نگاهی به نمایش ”یک دامان ماه و ستاره” نوشته و کار ”امیر دژاکام”
دومین نوآوری بارز نمایش، استفاده از نوعی کرئوگرافی دقیق است که در ساخت و تلفیق حماسه و سوگ، کارایی جالبی دارد. این حرکات در تلفیق با صحنه، موسیقی، نور، لباس و حتا چهرهپردازی مفهوم عینی خود را متبلور میکند.

رضا آشفته: نمایش "یک دامان ماه وستاره" درباره واقعه کربلا و مقاومت حضرت عباس و امام حسین (ع) در برابر حکومت غاصب یزید است. این روایت یکسال بعد از واقعه عاشورا در مدینه از منظر مروان حاکم شهر مدینه روایت می‌شود. روایتی که در آن ام البنین مادر حضرت عباس و به عبارت بهتر مادر چهار شهید، واقعه کربلا را برای اهالی شهر روایت می‌کند.
او میخواهد با این روایتگری یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد. همین ارتباط آنی و لحظهای با مخاطب امروز حاضر در تالار وحدت فاصله زمانی و تاریخی را برمیدارد تا این یادآوری با تاکید بیشتری برای ما تداعی شود. البته هنوز جا دارد که بازیگران و دیگر اعضای گروه در جهت این یکی شدن واقعه عاشورا در صحنه با تماشاگران بکوشند.
روایان متعدد
نمایش چند راوی متعدد دارد و البته در اینجا راوی اصلی امالبنین است که در جای جای نمایش فرصتی در اختیار اولیا و اشقیا قرار میدهد تا به بازگویی خود از این واقعه تراژیک تاریخی و مذهبی بپردازند. از اشقیا هم یزید، و عبیداللهبن زیاد در کنار مروان واگویههای خود را بروز میدهند. در بین راویان رحیم نوروزی در نقش یزید با انرژی و حوصله از تکگویی خود یک بازی قابل اعتنا را اجرا میکند چنانچه در این بازی دیوانگی، میخوارگی، ضدیت با دین و امام حسین (ع) کاملاً مشهود است. نوروزی یزید را غیرمعقول و غیرمنطقی بازی میکند و بیرحمی و شقاوت و ضد انسان بودن او را با حالتها و حرکاتش درست عیان میکند. البته تکگوییهای او طوری هم نوشته شده که بازیگر از حالت سکون و انفعال بیرون بیاید و در چند پاره جدا از هم فرصتی برای بازی و جولان دادن بیابد. متاسفانه این نوع بازی کردن در دل روایتگری برای امالبنین(با شبیهسازی گلچهره سجادیه) و امام حسین( با شبیهسازی اصغر همت) تعریف و اجرا نمیشود. در صورتی که این دو بازیگر توان حضور فعالانهتری را بر صحنه دارند و البته متن فعلی درصدد چنین تکاپویی نیست. البته در این لحظات بازیها و حرکات گروهی به همراه روایت راویان، نمایش را پیش میبرد و فقط نحوه بیان و تنالیته صدای این دو بازیگر در خدمت اجراست.
همین روایتهای متعدد است که قالب چشمگیری را تدارک میبیند. هر تابلو از منظری متفاوت در واکاوی یک تراژدی بزرگ به کار گرفته میشود.
همچنین در نمایش "یک دامان ماه وستاره" تینو صالحی در نقش مروان و امیرکربلاییزاده در ارائه نقش عبیدالله کم نمیگذارند.
فاصلهگذاری
امیر دژاکام در این اجرا به صورت تلفیقی کارکرده و به راحتی میتوان یک دراماتورژی در خور تامل را در این اجرا مشاهده کرد. نمایشی که الگوهای غربی و شرقی را در هم میآمیزد و سر آخر رضایت چند جانبهای را تدارک میبیند. در این نمایش نقالی، شبیهسازی و روحوضی در کنار تازهترین تئوریهای تئاتر غرب قرار گرفته اما نوعی تلفیق پالایش شده و به روز در کار دیده میشود که ارزشمندی اثر را ممکن میسازد آن هم در اجرا.
