با چیستا یثربی نویسنده و کارگردان نمایش”یک شب دیگر هم بمان سیلویا”
چیستا یثربی را بیشتر به عنوان نمایشنامه نویس میشناسند اما یثربی جدای از پرداختن جدی به نمایشنامهنویسی فعالیتها و دل مشغولیهای گستردهای نیز در زمینه دیگری همچون داستان نویسی و ترجمه داستان، سرودن شعر و ترجمه شعر، نوشتن مقالهها و مطالب روانشناسانه و نقدهای ادبی و هنری، مدیریت نشر نامیرا، تدریس در دانشگاهها و مراکز متعدد علمی و حتی کارگردانی فیلم دارد و اما سابقه کارگردانی تئاتر یثربی به سال ۷۲ برمیگردد.
مختار شکریپور:
چیستا یثربی را بیشتر به عنوان نمایشنامه نویس میشناسند اما یثربی جدای از پرداختن جدی به نمایشنامهنویسی فعالیتها و دل مشغولیهای گستردهای نیز در زمینه دیگری همچون داستان نویسی و ترجمه داستان، سرودن شعر و ترجمه شعر، نوشتن مقالهها و مطالب روانشناسانه و نقدهای ادبی و هنری، مدیریت نشر نامیرا، تدریس در دانشگاهها و مراکز متعدد علمی و حتی کارگردانی فیلم دارد و اما سابقه کارگردانی تئاتر یثربی به سال 72 برمیگردد. زمانی که نمایش”دادگاه جادویی” را در تئاترشهر روی صحنه برد. یثربی مقولهی کارگردانی تئاتر را در سالهای بعد با به روی صحنه بردن نمایشهای دیگری شامل: جمعه دم غروب(73)، سرخ سوزان(74) و مهمان سرزمین خواب(75) که همگی این نمایشها علاوه بر اجرای عمومی در جشنواره تئاتر فجر آن سالها هم شرکت کردند. ادامه داد و اکنون این حضور یثربی ـ به عنوان کارگردان تئاترـ با روی صحنه بردن نمایش”یک شب دیگر هم بمان سیلویا” ادامه یافته است.
شاعر آمریکایی
نمایشنامه ”یک شب دیگر هم بمان سیلویا” از نوشتههای خود یثربی است که آن را بر اساس زندگی، اعتقادات، اندیشهها و دغدغههای سیلویا پلات شاعر زن معروف آمریکایی نگاشته است.
سیلویا پلات ناآرام و در عین حال معصوم بوده و دنیای ذهنی بسیار متفاوتی داشته است. کودکوار بودن و شاعرانگی در شخصیت این شاعر موج میزند. بودن او در کنار تدهیوز شاعر معروف انگلیسی به ناآرامیها در حد زیادی دامن زده است. به طوری که زندگی این شاعر ابعادی پیچیده و گسترده یافته است. این نمایش که همه روزه ساعت 19 به جز شنبهها در سالن سایه تئاترشهر با بازی مهسا مهجور(در نقش سیلویا پلات) و سام درخشانی(در نقش تدهیوز) و منیو زاهدی، حمیدرضا جوکار و الناز تاریخی روی صحنه میرود، میتواند بیان کننده گوشههایی از زندگی سیلویا پلات باشد. البته یثربی این نمایش را کاری برگرفته و ترجمه شده از زندگی واقعی سیلویا نمیداند و میگوید:«از سیلویا و زندگیاش الهام گرفتهام تا زنی بیافرینم که هم سیلویا پلات باشد و هم عناصری از خودم و سایر زنان هنرمند اطرافم را در خود داشته باشد.»
چیستا یثربی دوست دارد که تماشاگر نمایشاش فقط برای دیدن نمایشی دربارهی شاعری مشهور که زندگی پرفراز و نشیب و متفاوتی داشته است به سالن بیاید زیرا یثربی سعی کرده است که با پرداختن به زندگی، افکار و ذهنیت سیلویا پلات قصهی زنی را به نمایش در آورد که خلاق و باهوش است و رنج میکشد و سعی میکند که ایستادگی کند و خودش را در شرایط سخت و ناملایمات زندگی به جلو بکشاند. زنی که روزی هم تصمیم گرفت بمیرد؛ نحوهی مرگش را خودش آگاهانه انتخاب نماید.
