در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با ”نیما دهقان” کارگردان نمایش ”آنفولانزای خوکی”

من جزء آن دسته از کارگردانانی هستم که معتقدم وقتی نمایش اجرا می‌شود، کارگردان باید ببیند شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم در جامعه‌‌اش به چه صورت است. ممکن است اگر این متن در شرایط دیگری اجرا می‌شد، من آن را خیلی جدی اجرا می‌کردم.

گفت‌وگو با ”نیما دهقان”  کارگردان نمایش ”آنفولانزای خوکی”

من جزء آن دسته از کارگردانانی هستم که معتقدم وقتی نمایش اجرا می‌شود، کارگردان باید ببیند شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم در جامعه‌‌اش به چه صورت است. ممکن است اگر این متن در شرایط دیگری اجرا می‌شد، من آن را خیلی جدی اجرا می‌کردم.

محسن حسن زاده: نیما دهقان از جمله کارگردانانی است که در هر دوره کاری و در تجربه با نویسندگان مختلف به دنبال ارائه نشانه‌ای بکر به تماشاگر است. نشانه‌ای که ایده‌ای را به همراه دارد و تنها قرار است تماشاگر را با خود درگیر کند.

نمایش "آنفولانزای خوکی" حاصل همکاری مجدد "مهرداد رایانی‌مخصوص" و "نیما دهقان" بعد از مدت‌هاست. این نمایش درباره بیماری آنفولانزای نوع A است و روایتگر زندگی پزشکی است که روی این بیماری کار می‌کند. این پزشک وقتی متوجه می‌شود که خانواده و اطرافیانش گرفتار این بیماری شده‌اند، آزمایشات خود را رها می‌کند و از این‌جاست که داستان نمایش وارد فاز تازه‌ای می‌شود. گفت‌وگوی سایت ایران تئاتر را با نیما دهقان بخوانید.
***
اندیشه موجود در نمایشنامه را کمی دم‌دستی دیدم، از این جهت که احساس کردم حرف‌هایی که بین مردم جریان دارد در قالب یک داستان در آمده و اندیشه نویسنده چیزی فراتر از نه غالب مردم ولی حداقل بخشی از جامعه نیست. شما چگونه به این موضوع نگاه می‌کنید؟

اول اینکه پیشنهاد می‌دهم که به مهرداد رایانی ایمیل زده شود و سوالاتی هم از او پرسیده شود. از منظر من اینطور نیست. بحث اصلی متن، کنترل آدم‌ها است، یعنی یک مجموعه آدم‌هایی هستند که همدیگر را کنترل می‌کنند. حالا در این شیوه‌ای از کنترل فردی خارج می‌زند و تصمیم می‌گیرد از این دایره بیرون بیایید. بیرون آمدن این آدم یک سری خرابی‌ها برای آن فرد، آن مجموعه و یا سیستم به وجود می‌آورد که بخشی از آن به خود مردم بر می‌گردد، یعنی اگر به نمایش دقت کنیم قصه خیلی نرم و آرام تعریف می‌شود  و تماشاگر را خیلی درگیر اینکه نقطه پایان چیست؟ نمی‌کند. من خودم بیشتر از این بخش نمایشنامه خوشم آمد که مردم از تصاویری که می‌بینند و اتفاق‌هایی که بین آنها می‌افتد و ارتباط این بیماری با موضوعات دیگر، خودشان را به شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشورشان بست بدهند. مثلاً چرا آنفولانزای مرغی نشد، آنفولانزای خوکی شد، یا آنفولانزای دیگری نشد. این نمایشنامه قصد داشته این مضمون را باز کند. صحبت شما یعنی بحث‌های روزمره ما آدم‌ها در واقع یک بحث کلی است. اگر بخواهیم اینگونه نگاه کنیم همیشه روزمرگی وجود دارد و اگر اینطور باشد پس نمایشنامه‌نویس چیز خاصی نمی‌تواند بگوید.
