نگاهی به نمایش ”زود قضاوت نکن” نوشته ”ایورگوس زدوپولوس” و کارگردانی ”اولگاپوزلی” از یونان
نمایش سرشار از نمادهای تصویری، حرکت و موسیقی است. چارچوب و اصول داشتن آدمها با قاب، نمایش داده میشود.

علیرضا نراقی: نمایش "زود قضاوت نکن" از کشور یونان به کارگردانی "الگا پزلی" روایتی است فاصله گذارانه و خوش ریتم از داستان‌هایی ساده اما عجیب و ذهنی.
نوع مواجهه ابتدایی بازیگران با تماشاگران به گونهای است که انگار برای سرگرم کردن و ارتباط گرفتن با او دارند دست به بازی و داستانگویی میزنند. گویی به این ارتباط نیاز دارند و برای این امر دست به هر تلاش معصومانهای میزنند. نمایش از آدمهایی میگوید که اساساً به واسطه انفعال و حاشیهای بودن، هیچگاه قهرمان نمایشهای بزرگ نبودهاند. اثر با برشها و داستانهایی کوتاه، قصه آدمهایی تنها و منزوی را روایت میکند. "زود قضاوت نکن" ریتم قابل توجه و پر تحولی دارد. با اینکه روایتگر شخصیتهایی ساکن و منفعل است، اما حرکت در صحنه نمایش پویا و زنده است.
الگا پزلی با نمایشهایی کوتاه، شخصیتهایی را روایت میکند که در واقع تحلیل آنها از اصلیترین راههای رسیدن به فهمش است. تمامی شخصیتها جدا افتادهاند؛ آنقدر جدا افتاده که ذهنی subjective مینمایند و به نظر میرسد برای نمایش کمند و روایتی از نوعی دیگر (ذهنیتر) را میطلبند. یکی از شخصیتها خودش را در کمد پنهان کرده، دیگری خجالتی است و از برقراری ارتباط عاجز، یکی دیگر عاشق سفر است؛ اما هیچگاه به سفر نرفته و دمدمی مزاج است. دیگری آدمی است که مدام در حاشیه زندگی بوده نه متن، یکی دیگر در طوفان سؤالهای خندهآورش غرق است، آن دیگری تمام دنیا را از پنجرهای میبیند و تمام آن را به قاب اتاق خود تقلیل میدهد و بازنمایی میکند و... تمام کار نمایش برای نمایشی کردن این آدمها روایت است و ماهیت نمایش (به معنای جذابیت و پیچیدگی شخصیت و ارائه آن به طرق نمایشی) و همنشینی درست و دلنشین بازیهای نمایشی و روایت زنده در کنار هم. این شخصیتها عادی نیستند و بر روال معمولی زندگی معنی نمیشوند. آدمهایی هستند که در اصول و چارچوب نمیگنجند، الگوها را یاد نمیگیرند و همرنگ جماعت نمیشوند. ما هم برای نوع ِ بودن آنها غمگین میشویم و هم به رفتارهایشان میخندیم. زنی که هر روز در چاله جلوی خانهاش میافتد؛ زمانی که همه به یک فیلم میخندند نمیخندد و وقتی همه غرق تأمل در فیلم هستند به آن میخندد؛ او چارچوبی ندارد، تابلوها و راهنماهای آدمها را نمیشناسد، او از فرهنگ رسمی و مرسوم سر در نمیآورد و برای همین جامعه او را به سمتی میبرد که حتی به حسش، به اولین داشتههایش شک میکند؛ چرا که کارخانه همانندسازی جهان، فردیت را تاب نمیآورد. در تمام این داستانها آنچه به چشم میآید همین مسئله فردیت است، فردیت قوی شخصیتهاست که آنها را منزوی، ناجور، متفاوت و یا از هم گسیخته میکند. نمایش "زود قضاوت نکن" به نوعی درباره رنج عظیم خود بودن است و سرنوشت تراژیک آن. اما این سرنوشت تراژیک، تراژیک اجرا نمیشود. شاید چون تراژدی مربوط به آدمهای حاشیهای نیست. شیوه پرداخت و اجرای شخصیتها به گونهای امتزاج زوایای مضحکشان در کنار تنهایی آنهاست. همین مواجهه و نگاه است که اثر را بدیع میکند. لذا "زود قضاوت نکن" ضمن داشتن باطن تراژیک به دلیل بستر نمایشی و نوع مواجههاش تبدیل به یک نمایش شیرین و شادیآور میشود.
نمایش سرشار از نمادهای تصویری، حرکت و موسیقی است. چارچوب و اصول داشتن آدمها با قاب، نمایش داده میشود. ملال و ابتذال یک خانواده با حرکات ماشینی و تکراری نمایش داده میشود. شخصیتی که همیشه در حاشیه بوده در حاشیه صحنه میخرامد، هیچگاه به مرکز صحنه نمیرسد. حرکات ابتدایی و انتهایی نمایش ضمن بسیط بودن و سادگی به مضامین و نگاه کلان نمایش باز میگردند و از کلیت اثر بیرون نمیزنند. حس و حال شخصیتها در بسیاری مواقع با موسیقی نشان داده میشود. پس از مدتی موقعیتهای تکرار شونده و واسط با موسیقی، نشانهگذاری میشوند. [:sotitr1:]
بعد از هر نمایش کوتاه در یک پارودی شیرین شخصیت هر نمایش به بحث گذاشته میشود، بحثها به نوعی شوخی با مباحثات مرسوم تلویزیونی است که در آنها هر امر توضیح ناپذیری را به سادهترین و دم دستیترین شکل ممکن با اصول محدود توضیح پذیر میکنند و هر پیچیدگی را ساده کرده، خرد و کوچک میکنند. یک شبهه فیلسوف، یک شبهه متأله، یک شبهه شاعر و یک جوان ظاهراً معترض و عصبی جملاتی درباره مشکل شخصیت میگویند، اما در نهایت ترانهای خوانده میشود و از این رهگذر آنچه باقی میماند فهم و قضاوت نکردن آدمهایی است که این روایتهای فشرده از آنها میگویند.
آنچه نمایش "زود قضاوت نکن" را دوست داشتنی و گرم میکند، احساس صداقتی است که در آن نهفته است. نمایش اساساً حسی کارگاهی و گروهی را منتقل میکند. در اینکه مسئله شخصیتهایش را مسئله مخاطب کند، موفق است. با وجود پتانسیلهای حسی با استفاده درست از قواعد تئاتر برشتی، تأمل را در مخاطب بیدار نگه میدارد، اما هیچگاه خشک و جدی نمیشود. فاصلهگذاری در اثر به گونهای است که حسی نزدیک به یک نمایش شادیآور خیابانی ایجاد میکند. اما با طرح درست و به اندازه شخصیتها از جدیت موقعیتهای نمایشی خود نمیکاهد.