در نمایش "یک دامان ماه وستاره" فاصلهگذاری از جنس تعزیه و از نوع نظریه برشت وجود دارد که برآیند خاصی را نیز به همراه دارد. بدیهی است که فاصله¬گذاری برشت با اصل قرار دادن ارتباط عقلانی و اجتناب از درگیری احساسی محض بین بازی، صحنه و مخاطب گسست ارتباطی را تعریف میکند؛ اما در تعزیه این فاصلهگذاری برای ایجاد فاصله بین نقش و بازیگر و ارائه امر قدسی و غیر قدسی صورت میگیرد، چون در هر حال مخاطب تعزیه به ارتباط حسی با واقعه کربلا و شخصیتهای مقدس آن خواهد رسید. اما باید مخاطب تعزیه آگاه باشد که این بازیگران از جنس مردمان امروز و از همجواران ما هستند که در نقش و شبیه اولیا ظاهر شدهاند و وجوه قدسی را در حد کمال ندارند. از سوی دیگر اشقیا در تعزیه و نمایش نیز مردمانی مومن هستند که بنابر ضرورت تعزیه در این لباس سرخ و خونین دیده میشوند. البته در اجرای دژاکام همانند همان فاصلهگذاری برشت، ارتباط حسی قطع میشود و همان ارتباط فکری و استدلالی برقرار میشود؛ چراکه آنچه در صحنه اتفاق میافتد همانا یک نمایش کاملا پستمدرن است. نمایشی که بخشی از آن برگرفته از تکنیکها و فنون تعزیه است و کلیت آن برآیندی مستقل و منحصر به فرد دارد. به همین خاطر نمایش "یک دامان ماه و ستاره" اصلا تعزیه نیست و حتا از برشت نیز برای لحظاتی نکات برجسته و کاربردی را وام گرفته است و کاملا در سیطره نظریههای این بزرگ مرد تئاتر متاثر از تئاتر مشرق زمین قرار نمیگیرد. بنابر همین استقلال است که جنس ارتباط با مخاطب هم دگرگون میشود. البته این فرآیند کاملا درست است و به هیچ وجه نمیتوان از تعزیه در صحنه و فضاهای چهارچوبدار استفاده مطلق کرد. صحنه و تالار فرآیند یک تئاتر به مفهوم غربی آن را بیشتر در برمیگیرد. نمایشهای ایرانی و از جمله تعزیه هم در میدانگاه و صحنه گرد، شکل درست ارتباطی خود را خواهد یافت.
نمایش "یک دامان ماه و ستاره" کاملا در چهارچوبهای شناخته شده در سطح دنیا و بدیعترین شکلهای ناب ارائه میشود. شاید در جاهایی با خطا روبرو شده باشد؛ اما کلیت آن در ظاهر و شکل اجرایی حرف برای گفتن دارد و پایش را از مشخصههای آثار فرمایشی و سفارشی بیرون گذاشته است. حداقل به این دلیل که در تکنیک و شیوه اجرایی، نکات بارزی را مطرح میکند. نمونهاش بحث فاصلهگذاری است که در نوع خود برای تئاتر مذهبی ما نوآورانه است.
دومین نوآوری بارز نمایش، استفاده از نوعی کرئوگرافی دقیق است که در ساخت و تلفیق حماسه و سوگ، کارایی جالبی دارد. این حرکات در تلفیق با صحنه، موسیقی، نور، لباس و حتا چهرهپردازی مفهوم عینی خود را متبلور میکند. از سوی دیگر، لحظات با طروات و نمایشی را در تلفیق با روایتهای چندگانه و موجود در طول اجرای نمایش"یک دامان ماه و ستاره" ایجاد میکند. در صورتی که تجربه سالیان گذشته در نمایشهای مذهبی، استفاده از حرکات ناکارآمد و الصاقی به متن مذهبی بوده است. در اینجا علاوه بر موارد یاد شده استفاده از تصاویر در پس زمینه، فضای نوینی را القا میکند که در این زمینه تجربه پری صابری در اجراهای اخیرش و تاثیر مطلوب آنها را میدیدیم که در اینجا هم کارایی لازم و خاص خود را یافته بود.
به هر حال برای رسیدن به فضایی نو چارهای جز استفاده نو و تکنولوژیک از امکانات موجود نیست. شاید همین خود نکته سوم بروز خلاقیت در یک اثر نسبتا مذهبی و آیینی تلقی شود.
چهارمین نکته شکل و نحوه ارائه موسیقی در این نمایش است. ابتدا با دیدن چیدمانی از یک کنسرت موسیقی، تماشاگر احساس میکند که به تماشای یک کنسرت آمده؛ اما رفته رفته با فرود گروه موسیقی در کف سالن و آمدن بازیگران، صحنه جلوه تئاتری به خود میگیرد. در ضمن نوازندگان در چندین جا در صحنه حاضر شده و جزء لاینفک اجرا و بازی میشوند. از سوی دیگر این نوازندگان در برخی لحظات نیز به صورت مستقل در صحنه حاضر میشوند، شاید برای فاصلهگذاری و شاید هم تمرکززدایی. احتمال سوم هم ایجاد حسی برانگیخته و مستقل از اجراست که زمزمههای سوگ را در پی دارد و این هم با تاکید نیست؛ چراکه نمایش در کل به نحو بارزی بر بروز احساسات تاکید نمیکند. این هم خود نگاه تازهای برای ارتباط گرفتن با واقعه عاشورا در مخاطب متجلی میکند. شاید عمده هدف هم برقراری ارتباطی منطقی و عقلانی آن هم در روزگار ماست.
