نگاهی به اجرای ”از اطراف میلاد” نوشته و کارگردانی ”حمید دهقانی”
دوربین به عنوان یک عنصر بازشناسی در اجرای "از اطراف میلاد" امکان تمرکز و تاکید گذاری بر برخی اشارات فرمی و مفهومی را مهیا میکند. پسر ِ خانواده بعنوان سوژهای کنجکاو سعی در ثبت و تبیین جهان پیرامون خود دارد.

امین عظیمی: پاسخ‌های متعددی در ارتباط با این پرسش بنیادین وجود دارد که چرا آدم‌ها به تماشای تئاتر می‌روند؟ در روزگاری که گستره باور نکردنی ابزار و رسانه‌های صوتی و تصویری دیجیتال، هر تخیلی را به تجسمی ملموس و قابل قبول بدل کرده چرا هنوز بسیاری گاه در صف‌های طویل، در فشار و گرمای سالن‌های تاریک و کوچک تئاتر، آنچنان که سحر شده باشند به درون این غار تاریک پا می‌گذارند و به آیین تجسم یافته روی صحنه خیره می‌شوند؟
در اجرای "از اطراف میلاد" نوشته و کارگردانی حمید دهقانی، آنچه این آیین جادویی را تماشایی میکند، بهرهگیری حداقلی از ابزار و امکانات صحنهای برای رسیدن به بالاترین امکان بیانی است. در این بازی، تماشاگر میپذیرد یک کاراکتر انسانی بر روی صحنه - که میتواند دلالت بر زن یا مرد بودن داشته باشد - با تاکید بر نوعی بازی ساده و قراردادی "تبدیل شدن مدام"، مبدل به ماده الموادی برای دلالت بر هر عنصر دیگری شود؛ از آبشار گرفته تا بنای مرتفع برج میلاد، صندوق صدقات، اتاقک اخذ عوارض در یک اتوبان، تیپهای متنوع و متعدد انسانی و...؛ این بازی مجازی برای تولید و انتشار دال تبدیل شونده، یادآور همان خصیصه ذاتی تئاتر است که در هیچ هنری نمیتوان تا این حدِ کمال یافتگی، نشانی از آن جست و آن هم بهرهگیری از قراردادهای صحنهای برای پرواز دادن تخیل تماشاگر و رها کردن آن در برابر جهانی از محدودیتهای درهم شکسته است. تخیل مخاطب در اینجا به عنوان یک گیرنده، پیام این قراردادها را با لذت دریافت میکند و در برابر این شعبده که چگونه میتوان با ساده ترین عناصر روی صحنه، حجم پیچیده و گستردهای از فضا را ایجاد کرد شگفت زده میشود.
حمید دهقانی در اجرای خویش تلاش ویژهای برای فضاسازی بر اساس قراردادهای ساده صحنهای داشته است و با چنین رویکردی تماشاگر را همراهِ یک خانواده چهار نفره سوار بر ماشین میکند و از شهرستانی دور به تهران و برج میلاد میرساند. در این بین قراردادها به ابزاری در جهت شکستن حفاظ فیزیکی فضای واقعی و خطوط فرضی بین بازیگران در موقعیتهای گوناگون روایی بدل میشود. کارگردان با هوشمندی تلاش کرده هرچه بیشتر بازیگرانش را در میزانسنهای خود به جهاتی متفاوت با آنچه در واقعیت رخ میدهد معطوف کند و از این طریق به طور موکد بر اصل "تخیل صحنهای" پافشاری کند. این امر موجب میشود تماشاگر از نیمههای اجرا، خود را در برابر مکانی - درون یک خودرو- انعطاف پذیر ببیند که بر خلاف قوانین فیزیکی حاکم بر طبیعت میتواند در هر دقیقه ترکیب تازهای پیدا کند. این الگوی زیباییشناسانه در امتداد گسترش ابعاد روایت و با ورود و خروج شخصیتها از داخل خودرو، هزارتویی را میآفریند که در آن امکان آفرینش مکان و شخصیتهای تازه بر اساس قرارداد طراحی شده به شکلی نامتناهی امکانپذیر شده است.
این رویکرد در پیوند با ماهیت مجازی تصاویر ویدئویی که از طریق ویدئو پروجکشن در صحنه به نمایش درمیآید، هویت تازهای به مجموعه روایت بخشیده و دامنه آن را در ارتباط با نیروهای داخل و بیرون اثر گسترش داده است.
دوربین به عنوان یک عنصر بازشناسی در اجرای "از اطراف میلاد" امکان تمرکز و تاکید گذاری بر برخی اشارات فرمی و مفهومی را مهیا میکند. پسر ِ خانواده بعنوان سوژهای کنجکاو سعی در ثبت و تبیین جهان پیرامون خود دارد. او از لحظه لحظه سفر تصویربرداری میکند، از آدمها، مکانها و اشیاء و گویی قرار است مجموعه تصاویر ثبت شده توسط او در نهایت به فیلمی تبدیل شود که فصل پایانیاش مصاحبه با اعضای خانواده است. دهقانی با نمایش تکهای از این فیلم – دیالوگ دختر خانواده در مورد آدمها - در ابتدای اجرا، محور روایی مجزایی را میآفریند که از طریق این تصاویر بازگو میشود و در لحظه پایانی به تصویرِ استعاری فرسایش قوطی بدل میشود.
