنری مرگبار است ؟ آیا شعرا زود می میرند ؟ چرا خودکشی می کنند ؟ چرا فروغ فرخزاد در سن ٣٢ سالگی می میرد ؟ چرا شعر شعرایی مثل سهراب سپهری ، شاملو و ... با مرگ همراه است ؟
این ها همیشه سوال بوده و است . من در این نمایش به مسئله خواهر بودن خلاقیت و مرگ ، جنون و عشق پرداخته ام . و اینکه آدمی بین دو عشق گرفتار شده است . یکی عشق تب آلودش به واژه و دیگری عشق تب آلودش به همسرش . کدامیک می تواند او را نجات دهد و آیا موازنه ای بین ایندو وجود دارد یا خیر ؟ مسئله بعد فیلمهایی است که در مورد سیلویا پلت ساخت شده که ، همه نوعی به جنبه فمنیستی قضیه پرداخته اند و اینکه سیلویا زنی فعال بوده و شوهرش به او خیانت میکند و او نیز خودکشی می کند . من اصلاً قضیه را به این صورت نمی بینم . به این دلیل که سیلویا قبل از اینکه با تیتوز آشنا شود ، دو بار خود کشی نافرجام داشته است وبه او شوک الکتریکی داده اند . من داستان را به این گونه می دیدم سیلویا خواهر مرگ بوده است . یعنی در اوج خلاقیت با مرگ دست و پنجه نرم می کرد و به نوعی عشق ورزی می کرده و آن را به عقب می زده و نوعی جذب و دفع بین آنها وجود داشته . کاری که هر عاشقی با معشوق خود انجام می دهد . بخاطر همین در آن یکسال آخری که می خواسته خود کشی کند ، شعرهایش به اوج کمال می رسد و انگار تکامل پهلو زده است . من بیشتر از منظر خلاقیت کر را بررسی کردم . کسی که تئاتر ، سینما ، نقاشی و ... کار می کند و به طور کل همه هنرمندان با سیلویا همزاد پنداری می کنند . چون داستان زندگی این شخصیت در مورد انسان هنرمند است نه یک زن شاعر که خود کشی می کند .
در این چند سال اغلب متن های نوشته شده شما جانب داری یک طرفه از زنانی است که تحت ستم هستند و به آنها ظلم شده و یا اینکه جامعه آنها را طرد کرده است . علت این مسئله چیست ؟ آیا این به دلیل شرایط اجتماعی – سیاسی کشور ماست یا دلزدگی و دغدغه های فکری یک نویسنده موجب این اتفاق می شود ؟
اگر من هم یک مرد مثل آقای بیضایی بودم دیگر کسی به من جانب دار یک طرفه نمی گفت . آقای بیضایی در فیلم سگ کشی شاهکار کرد و من خیلی دوست داشتم متنی مثل متن این فیلم بنویسم . اگر متن این فیلم را یک زن نوشته بود می گفتند جانب داری یک طرفه . من راجع به خودم و موقعیت هایی که از نزدیک تجربه کردم . چون آن اتفاق به واقع برای من پیش آمد آن را نوشتم .
« هتل عروس » بطور واقعی برای ما اتفاق افتاد . سال ٧١ در یزد برای من چنین اتفاقی افتاد و من در سال ٧٣ نمایشنامه آنرا نوشتم . نمایشنامه « برخورد نزدیک از نوع آخر » متنی بود که درتاکستان برای دو تا از دانشجویان من اتفاق افتاد و به بهانه با هم بودن آنها را گرفتند . من فکر می کنم چون یک زن هستم مجبور هستم که واقعیات را بگویم و هر چیزی که زندگی ، شور زندگی ، خلاقیت و ... در زبان را سرکوب کرده است و مانع رشد آنان شود را بیان کنم . چون من یک زن هستم کمی نسبت به این مسائل حساس هستم . در حالی که اگر یک مرد به این مسائل بپردازد در جامعه بیشتربه او بها می دهند .
من فکر می کنم به جز « هتل عروس » درنمایشنامه های دیگر من موازنه رعایت شده است . خانمهایی که متن های مرا کارگردانی می کنند این موازنه را بهم می زنند و نمایش را به سمت محوریت شخصیت زن سوق می دهند .
