نگاهی به نمایش ”تپانچه و سکوت” نوشته و کار ”رسول نقوی”
درام در انتخاب و پردازش موضوع نیز اندکی مبهم پیش میرود. متن روی این موضوع که شهری پهلوان داشته یا نداشته باشد، داوری صریحی نمیکند.

رضا آشفته: "تپانچه و سکوت"ترکیب دو اسم ضد هم است. تپانچه نشانه قتل، تهدید، صدای نابهنجار، زور، ارعاب و غیره است؛ اما سکوت فقط یک مفهوم را در برمی‌گیرد که اصلا مترادف با تپانچه و عملکردش نیست.
سکوت نقطه مقابل هیاهو و شلوغی است و بیانگر آرامش در محیط یا فرد است. اما تپانچه وقتی در دست فردی قرار میگیرد تهدیدهای خاص و زورمداری را به دنبال خواهد داشت.
در نمایش "تپانچه و سکوت" دولت رضاخانی مخالف با تعزیه و سوگواری امام حسین (ع) در ماه محرم است و در این راه یک مفتش مامور نابودی پهلوانی به نام ابراهیم میشود که او باید نایب و جایگزین پهلوان ولی شود.
چند صحنه و تکگویی
نمایش به لحاظ ساختاری از ترکیب چند تکگویی و چند صحنه تشکیل میشود. مفتش(با بازی فرید کشکولی) باید دو مرد مفنگی به نامهای کریم(با بازی سعید بحرالعلومی) و مرتضی(با بازی سیدوحید میریونسی) را که اولی داماد و دومی خاطرخواه دختر پهلوان ولی هستند، ترغیب کند تا ابراهیم را به قتل برسانند. در این بین پهلوان اسمال-اسماعیل- هم هست که نمیخواهد ابراهیم جای او را بگیرد. این ماجرا به اختلاف شمسی دختر اسمال(مریم داننده) با شمسی دختر پهلوان ولی(با بازی نادیا فرجی) میانجامد. ابراهیم خاطرخواه شمسی بوده که به خاطر حضور کریم پا پس کشیده و گویا شمسی هم میخواهد از این رفتن انتقام بگیرد و از مرتضی میخواهد که او را سر به نیست کند. اما ابراهیم غیبش میزند. مفتش هم برای آن که مرکزنشینها را قانع کند، کریم و مرتضی را کت بسته به تهران میبرد.
دوره قاجار و رضاخانی
درام با آن که در زبان و برخی از وقایع خوشایند است، اما از تعارضات و تضادهایی رنج میبرد. از سوی دیگر نیز اجرا بین دورههای قاجار و رضاخانی سرگردان است، در حالی که در زمان رضاخان با تعزیه و نمایشهای ایرانی و سوگواری و روضهخوانی مخالفت آشکار میشده است. طراحی لباس زنها کاملا دربرگیرنده دوره قاجاری است، هر چند پارچه لباسها هم با آن دوره چندان همخوانی ندارد. دقت در طراحی لباس بر ظرایف کارگردانی دلالت میکند و همین خود عیار اجرا را بالاتر خواهد برد چنانچه کت برخی از شخصیتهای نمایش برای دوره رضاخانی است؛ در حالی که اجرا مدام بلاتکلیف است و نمیداند که در چه موضع زمانی و تاریخی در جریان است تا این خود هم در گزینش واژگان سودمند باشد و هم در طراحی لباس و صحنه دخالت مستقیم و مفید داشته باشد.
لهجه، تهرانی است اما ماجراها در یک شهرستان میگذرد چنانچه مفتش بارها از پایتختی دم میزند که از آن فاصله گرفته است. البته این لهجه واژگان دوره قجری، رضاخانی تا امروز را در برمیگیرد و ای کاش دقت عمل نویسنده آن قدر با کسب اطلاعات دقیق بالاتر میرفت که از این کاستی کاملا دور میشد؛ چرا که زبان مهمترین ابزار در سندیت بخشیدن به آثار نمایشی و ادبی است و این رکن بیبدیل در دادن اعتبار و ارزش به ادبیات، حضور کاملا موثری دارد.
موضوع
درام در انتخاب و پردازش موضوع نیز اندکی مبهم پیش میرود. متن روی این موضوع که شهری پهلوان داشته یا نداشته باشد، داوری صریحی نمیکند. ربط واقعه ماجرای عاشورا با پهلوانان چندان مشخص نیست. در اینکه کارگردان میخواهد خبر از پایان عصر پهلوانان بدهد هم هیچ نکته روشنی وجود ندارد. اینکه بخواهد زنان را پیشقراول سرنگونی دنیای پهلوانی به عنوان یک پدیده مدرن و فمنیستی قرار دهد، این هم مشخص نیست. بنابراین همه این تعارضات دست در دست هم میدهد تا در واقع ماجرای قانعکنندهای اتفاق نیفتد.
عاشورا میتوانست یک رکن باشد، اما هیچ مقدمه چینی درستی برای این منظور در دل درام تعبیه نشده است. فقط با نشان دادن چند علم و کتل و چند اشاره کوتاه از طریق دیالوگ شخصیتها به این موضوع پرداخته میشود. در صورتی که این موضوع باید به شکل بارزی پرداخته میشد؛ هم از جهت مخالفت رضاخان پهلوی با مراسم سوگواری و نمایش تعزیه، و هم از نظر خط اتصال پهلوانان با سوگواری واقعه عاشورا.
دن کیشوت
[:sotitr1:]وقتی سروانتس دنکیشوت را مینویسد، خبر از پایان دوره شوالیهگری و سلحشوری در اروپا میدهد و البته به جای آن جایگزینی به نام خرد و انسانمحوری در عصر رنسانس را انتخاب میکند. بنابراین وضعیت روشنی پیش روی خواننده قرار میگیرد، اما در اینجا بودن و نبودن پهلوانان با صراحت بیان نمیشود. اگر بپذیریم که مشروطیت سرآغاز رنسانس فکری در ایران است بنابراین هر نوع رفرمی منطق خاص خود را در پی خواهد داشت. در صورتی که در اینجا بودن و نبودن پهلوانان از منطق روشن و پذیرندهای برخوردار نیست.
بازیها
بازیها و بازیگران هم تحتالشعاع این موضوع قرار میگیرند؛ فقط میریونسی و کشکولی جنب و جوش بیشتری دارند. میریونسی با بازی فکاهی و کاریکاتورگونهاش و کشکولی هم به خاطر بازی در سکوت و طنز ظریف و زیرپوستیاش. اما متاسفانه سایر بازیگران چندان موفق نشان نمیدهند.
این در حالی است که مطالعه دقیق، ناخواسته بازیگران را دعوت به جان گرفتن وضعیتی در خور تامل میکرد و نمایش از حالت خنداندن صرف فاصله میگرفت تا همه چیز رنگ و بوی متفکرانه بگیرد چراکه تاریخ، مذهب و مسائل سیاسی در چنبره این اجرا مورد کنکاش قرار گرفته است.