یثربی حتی نحوهی مرگ سیلویا پلات را تحسین میکند و میگوید:«اگر سیلویا خودکشی نمیکرد میبایستی یک زندگی نکبت بار و سرشار از آلودگی را تحمل میکرد. یا این که میبایستی آدمی بیتفاوت میشد که نمیتوانست بنویسد و یا شاید مثل کامیل کلودل در گوشهی یک تیمارستان میمرد.» در این جا یثربی گریزی میزند و میگوید که:«میخواستم زندگی کامیل کلودل را بنویسم. مجسمهسازی که عاشق رودن مجسمهساز میشود و بعد به خاطر عشق وحشتناکاش به رودن دیوانه میشود و مجسمههای خودش را میشکند و خاک میکند. به همین خاطر هم 30 سال از زندگیاش را در تیمارستان میگذراند ولی دیدم که من نمیتوانم با این زن همذات پنداری کنم زیرا نمیتوانم به خاطر یک عشق شکست خورده 30 سال در تیمارستان بمانم و خلاقیتام را به پایان برسانم؛ فکر میکنم که خلاقیت با یک آدم تمام نمیشود. سیلویا را به این خاطر انتخاب کردم که میتوانم در اوج شاعری بمیرم. یعنی شاید بتوانم شیوهی مرگم را خودم انتخاب کنم ولی نمیتوانم منفعل شوم.»
چیستا یثربی چند شعر سیلویا پلات را در سال 76 در مجموعه شعر آبی کوچک عشق ترجمه کرده است ولی شناخت اولیهی یثربی از این شاعر به زمانی برمیگردد که آثار تدهیوز را خوانده است و میگوید: «سالها پیش، در دورهی دبیرستان که بودم، شعر کلاغ از تدهیوز را خواندم که به نظرم خیلی فوقالعاده بود. در واقع تدهیوز انگلیسی برایم خیلی خارقالعاده بود و او را شاعری پیشگو میدانستم. در سر کلاسهای درس مدام شعرهایش را میخواندم. وقتی فهمیدم که سیلویا پلات همسر او بوده است به خواندن آثار سیلویا هم علاقه پیدا کردم. بعدها هم فهمیدم که فریدا هیوز، دختر این دو شاعر است. به همین خاطر رفتم شعرهای فریدا را هم خواندم و دیدم که فریدا پر از عقدههای کمبود مادر است و این گونه بود که بر آن شدم که این نمایشنامه را بنویسم. بالاخره در زمستان سال 82 فکر کردم که زمان آن فرا رسیده است که تراوشات ذهنیام را درباره سیلویا بیرون بریزم.»
در متن اصلی چیستا یثربی فریدا نقش اساسی داشته است. در واقع آن متن شامل گفتوگوهای فریدا و مادرش سیلویا است و قرار بود که دختر کوچولوی یثربی نقش فریدا هیوز را بازی کند. یثربی در این باره میگوید:«از آن جا که دخترم مدرسه میرود و نمیتواند درساش را رها کند، تصمیم گرفتم که متن را دوباره بازنویسی کنم. دیگر نمیدانم این متن چه قدر تراوشات ذهنی سیلویا است و چقدر تراوشات ذهنی خودم. در واقع میتوان گفت ترکیبی از تراوشات ذهنی من و سیلویاست. یعنی من جنبههایی از وجود سیلویا را گرفتهام که از درون من گذشته است.»
یثربی این جنبهها را شامل وجوه چند گانه و متعدد و متنوع سیلویا همچون شاعرانگی، کودکانگی، معصومیت و خلاقیت جنونآسا و بیوقفهی سیلویا پلات میداند و میگوید:«خلاقیت سیلویا از هر پدیدهای یک ماجرا میسازد. از نگاه گارسون و پستچی و همچنین از بیتفاوتیهای شوهرش شعر میگوید. جنبههای کودکانهای هم داشته است. به عنوان مثال جیبهایش خیلی وقتها پر از آشغال بوده است و گاهی هم شیطنتهایی کرده است. با دیدن یک گل به شگفتی میآید به طوری که انگار اولین بار است دنیا را کشف کرده است.»
با این که تدهیوز در یک سال قبل از مرگش کتاب نامههای میلادی را که عاشقانههایی برای سیلویا پلات است، منتشر کرد اما یثربی معتقد است که در این کتاب سیلویا بسیار صادقانه و واقعی جاری است زیرا سیلویا را در آن جا با عقدههایی مانند کمبود پدر، ترس از نوشتن و ترس از بیهوده گذشتن زندگی میبینیم و این در صورتی است که گفتههای فریدا هیوز درباره مادرش حسهایی کودکانه بیش نیست زیرا فریدا هیوز 3 ساله بوده که مادرش فوت کرده است. یثربی در این مورد میگوید:«در آثار فریدا کمبود مادر را حس میکنیم. این که مادر فریدا و برادر یک سالهاش در یک شب سرد زمستانی میرود تا خودش را بکشد. فکر میکنم که نگاه فریدا یک نگاه صادقانه نیست چون پر از عقدههای کمبود مادر است. ولی سیلویای واقعی در ناگفتههایی که تدهیوز یک سال قبل از مرگش چاپ میکند حضور دارد و من هم بیشتر از این کتاب بهره بردهام. هر چند که همه از دست تدهیوز ناراحتند و میگویند که دفتر خاطرات سیلویا را در آخر پاره میکند. البته تدهیوز دلیل خاصی برای این کارش دارد و میگوید که من نمیخواستم بچههایم خاطرات سیلویا را بخوانند زیرا نوشتههای جنونواری هستند. به هر حال جامعهی فمنیستها هیچوقت تدهیوز را به خاطر این کارش نبخشید ولی من فکر میکنم که در زندگیهای این شکلی و پرفراز و نشیب این گونه قضایا اجتناب ناپذیرند. علاوه بر کودکانگی، شاعرانگی، خلاقیت و معصومیتی که سیلویا در خود نهفته داشته است لجبازیها و سرکشیهایی هم داشته است که باعث شده است از نظر دیگران تحمل ناپذیر باشد. این وجوه منفی در کنار سایر وجوه مثبت سیلویا قرار گرفته و به هم آمیخته شدهاند.