شبنم طلوعی و کوروش تهامی در نمایش جمعه دم غروب مسائل زن و مرد را مطرح می کنند ولی هیچ کس نگفت این نمایش فمنیستی است .
در نمایش سرخ سوزان من به خاطر مذهبی بودن این نمایش جایزه گرفتم . هر زمان که متن های مرا شخص دیگری کارگردانی کرده است این اتفاق رخ داده است . اگر متن « برخورد نزدیک از نوع آخر » را بخوانید می بینید که با اجرا بسیار متفاوت است . مثلا ً در نمایش « دوستت دارم با صدای آهسته » ژاله صامتی طوری بازی می کرد که خود به خود شوهر فیسر شده بود و همه می گفتند چه مرد بدی و چه زن خوبی . این اتفاقی بود که من اجازه ندادم درسیلویا پلت رخ دهد .
مسئله مهم دیگر ، مشوقهای من در زندگیم بودند که یکی پدرم و دیگری همسرم بوده اند .
شاید بتوان گفت که خانمها مرا از ادامه راه منع کرده اند . من نه تنها با قشر مرد مشکلی ندارم بلکه به آنها احترام می گذارم . بخصوص به روح پدرم که موجب شد من ادامه تحصیل دهم و شارمین که به من می گفت من زمانی به تو علاقه مند شدم که فهمیدم روحیه کنکاش و نوشتن در جود توست . پس من چطور می توانم از مرد بد بگویم . امیدوارم شما در سیلویا پلت موازنه را ببینید . دراین نمایش هم مرد و هم زن هر دو مرتکب اشتباه می شوند . مهم این است که ما به عنوان انسان بتوانیم یکدیگر را بپذیریم و ببخشیم .
ظاهراً قرار بازیگرانی چون شهاب حسینی و کامبیز دیرباز در این کار حضور داشته باشند . علت تغییر و تحولات در گروه بازیگران گروه چه بوده است ؟
من می خواستم از تتیوز و سیلویا چهره متفاوتی ارائه دهم . چهره بچه های تئاتری برای نقش های خاص شناخته شده بود . من برای افرادی مثل سیما تیرانداز و پانته آ بهرام احترام زیادی قائل هستم ولی به نظرم اصلاً به درد سیلویا نمی خورند . بعد با هانیه توسلی ، هدیه تهرانی و ترانه علی دوستی صحبت کردم . و آنها هم آمدند ولی نشد . مثلاً هدیه تهرانی یکبار سر تمرین ما آمد ، که معصومه تقی پور هم حضور داشت . بسیار هم نقش را خوب خواند و من تعجب کردم که این خانم با وجود سینمایی بودنش چقدر خوب می خواند ولی بعد به پروژه بهروز افخمی فراخوانده شد و رفت .
ترانه به دلایل شخصی نیامد و هانیه درگیر فیلم « نفست رو حبس کن » شد . شهاب حسینی هم دو هفته ای آمد ولی بعد سر فیلم « نیلوفر آبی » که فیلمنامه آن را من نوشته بودم و فیلم برایش مهمتر بود . بعد به این نتیجه رسیدم که چرا من از دو شخصیت تئاتری استفاده نکنم چون افراد تئاتری می توانند با نقش ارتباط بیشتری برقرار کنند و چهره متفاوتی ارائه دهند . من مهسا مهجور را در هتل عروس بسیار دوست داشتم . همچنین سام درخشانی که سال ٧١-٧٢ از شاگردان استاد سمندریان بوده و کار هم انجام داده بود . بعد از تستی که از او گرفتیم دیدیم خوب و مناسب نقش است . کسانی مثل کامبیز دیرباز ، شهاب حسینی ، حمیدرضا پگاه ، کوروش تهامی ، امیر دلاوری و پویا امینی از جمله کاندیداهایی بودند که یا شرایط آنها به ما نمی خورد و یا مناسب نقش نبودند .