بارزترین و پنجمین نکته هم جسارت در ایجاد فضای نو و پرداختن به روشی تلفیقی به شیوههای چندگانه است که برآیند آن پرهیز از وجوه شعاری و سطحینگر است؛ در عین حال بر ظرفیتها و ظرافتهای لازم و زیباییشناسانه نیز افزوده شده است. یعنی آن قدر تکنیک در شیوه بازی، اجرا، استفاده از عناصر دیداری و شنیداری وجود دارد که پای نظریههای متعدد را به متن و اجرا میکشاند. این تنوع خود دلیلی برای پژوهش گسترده است و دغدغههایی که از صافی ذهن و دل عبور کرده تا در صحنه شاهد یک اتفاق در خور تامل باشیم.
حال بهتر است برای رسیدن به یک جمعبندی درست و منطقی، عنوان پستمدرن به اثر بدهیم؛ چراکه اثر از سنت و آیین دل نمیکند و از امروز هم چشم نمیپوشد. این فرآیند و تلفیق سنت و مدرنیته برآیندی پسامدرن به دنبال دارد که نتیجهاش القای برخی باورها و چشم پوشیدن و انتقاد از برخی مسائل روزگار معاصر است، بیآن که بیانیهای صادر کند یا بخواهد حرفش را رو و شعاری مطرح کند. شاید بیکلام شدن عباس و بعد از آن حر، خود مولد چنین حس درونی و موثری باشد. این دو بارها روی صحنه میآیند تا خود را در مقام قهرمانانی بزرگ ابراز کنند که تنها هدفشان فنا شدن در راه خاستگاهای ذهنی و روحی امام حسین (ع) است. بیآن که کلمهای بر زبان بیاورند و بیشتر مبارزه و فداکاری را در این راه بیبازگشت و دلاورانه به نمایش میگذارند. این بیکلامی و سکوت در کنار کلام اولیا و اشقیا اشارهای بایسته و تلویحی در پاسخ گفتن قلبی به یک صدای روشن و ملکوتی است.
فضاهای خالی
[:sotitr1:]در طراحی صحنه هم سعی شده فضا از طریق حضور و حرکت بازیگر در هم نشینی با چند بازیگر، گروه حرکات و چند شئی به چشم آید. فضاهای خالی که توسط بازیگران ساخته و پرداخته میشود و آنها خود فضا را از بین میبرند. مردی هم در نقشی معادل با یک معینالبکا در جابهجایی اشیاء میکوشد. همچنین گاهی پارچهها و گلهای پارچهای بزرگ و اشیایی آویخته از بالا در فضاسازی وارد عمل میشوند. اینها از جمله تمهیدات سیاری است که فقط در ایجاد یک فضا کارایی دارد و بعد با یک جایگزین دیگر، همه چیز به نفع صحنه بعدی تمام میشود. گاهی نیز همه چیز در همراهی نور یا تصویر، فضاسازی ممکن را ایجاد میکند. مشارکت سیامک احصایی و احمد کچهچیان در کنار هم بر ایجاد این فضای فعال نقش موثر و مفیدی داشته است. مثلا وقتی از آب سخن به میان میآید و تشنگی یاران امام حسین (ع) مطرح میشود، در اینجا تصاویر آبشارها در کنار تصاویر انتزاعی بر این موضوع تاکید میکند. یا در لحظهای که بر آب دادن یک غریبه اشاره میشود توسط پارچهای آب و نور و تصویر، فضای دلخواه شکل میگیرد. موسیقی نیز در این لحظات کاربرد بایستهای پیدا کرده است.
پرداخت متن
با توجه به تلاش چشمگیر "امیر دژاکام" در کارگردانی و اجرا و به کارگرفتن گروههای کاملا حرفهای و شناخته شده در زمینه بازیگری، طراحی صحنه، لباس، حرکات موزون و موسیقی نتیجه هم کاملا رضایت بخش است. اما تصور ایجاد تصویر امالبنینی دیگر یا .... در صحنه، هنوز هم تغییر در متن را جایز میکند. هنوز هم میتوان برای مروان و عبیدالله زیاد تکگویی تصور کرد که لحظات طنز گزنده را بیشتر کند تا در کنار شنیدن واقعه تراژیک کربلا زهرخندی بر سرنوشت یزیدیان در حاشیه، غلیان کند. اینها مواردی است که میتواند در متن جای بگیرد. شاید هم در فرصتهای بعدی دوبارهنویسی این متن، شرایط مطلوبتری را برای اجرا ممکن کند.