[:sotitr1:]تصاویر ویدئویی در فصل ورود خودرو به تونل و حرکت در قلمرو ابهام برانگیز تصادف و مرده یا زنده بودن اعضای خانواده نیز پیش میرود. دهقانی تلاش میکند با هوشمندی از موضوعِ مرگ احتمالی اعضای خانواده در تصادف بهرهمند شود، به یاد آورید فضای نوری مستطیل شکلی را که یادآور ابعاد یک گور است و بعد از مقطع تصادف شخصیتها در مقطعی در چارچوب آن قرار میگیرند. با این حال این فرآیند در مقطعی از اجرا رها میشود و مسیر خطی روایت تا رسیدن به برج و دیدار ناممکن با پسر بزرگ خانواده – سروش- با اتکا به همان رویکرد زیبایی شناسی حداقلگرا - مینی مالیستی - و حذفی خویش ادامه پیدا میکند.
نوع پردازش صحنه و تکیه اتفاقات اجرا بر قراردادهای صحنهای ما را به یاد شکل توصیف فضا در نمایشنامههای نمایشنامهنویس خلاق آمریکایی، "تورنتون وایلدر" و بطور مشخص نمایشنامه "سفر خوش به ترنتون و کامدن" او میاندازد. در آنجا نیز خانوادهای سوار بر ماشین در یکی از جادههای اصلی ایالتی در امریکا سفری را آغاز میکنند. وایلدر هم در فرآیند توصیف صحنهها از رویکردی به شدت حداقل گرایانه سود جسته است. با این حال حمید دهقانی با نگارش دیالوگهایی روان که رگههای طنز برجستهای در آن جریان دارد تلاش میکند فضای اجرای خویش را در تعامل با شبکه ارتباطی اعضای یک خانواده ایرانی و آسیبهایی که به آن دچار هستند، قرار دهد. با آنکه این امر در سطح رخ میدهد اما در پیوند با دیگر عناصر اجرا روحی سیال و اثرگذار را میآفریند.
اجرا در پایان تمثیلی غریب از معنای زندگی را شکل میبخشد؛ تمثیلی که در ورای بازی با مفهوم مرگ و زندگی، تجلی یک ناکامی درکناشدنی است. هنگامی که اعضای خانواده با انگیزه دیدار با پسر بزرگشان از شهرستانی دور راهی تهران میشوند و خود را زیر سایه نماد جدید تهران - برج میلاد- مییابند به سادهترین شکل از رسیدن به هدف غایی خود که همانا دیدن فرزندشان است، ناکام میمانند؛ ناکامی که در ابتدا همان حسی را در ما بیدار میکند که شخصیت دهاتی داستان "جلو قانون" فرانتس کافکا، در برابر نگهبانی که به او اجازه ورود به مقر قانون را نمیداد، پیدا میکند. احساس امنیت و آرامشی که به ناگاه مبدل به سدی عظیم و تراژیک میشود. دهاتی داستان کافکا هرگز نمیتواند وارد ساختمان حکومتی شود چرا که نگهبان موظف است تا آخرین لحظه عمر این فرد، او را از این کار بازدارد. دهاتی پیر و فرسوده و محتضر میشود و تازه پس از آن است که نگهبان در را میبندد و آنجا را ترک میکند.
در اجرای حمید دهقانی نیز خانواده از دیدن فرزند خویش (سروش) - به مثابه انگیزه اصلی و نیروی محرک شکلگیری سفر (شاید تمثیلی از هدف هر انسانی در زندگی) - ناکام میمانند و دیداری که میتوانست به سادهترین شکل رخ دهد گویی به ناممکنترین ناممکنها بدل میشود. به یاد بیاورید صحنهای را که پدر خانواده با گردن خمیده و لحنی معصومانه به دربان برج اصرار میکند و او در حالی که بر بلندای نردبان ایستاده و بر پدر تسلط دارد این امر را غیرممکن میداند و چه دلیلی سادهتر و در عین حال تکان دهندهتر از اینکه پسرشان پیغام داده است به دلیل مسئولیتی که در جریان برگزاری سمیناری دارد، نمیتواند برای دیدار آنها بیاید. حمید دهقانی این جنبه فلسفی را به لایههای زیرین اثر خویش منتقل میکند اما در پایان با به نمایش درآوردن تصویر قوطی فلزی نوشابهای که به مرور زمان تجزیه میشود، به گونهای فرآیند فرسایشی حیات در جهان را به ذهن میآورد؛ فرآیندی که هولناکیاش هیچگاه از ذهن آدمی رخت برنبسته است.
اجرای "از اطراف میلاد" به عنوان تجربهای خلاقانه، نسبتی آگاهانه با عنصر ذاتی و ممیز تئاتر با دیگر هنرها یعنی تخیل دارد و همین کیفیت است که هنگام تماشای آن موجب برانگیختن این شور در ما میشود که باز هم به تماشای تئاتر برویم و خود را در برابر جهان تخیلی که روبه رویمان جان گرفته رها کنیم. جهانی که شاید به شکل غریبی ما را به یاد لحظههای درک ناشدنی زندگی بیندازد.