آیا کامبیز دیر باز شرایط شما را برای ایفای این نقش دارا نبود ؟
چرا ولی زمانیکه من می خواستم کارم را شروع کنم ، کامبیز در گیر کاردیگری بود . بعد هم این مسئله مهم است که ما نباید یک سری از فاکتورها را در مورد تیتوز فراموش کنیم . تتیوز یک فرد انگلیسی بوده که فیزیکش مهم بود . چون اگر دارای جذابیت های فیزیکی نباشد معانی بعدی این نمایش در نمی آید . سام درخشانی از خودش بسیار مایه گذاشت و زمانی که بازبینی ها آمدند ، آقای سمندریان می گفت : من فکر نمی کردم این سام همان سامی باشد که ما در کلاس او را می شناختیم .
چون از خودش دور شده و شاید اصلاً سام روی صحنه نیست بلکه تلاش کرده است چیز دیگری باشد . من از این ترس داشتم بازیگران قدری مثل شهاب و کامبیز و ... در اوج بازی ما را یاد کارهای قبلی شان بیندازند . ولی سام خوشبختانه این پیشینه را نداشت و تماشاگر چون او را در تئاتر ندیده به خاطر نمی آورد . هرچند برای بازی بازیگرانی چون شهاب ، کامبیز ، امین زندگانی ، کوروش تهامی و ... احترام زیادی قائل هستم ولی فکر می کنم شاید قسمت آنها نبوده که در این کار باشند .
نظرتان درباره غیر رقابتی شدن جشنواره چیست ؟
من از این مسئله بسیار ناراحت شدم . ولی بعد سکوت کردم . از جایی که من سه دوره جایزه متن و جایزه کارگردانی گرفتم نمی توانم خودم را با بچه های تازه کار یکی کنم ولی اعتقادم بر این است که جایزه گرفتن من در این سالها باعث تشخص می شد . شاید انگیزه مالی ایجاد نمی کرد ولی انگیزه دیده شدن ایجاد می کرد و تماشاگر به این فکر می کرد که اگر مسابقه است .
کارهای خوب را از دست ندهد و بعد هم موجب می شد بازیگر دیده شود . به نظر من حق سام درخشانی و مهسا مهجور بود که دیده شوند و داوری شوند .
به خاطر اینکه آنان توانائیهای خودشان را هم بهتر می شناختند . این جشنواره تئاتر تنها جشنواره معتبر تئاتر است و اگر شور و شوق از آن گرفته شود به یک جشنواره مرده تبدیل می شود . زمانیکه در جشنواره روسیه حضور داشتم دیدم هردو بخش وجود داشت . هر کسی دلش می خواست در بخش رقابتی شرکت می کرد و هر کس نمی خواست شرکت نمی کرد . در صورتیکه از ابتدای کار با متن ها رقابتی برخورد شد ولی داوری ها غیر رقابتی شد . من بخاطر دارم که از ابتدا به ما فرعی دادند و گفتند دوست دارید در بخش مسابقه باشید یا غیر مسابقه و من قسمت مسابقه آن را پر کردم . فکر کردم این تصمیم غیر رقابتی شدن کمی عجولانه بود و می توانست سال دیگر باشد . سال ٧٠-٧١ هم جشنواره غیر رقابتی بود آنقدر این جشنواره خالی و سوت و کور بود که حد نداشت و همه به دیدن کارهای خارجی می رفتنند .
شاید برای خواننده این مصاحبه تداعی شود چون از کارش تعریف کرده اند جایزه می خواهد . ولی جایزه اصلاً مهم نیست . بارها حق ما پایمال شده و بارها هم به جای آن جایزه گرفته ایم و اینها اصلاً مهم نیستند . مهم عظمت جشنواره بود و من روز بازبینی ، زمانیکه هر ٩ داور به من گفتند خسته نباشید . جایزه خودم را دریافت کردم ولی دلم می خواست که گروه من در این رقابت حضور داشته باشند .
و در آخر ...
امسال اولین سالی است که همه چیز را به عهده خود گروه ها گذاشته اند و نتیجه خنده دار و وحشت آور است . من فکر می کنم در آخر با ساده ترین دکور به وحله اجرا برویم چون مجبور بودیم با هزینه خودمان دکور بسازیم و هنوز آن هزینه را پرداخت نکرده اند . نگرانی من فقط همین مسائل است .