یادداشتی درباره نمایشنامه ”مفیستو برای همیشه”
علیرضا نراقی: نمایشنامه "مفیستو برای همیشه" نوشته "تم لانوی" که مدتی است با ترجمه دکتر "محمدرضا خاکی" کارگردان و مدرس تئاتر به چاپ رسیده یکی از مهمترین آثاری است که در سال‌های اخیر از ادبیات نمایشی اروپا به فارسی برگردانده شده است.
نمایشنامه درباره یک گروه تئاتر است که بعد از به قدرت رسیدن فاشیسم فرو میریزد و بازیگر و کارگردان اصلی آن کورت کوپلر تلاش میکند تا آن را حفظ کند. کوپلر معتقد است که تئاتر کارش نمایش حقیقت است و در چنین شرایطی به خودی خود نوعی عمل و مبارزه سیاسی است. اما خفقان و فشار استبداد از یک سو و ایجاد شرایط غیر قابل تحمل برای همراهان کوپلر از سوی دیگر سبب میشود که راه حفظ تئاتر هر روز دشوارتر شود. خیلی از دوستان و همراهان کوپلر او را سازش کار میدانند که تن به همکاری با دولت میدهد و در شرایطی که دوستانش در تبعید و زندانند و یا کشته میشوند زیر بار دستورات ژنرال هوایی که حالا وزیر فرهنگ حکومت فاشیستی شده، میرود.
"مفیستو برای همیشه" اقتباسی آزاد از رمان "مفیستو" نوشته کلاوس مان نویسنده آلمانی است. متن اقتباسی تم لانوی به شکلی کاملاً اجرایی و زنده چالشی دراماتیک را ایجاد کرده است. این متن که برای اولین بار در سال 2007 در جشنواره اوینیون اجرا شده با اقبال زیادی از سوی تماشاگران، منتقدان و تئاتر شناسان مواجه شد، چرا که چالش آن از یک وضعیت تاریخی عینی فراتر رفته و موقعیت خود را در شکلی قابل تعمیم ارائه کرده است. جایگاه تئاتر در جامعه و نسبت آن با نهاد قدرت و قدرتمندان یکی از مضامین مهمی است که در طول نمایشنامه ذهن را به شدت درگیر میکند. شرایط استبدادی تشریح شده در متن باعث میشود تا مخاطب به تئاتر به مثابه یک امر سیاسی فکر کند. مرز بین اعتراضی یا حمایت کننده بودن ِ کاری که کوپلر رئیس تئاتر چپگرا پس از به قدرت رسیدن فاشیسم میکند مسئلهای است که میتوان چالش اصلی نمایشنامه را با توجه به آن هم تحلیل کرد.
در صحنه چهارم از پرده اول در دیالوگهای درخشان کورت کوپلر و نیکول نومن (بازیگر مقابل کورت) که لابلایش قسمتهایی از باغ آلبالو و فاوست و هملت میخلد، صحنه تمرین تئاتر مکانی برای تعریف فاشیسم میشود. در بین دیالوگهای نمایشنامههایی که تمرین میشود و در شرایطی که ربکا فوش بازیگر یهودی مهاجر از طریق "اکران" دیالوگهای "مارگریت" شخصیت نمایشنامه "فاوست" را به صحنه تحمیل میکند، کورت شروع به پرسش از معنای فاشیسم میکند:
کورت کوپلر: ...تعریف نازیسم چیه؟
نیکول نومن: ناسیونال-سوسیالیسم؟
کورت کوپلر: تقریباً همینه.
نیکول نومن: یا سوسیالیسم ناسیونالیست؟
کورت کوپلر: بازم تقریباً.
نیکول نومن: من بیشتر از این نمیدونم.
کورت کوپلر: فاشیسم یعنی هیستری مذکر.
