نگاه مهرداد رایانی به نمایش ”زَک” نوشته ”هارولد بریدهس” به کارگردانی ”گرک هرسوو” در انگلستان
اساساً تئاتر انگلیس به شکل متعارفش (نه به شکل خاص) به سمتِ دیالوگ و فضای رئالیستی گرایش دارد و برایِ تماشاگر، ادبیات و چگونگی گویشِ بازیگرانِ تئاتر بسیار مهمتر از سایر بخشها به نظر میآیند. شاید به همین دلیل است که شاخههای دیگر هنر نمایش، مثلِ اپرت یا اپرا نیز در این کشور خواهانِ دوچندان دارند، البته باید مخاطبِ اتریشی را هم در این زمینه در نظر گرفت.

مهرداد رایانی‌مخصوص: نمایش"زک" از سویِ تئاتر "ایکس چنج" برای این زمان که در حقیقت، مصادف با فرا رسیدن سال جدیدِ میلادی و کریسمس است، تدارک دیده شده و شاید یکی از بهترین فرصت‌ها برای ارایه یک نمایش کمدی باشد.
"زک" با همان قواعدِ مرسوم و همیشگی، مخاطب را روبه رو میکند و هیچ تلاشی برای آنکه غیر متعارف یا پیچیده دیده شود، ندارد. شیوه کار بسیار به نمایشهای قرن 17 و نمایشنامههای کمدی مولیر شبیه است. البته تعدادی از انگلیسیها بر این باورند که نویسندگان و گروههای اجراییِ انگلستان، اساسا بر ساختار خودجوش خویش استوار هستند و با ساختارهای موجود در بیرون از مرزهای انگلیس، هیچ ارتباط و سنخیتی ندارند و "زک" نمونهای از این جدایی و ساختار کاملاً متمایز است.
صرفنظر از درستی یا نادرستی این نظر، در حقیقت ما با یک درامِ خانوادگی روبه رو میشویم که محوریتِ عشق به عنوانِ زمینهای فراگیر، قوه محرکهای را برای اثر شکل میدهد.
اگر بخواهیم به ویژگی بارز اثر تاکید داشته باشیم، میتوان به انتخابِ دقیق و هوشمندانه این اثر در این ایام اشاره کرد و البته باید این نکته را هم افزود که تئاترِ منچستر، مدتی است که به استنشاق هوای تازه نیازمند است. اگرچه در تئاترهای متفاوت، همه نوع سلیقهای جاری است؛ اما یافتن کالایی که بتوان بر توانمندیهای بکر و بیمانندش هورا کشید، نایاب شده است.
این است که "زک" در عینِ داشتنِ یک ساختارِ متعارف و همیشگی با پیچ و خمهای متعارفِ کمدیاش به ویژه در این زمان که به کریسمس نزدیک میشویم، یک قیاسِ ناخواسته را پدید میآورد که در بیرونِ اثر است و شایسته است تا آن را به درونِ اثر هم ارجاع دهیم.
این درام خانوادگی با ورود یک دختر(خواهر زاده مادر خانواده) آغاز میشود. مادر خانواده در تلاش است تا وصلتِ او و پسر بزرگش را فراهم کند، اما دختر تمایل دارد تا با پسر کوچک خانواده که "زک" نامیده میشود، ازدواج کند و رضایتهایی هم از سویِ "زک" در این خصوص وجود دارد؛ اما مشکل، پشتِ مشکل پدید میآید و "زک" مجبور به ازدواج با کسی دیگر میشود و به سرعت مراسم ازدواج او پیش میرود و... این پیچیدگی به دستِ خواهرزاده که هیچ تمایلی برای ازدواج با برادر بزرگتر "زک" را ندارد، باز میشود و به جای آن، نویدِ ازدواج او و "زک" داده میشود.
خلاصه چند سطری ذکر شده به ما نشان میدهد که درام پیچیدگی غامضی ندارد و تنها لایه قابلِ بحث و چالشبرانگیزش به جبر و تصمیم باز میگردد؛ آدمهایی که نمیتوانند برای خودشان تصمیم بگیرند و تصمیمها بر آنها ساطع میشود. همین لایه است که نکته قوت اثر را در بخش اندیشهای تبلور میبخشد و در دیگر سطوح، اثر کاری مفرح و متکی بر دیالوگهای متعارف است.
اساساً تئاتر انگلیس به شکل متعارفش (نه به شکل خاص) به سمتِ دیالوگ و فضای رئالیستی گرایش دارد و برایِ تماشاگر، ادبیات و چگونگی گویشِ بازیگرانِ تئاتر بسیار مهمتر از سایر بخشها به نظر میآیند. شاید به همین دلیل است که شاخههای دیگر هنر نمایش، مثلِ اپرت یا اپرا نیز در این کشور خواهانِ دوچندان دارند، البته باید مخاطبِ اتریشی را هم در این زمینه در نظر گرفت. همین گرایش است که فخامتِ کلامی و تئاتریکالیته را در قیاس با دیگر انواعِ نمایشی شکل میدهد. قطعاً این نظرگاه، ادعایی بر نبود سایرِ جریانها و حرکتها ندارد و پر واضح است که منظور، جریان ثابتی است که اغلبِ تئاترها به ویژه تئاترهایی که کاملاً به شکل خصوصی اداره میشوند بر آن استوارند و بیتردید میتوان در همین تئاترها هم انواع دیگری را پیدا کرد. این اصرار هم دلایلِ متعددِ اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی دارد که طرحِ آنها در این مجال چندان مناسب و درخور نخواهد بود.