به اعتقاد شما این صحبتی که خودتان در ارتباط با مضمون نمایشنامه کردید تکراری نیست؟ با توجه به آن چیزی که در عقبه ذهنی ما نسبت به کارهای شما وجود دارد که ما با سوژه‌ای جدید روبه رو هستیم.
خیر، من این را قاطعانه بگویم که بحث دوربین‌هایی که در مکان‌های مختلف گذاشته می‌شود و با آن کارمندان را کنترل می‌کنند، بحثی نبوده که تا حالا در نمایشنامه یا اجرایی به آن پرداخته باشیم.
مگر این مربوط به شیوه اجرایی شما نمی‌شود؟ آیا این موردی بوده که نویسنده بخواهد پیشنهاد دهد؟
نویسنده پیشنهاد کنترل را داده است. وقتی متن به من کارگردان می‌رسد، من خوانش خود را از کنترلی که او آورده داشتم. طبیعی است وقتی کارگردان نمایشی را کار می‌کند نباید مو به مو آن چیزی که نویسنده گفته را اجرا کند. بلکه باید مو به مو خوانش خود را از هدفی که نویسنده داشته با شرایط امروزش منطبق کند و روی صحنه بیاورد. شما فرض کنید مثلاً شاید آقای رایانی این نمایشنامه را 10سال پیش نوشته باشد، هر چند این را در شهریور سال 88 نوشته ولی فکر کنید متن 10 سال پیش نوشته شده است. اگر من بخواهم این اثر را امروز اجرا کنم به چه دلیل این نمایش را روی صحنه می‌آورم؟ یعنی باید این حقیقت را به مخاطب خودم انتقال بدهم که دلیل من از اجرای این نمایشنامه روی صحنه و خوانش این متن، همینی است که شما می‌بینید.
به اعتقاد من همین مسئله باعث می‌شود اجرا فراتر از متن، خود را نشان دهد. به این معنا که ما در اجرا فاکتورهایی را می‌بینیم از جمله همین تکنیک اجرایی که اثر را به روز می‌کند. اساساً من فکر می‌کنم یک درام وجود داشته که نیما دهقان نگاه خود را به متن وارد کرده تا ما به شکلی روان با داستان همراه شویم و اثر در نهایت، شکل و شمایلی طنز به خود بگیرد.
من جزء آن دسته از کارگردانانی هستم که معتقدم وقتی نمایش اجرا می‌شود، کارگردان باید ببیند شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم در جامعه‌‌اش به چه صورت است. ممکن است اگر این متن در شرایط دیگری اجرا می‌شد، من آن را خیلی جدی اجرا می‌کردم. تماشاگر امروز من شاید لازم دارد که کمی پتانسیل‌های طنز را در کار ببیند. هر چند این طنز در بعضی از دیالوگ‌های مهرداد رایانی هم چیده شده است. یعنی آن بضاعت را متن هم داشته که من توانستم به طرف آن بروم وگرنه شما هر چه تلاش کنید یک کار تراژدی را که نمی‌توانید کمدی کنید. [:sotitr1:]آن وقت است که اثر لوده یا هجو می‌شود. این بضاعت در دیالوگ‌های نمایشنامه رایانی بوده است. شاید بهتر است بگویم این تاکید روی آنها نبوده ولی این پتانسیل در بعضی جاهای متن وجود داشته که ما هم توانستیم آن را درشت‌نمایی کنیم.