کورت از اینجا با استعاره تئاتر، گویی که با نگاه خود به جهان -که بدون تئاتر هویتی ندارد- پردهای تازه از دیکتاتوری نازیسم را نشان میدهد. استبدادی که تلاش میکند جهان را تماشاگر تئاتر خود کند. کورت در جایی میگوید: "اونا به شغل ما حسادت میکنن چون دلشون میخواد که خودشون دنیا رو به یک تئاتر مبدل کنن". معنای تصویری این جمله درست در صحنه "دو دقیقه پشت پرده، آقا" از پرده دوم نمایشنامه دیده میشود، جایی که بر روی یک اکران سخنرانی عوامفریبانه چلاقه (وزیر تبلیغات) در حضور انبوه مردم برای توجیه جنگ پوچ حکومتش علیه جهان پخش میشود و در اکرانی دیگر آنژلا و ربکا فوش دو بازیگری که از عشق به تئاتر در کوچ اجباریاند، صحنهای از باغ آلبالو را با هم تمرین میکنند، بدون امید به حضور تماشاگری. درست در این صحنه از آنچه کورت به عنوان مبدل کردن دنیا به تئاتر توسط نازیسم سخن میگفت پرده برداشته میشود و صحنه تئاتر محل کشاکشی بین فریب فاشیسم و و حقیقت چخوف میشود، چخوف نمایشنامهنویسی است که در "مفیستو برای همیشه" چاقه (وزیر فرهنگ) او را حرافی بیش نمیداند و حتی مورد حمله همکار چپ کورت قرار میگیرد و این نویسنده روسی را فوق بورژوا و متنهایش را نمایش احساساتی و تصنعی دوره تزارها میداند. در چنین شرایطی دوباره مضمون اصلی نمایشنامه یعنی خود تئاتر و موقعیت آن رخ عیان میکند، کورت در جایی سیاسیون را قهرمانان و ستارههای تئاترهای ناموفق و شکست خورده میخواند. او در سراسر نمایشنامه تلاش میکند که تئاتر را حفظ کند چرا که این هنر را با همه متون بزرگش خود بسنده و کافی میداند؛ او در بحثی با ویکتور مولر مدیر سابق تئاتر که اعتقاد به مبارزه فعال و برخورد قهری با فاشیسم دارد، میگوید: "اجرای درخور یه نمایشنامه خوب، خودش یه عمل سیاسی، یه زیبایی همیشه تهدید کننده س."
تم لانوی با استفاده نو از تکنولوژی روی صحنه به نوعی هستی شناسی و تجربه زمانی - مکانی جدیدی در تئاتر پیشنهاد میکند که بسیار نزدیک به ماهیت خود این هنر است و توان قدرت بخشی به آن را دارد. در نمایشهای زیادی از ویدئو و اکران استفاده شده اما در مفیستو برای همیشه این استفاده به سطحی فراتر از یک بازی فرمی رفته و در صاحتی عمیقتر به مضمون نمایشنامه کمک کرده و در کل شیوه وجود تئاتر و تجربه فضا و زمان و مکان را در آن تغییر داده است.
نمایشنامه مفیستو برای همیشه نشانهای خلاق از حضور تاریخ، سیاست و استبداد بر صحنه چالش برانگیز تئاتر است، اما خاصیت پرسشگر تئاتر و پیوندش با غرور و احساس انسان حتی به خودش رحم نمیکند و خود هنر تئاتر را بر صحنه به چالش میکشد. نمایشنامه با کشمکش و سؤالی بزرگ در ذهن مخاطب پایان میپذیرد؛ سؤالی تکان دهنده، وقتی تنها دلیل زندگی کردن بازیگران بازی کردن است، چرا بازی نکنند؟ آیا سیاست و مبارزه کافی است برای سلب دلیل زنده بودن؟ این موضع کورت کوپلر است که تا پایان در سالن تئاتر میماند، اما ربکا فاش که تن به مهاجرت داده و از شدت دوری از "دلیل زنده بودنش" یعنی تئاتر، بیمار و محتضر شد در جواب کورت که وظیفه تئاتر کار کردن را متذکر میشود، میگوید: "چه جوری؟ با وجود این اردوگاههای مرگ؟ همه این سربازای جوون که دو طرف، مقابل هم، صف کشیدن؟ این میلیونها مردم ساده بیچاره؟ نه! بعضی فاجعهها بزرگتر از ظرفیت هنر هستن." و نمایشنامه با این انتخاب سخت و تأمل برانگیز پایان میپذیرد. انتخابی که همیشه پیش روی هنرمند باقی خواهد ماند.
مفیستو برای همیشه
تُم لانوی
ترجمه: محمد رضا خاکی
نشر بیدگل
زمستان1389