یک مقدمه برای تشریح و معرفی اشخاص نمایش و سپس طرحِ مساله اصلی و چالش و سپس مواجه شدن با نقاطِ بغرنج و دستِ آخر یک بازگشایی از آن دست بازگشاییها که مثلاً در "خسیس" اثر مولیر خوانده و دیدهایم. یک بازگشایی که از همان آغازین لحظات، میتوان وقوعش را حدس زد. حتی میتوان پیش بینی کرد که طرفهای بازنده و یا پیروز شونده در این معادله، چگونه و کجا خواهند ایستاد. درست است که برخی از شیرینیهای اثر به واسطه این آگاهی از بین میرود؛ اما از سوی دیگر تشنگی برای طرحِ چگونگیِ وقوعِ این امر، تقویت میشود و لذتِ کمدی از همین راه شکل میگیرد. گروه در ساختِ لحظاتِ کمدی تلاشِ بیش از حدی نشان نمیدهند و البته [:sotitr1:]مخاطب نیز همراهی لازم و کافی دارد. به ویژه بازیگرِ شخصیتِ "زک" بسیار ساده با این مقوله همراه میشود و هیچ تلاشِ مضاعفی را نشان نمیدهد و به نظر موفقیتِ او و سپس گروه در گروِ همین پافشاری نکردن در خنداندنِ تماشاگر باشد. البته میتوان به لحظاتِ متکی بر کلام و نیز گاه وضعیتهای پیش آمده بر حسبِ کمدی کلام اشاره کرد که جملگی در یک وحدت ارگانیک، نمایش را همراهی میکنند.
مجدد به نقطه قوت محتوایی نمایش اشاره میکنیم که در حقیقت یک عصیانِ کمدی وار را شکل میدهد؛ آنچه که از نسلِ پیشینشان به آنها به ارث رسیده و آنها باید بدونِ چون و چرا و مطابق با قوانینِ اجتماعیِ مضحکی که آنها را احاطه کرده است، یک مجریِ بلهگو باشند. این عصیان در پیوند با زمینه فراگیر عشق شکل میگیرد و چون بافت کمدیگونه دارد، مجالِ کافی برای بروز پیدا نمیکند. اگر بافت اجرایی از این فضا دور میشد و ساحتهای کمرنگتری از کمدی را عرضه میکرد، شاید این لایه از اثر که قدری متفکرانهتر است بیشتر مجالِ بروز پیدا میکرد. البته پرواضح است که گروه تمایلی برای حرکت به این سمت را ندارد و همه هم و غمشان متوجه یک تضاد دوگانه است؛ دو انسانی که در اوجِ تمایل و خواستنِ یکدیگر باید پشت به یکدیگر و گاه در جنگی سرد، روبه روی یکدیگر بایستند. همین نکته است که دیالکتیک اثر را پدید میآورد؛ دیالکتیکی که بیشتر در آثاری با ژانرهای دیگر (تراژدی، تراژیکمدی و گروتسک) نمود دارد و با بافتِ معنایی و اندیشمندانه اثر در ارتباط است. این همه، طردکننده مفاهیمِ موجود در "زک" نیست، بلکه درصد، شدت و حدت آن را مورد مداقه قرار میدهد.
اجرا براساسِ معماری خاص تالار از همه سو نگریسته میشود و تماشاگران دورادور و محاط بر صحنه قرار دارند. یک تالارِ پذیرایی با چند مبلمان و نشیمنگاه متفاوت که جلوههای بصری و حرکتی لازم را فراهم میکنند، رخدادگاه اثر است. همه چیز در خونسردی کامل و برای مدت دو ساعت و ربع با یک تنفس بیست دقیقهای تنظیم شده و هیچ تعجیلی به چشم نمیآید. گروه اجرایی با صبوری بسیار، فضای جولان را برای یکایک بازیگران فراهم میکند و به ویژه "زک" و خواهرزاده فراخوانده شده (ویرجینا) خواستی پنهانی را با یک نبردِ ناخواسته به یکدیگر و تماشاگران نشان میدهند و این ظرافتِ صحنهای را باید مدیونِ کارگردانی ناپیدای "گرک هرسوو"- یکی از بانیان و صاحبانِ اصلی "ایکس چنج تئاتر"- دانست؛ شیوهای که چنانچه گفته شد، چندان همسو با سلیقه حاکم بر اجرایِ تئاتر در انگلستان نیست؛ تمایلی مبنی بر تحققِ اجرایی که قدری غامض است و فخامتِ خاص دارد؛ زیرا علاقهمندی برای نشان دادنِ تصنعِ تئاتری و تئاتریکالیته بودنِ فضا و لحظات و به ویژه کلامِ گزینش شده و اغلب فاخر، بسیار موردِ توجه بوده است. با این همه، اجرا به سمتِ آنچه که شرح داده شد، نمیرود و راه دیگری را برای ارتباط با مخاطب برمیگزیند که به نظر مورد رضایت هم واقع میشود.
آنچه باید درباره بازیگران برشمرد یکدستی و هماهنگیِ اجرایی آنهاست؛ اگرچه ضعف و قوتهایی درباره سطح بازی بازیگران قابلِ تشخیص و طرح است.
این نمایش از 7 دسامبر آغاز شده و تا 22 ژانویه (16 آذر تا 17 بهمنماه) روی صحنه خواهد بود.