استفاده از ویدئو پروجکشن در نمایش شما دو شکل دارد. زمانی از این تکنیک در راستای پیش بردن داستان به شکلی دراماتیک استفاده می‌شود که جالب توجه است و به راحتی فضای محدود صحنه را وسعت می‌دهد. در بعضی از لحظات نمایش هم ما تصاویری را از طریق ویدئو پروجکشن می‌بینیم که بیشتر در راستای پررنگ کردن مفهوم نمایش بوده و انتزاعی است. زمانی که تصاویر مفهومی می‌شود، شکلی متظاهرانه پیدا می‌کند. یعنی در مقایسه با دو نوع کاربرد، در لحظاتی که تصاویر به مفهوم کمک می‌کند، احساس می‌شود که این تصاویر می‌توانست نباشد. این تصاویر مفهومی چه کمکی به نمایش شما می‌کرد؟
اجازه بدهید کمی این موضوع را آنالیز کنم. من در استفاده از تکنیک ویدئو پروجکشن سه روش دارم. من خیلی در تئاتر علاقه‌مند به استفاده از ابزارهای دیگر غیر از تئاتر نیستم ولی وقتی متن این امکان را داد که برای اولین بار تجربه‌ای را در زمینه تصویر داشته باشم، این تصاویر سه کاربرد برایم داشت. کاربرد اول دراماتیک و بخشی از میزانسن نمایش ما بود. بخش دوم را که شما هم اشاره کردید انتزاعی بود، چون اگر می‌خواستم آن را واقعی نشان دهم نمی‌توانستم کار را اجرا کنم. در واقع به سمت انتزاع رفتم تا فضایی که وجود دارد را نشان دهم. بخش سوم با خود تماشاگر است و تماشاگر هم در اجرا سهیم می‌شود، بدین معنا که مخاطب آرام آرام از اجرا به مفاهیم انتزاعی و در نهایت به امروز می‌رسد که لحظه پایان نمایش است و حضور ما در داخل سالن نمایش.
این بخش سوم که می‌گویید هم در راستای قسمت اول است و هم مفهوم کلی که در نمایش پنهان است. شاید بهتر است اینگونه بگویم که وقتی از ابتدای نمایش ما به دنبال علت استفاده از ویدئو پروجشکن هستیم و جوابی پیدا می‌کنیم در انتهای نمایش با دیدن دوربین‌های مدار بسته که دکتر را کنترل می‌کند و تصاویر خودمان روی پرده، تازه استفاده از تکنیک معنا پیدا می‌کند. من اعتقاد دارم این بخش انتزاعی که شما می‌گویید در راستای این بهره‌وری، خلاقانه نیست.
این‌طور نیست به این دلیل که بحث دوربین‌های کنترل بحث گسترده‌ای است.
در واقع واقعیتی است که در نمایش شما وجود دارد. یعنی در نهایت شما می‌خواهید تماشاگر متوجه بشود که به شکل کاملی کنترل می‌شود. درست است؟
بله کاملاً درست است.
این واقعیت وقتی در کنار انتزاع قرار می‌گیرد، ذهن تماشاگر را مشوش می‌کند. این تصاویر انتزاعی انگار در راستای زیبایی‌شناسی به کار رفته که در تعبیر من متظاهرانه جلوه می‌کند.
اجازه بدهید من این تصاویر را مرور کنم. مثلاً در جایی گفته می‌شود که "من خانم شما را در جمعیت دیدم" سایه بازیگرها را در سایه می‌بینیم و خانم دکتر را می‌بینیم که در جمعیت است. یا مثلاً مرد همسایه و منشی را می‌بینیم که در دوردست منتظر دکتر هستند. درست است یک بخشی از این تصاویر زیبایی شناسانه است برای اینکه لحظه لحظه نمایش برای مخاطب جذاب باشد، ولی در بخش دیگر آن برای آنکه می‌خواهم کلیات را بگویم تصاویر شکلی انتزاعی و یا به قول شما مفهومی پیدا می‌کند.
مدتی است که "فرشاد فزونی" در مقام طراح و اجرای موسیقی یکی از ارکان نمایش‌های شما را شکل می‌دهد. وقتی این همکاری تداوم پیدا می‌کند ما به صورت ناخودآگاه در مقام مقایسه موسیقی آثار شما بر می‌آییم. در این نمایش هم موسیقی در کل اثر شناور است و در بطن رویداد حضور دارد، ولی عمق و تاثیر نمایش‌های قبلی‌تان را ندارد.
فرشاد در واقع تلاش می‌کند فضای فانتزی و کارتونی نمایش را پررنگ‌تر کند. یعنی لایه طنازی در کار ایجاد کند تا لحظاتی که جدی‌تر است، برجسته و تأثیرگذار شود. شما فرشاد فزونی را باید مانند یک بازیگر ببینید، چون حتی ممکن است یک شب حس خوبی نداشته باشد و نتواند ملودی‌ها را به خوبی اجرا کند.
احساس می‌کنم این اتفاق در این نمایش نمی‌تواند رخ دهد، چون در اینجا موسیقی فضاساز نیست بلکه فانتزی اثر را پررنگ می‌کند. در نمایش‌های قبلی شما موسیقی به عنوان یک رکن فضاسازی، به خوبی خود را نشان می‌داد.
ببینید من یک تعمدی دارم و اصلاً به دنبال این نیستم که این نمایش، حسی شود. اگر هم توجه کنید "فرزین صابونی" دو بار بازی را می‌شکند و با تماشاگر راحت صحبت می‌کند. خیلی نمی‌خواهم تماشاگر با نمایش ارتباط صمیمی پیدا کند. در واقع می‌خواهم لحظه به لحظه حالت تماشاگر را عوض کنم یعنی بگویم هیچ چیزی قابل پیش‌بینی نیست. به خاطر همین تماشاگر از دیدن این نمایش قرار نیست دچار کاتارسیس به آن مفهوم شود. قرار است یکسری اتفاقات را ببیند و برای خود جمع‌بندی کند. به خاطر همین موسیقی و بقیه عوامل شاید با هم هماهنگ هم نباشند. یعنی به دنبال این هستیم که کاملاً این موضوع به چشم تماشاگر بیاید و کمی راجع به آن فکر کند.
در جنس بازی بازیگران هم نوعی دوگانگی دیده می‌شود. یعنی "الهام کردا" و "نیما رئیسی" خیلی فانتزی بازی می‌کنند، ولی "افسانه ماهیان" یا خود "فرزین صابونی" راحت‌تر هستند.
خیلی بیشتر از دوگانگی است. در واقع این آدم‌های امروز ما هستند. آدم‌های امروز ما رفتارشان در خانه، محیط کار، با دوستان تفاوت می‌کند و شخصیت‌های متنوعی دارند. این تنوع و رنگ و وارنگ بودن آدم‌های جامعه خودمان است که تو نمی‌توانی تصمیم بگیری واقعاً چگونه هستند. شخصیتی که "افسانه ماهیان" بازی می‌کند در ابتدا یک منشی است که وقتی جلوتر می‌رویم متوجه می‌شویم فردی است که بازی را می‌چرخاند. "فرزین صابونی" در ابتدا خیلی جدی است ولی وقتی جلوتر می‌رویم می‌فهمیم که یک فرد ساده و ابله است که خود دست‌مایه یک بازی می‌شود. یا زن او در جاهایی از نمایش علاقه دارد جدی شود و وارد بازی شود ولی در جایی دیگر می‌بینیم که همان مشغولیات زندگی روزمره خود را دارد. نمی‌دانم پاسخ سوال شما را دادم یا نه ولی اساساً فضای آدم‌های این نمایش رنگ و وارنگ است.
من اعتقاد دارم که این اثر تجربه‌ای متفاوت در کارنامه شماست، از این جهت که قبل از این نمایش، تاثیرگذاری بر روی مخاطب دغدغه شما بود و نشان می‌دادید که علاقه دارید بعد از پایان نمایش، تماشاگر با اثر شما درگیر شود ولی در نمایش "آنفولانزای خوکی" این اتفاق نمی‌افتد. در این نمایش گویی شما به دنبال مسائل تاریخ مصرف‌دار بودید و به تبع آن تاثیرات نمایش هم برای مخاطب آنی است. در واقع یک هیجان برای مخاطب ایجاد می‌شود که حاصل آن درگیری بعد از پایان اثر نیست. این تعمدی بوده است؟
شاید با بخشی از حرف‌های شما موافق نباشم چون تنوع آدم‌ها وجود دارد؛اما شرایط  من را به این سمت می‌برد که در واقع پیش‌بینی‌هایی که برای انتقال تصاویر می‌کنم، نمادین باشد.