یثربی در این باره میگوید:«او با مادرش همیشه مشکل داشته است و شخصیت لجبازی بوده است. از مشکلاتی هم که با تدهیوز داشته است لجبازی دو طرفه میان آن دو بوده است و همین لجبازی آنها را به عناد کشانده است. در ضمن مادرش هم همیشه به او میگوید که تو با برادرت هم لجبازی میکردی. من فکر میکنم که سیلویا آدمی باهوش و خلاق بوده است ولی جامعه خلاقیتهایش را درک نکرده است و به همین خاطر لجبازیها و سرکشیهایش تقویت شده است. بخل و حسادت جزء ویژگیهای شخصیتی سیلویا بوده است و من از این ویژگیها خوشم میآمد و در کارم به این ویژگیهایش پرداختهام چون فکر میکنم که اگر آدم این ویژگیها را نداشته باشد نمیتواند یک شاعر واقعی باشد. یعنی آدم باید عشق، کینه، حسادت و لجبازی را تا آخرین مرحلهاش رفته باشد تا بتواند یک شعر خوب بگوید. در واقع یک فرشته نمیتواند یک شعر خوب بگوید چون او معصوم و پاک است.»
از اینها که بگذریم در نمایش یثربی از روابط متعدد و پیچیدهی عاطفی و حتی جنسی سیلویا پلات خبری نیست و این در صورتی است که در کتاب خاطراتش از روابط زیادی با آدمهای دیگری به غیر از تدهیوز سخن میگوید. روابطی که وجهی بارز و بسیار پررنگ از شخصیت سیلویا در آنها بروز پیدا میکند.
وقتی از یثربی میپرسیم که آیا نمیتوانستند به نحوی تلویحی به این روابط بپردازید و چرا فقط روی روابط وی با تدهیوز تاکید کردهاید؟ میگوید:«قبول دارم که سیلویا یک میل جنسی قوی داشته و در کتاب خاطراتش هم از آن سخن به میان میآید و عشقهای متعددی هم داشته است ولی عشقهایش بیشتر ذهنی و یک طرفه بودهاند. در این نمایش هم استاد 63 سالهاش را داریم و هم ریچاردسون را ولی در حد اشارهای کوتاه به آنها پرداختهایم و سریع به سراغ تدهیوز میرویم زیرا به نظر من زندگی اصلی سیلویا از جایی شکل اصلیاش را پیدا میکند که با تدهیوز آشنا میشود. فیلم زندگی سیلویا هم با لحظهی آشنایی او با تدهیوز شروع میشود. این که چرا فیلماش هم با این صحنه شروع میشود به خاطر این است که تدهیوز نقشی اساسی در تغییر و تحول نگاه سیلویا به زندگی داشته است. البته من از این فیلم خوشم نیامد زیرا فقط یک برداشت هالیوودی از زندگی سیلویا بود. در واقع یک تئاتر هالیوودی است. زمانی که این فیلم را دیدم متن نمایشام را نوشته بودم و هیچ الهامی از آن نگرفتهام. دو فیلم دیگر هم دربارهی سیلویا ساختهاند که من آنها را ندیدهام.»
چیستا یثربی بعد از گریزی که به خاطر صحبت کردن راجع به فیلمها پیش آمد به بحث اصلی برمیگردد و میگوید:«ما روی روابط متعدد جنسی سیلویا با دیگران کار نکردهایم زیرا نه با فرهنگ ایرانی سازگار بود و نه من اطلاعات دقیقی راجع به این روابطش داشتم. در ارتباط با روابط عاطفیاش این را میدانم که زود عاشق شده و زود هم از این عشقها فارغ میشده است. یعنی عاشق رفتگر محلهاش هم میشده است. از طرف دیگر اگر به این مسائل میپرداختیم ممکن بود که تماشاگر تصویر مخدوشی از سیلویا پیدا کند و به همین خاطر سعی کردم که اشارهوار به این مسائل بپردازم و به زندگی و آشناییاش با تدهیوز بیشتر پرداختم.»
زنان آمریکایی
در اینجا مهسا مهجور هم که بازیگر نقش سیلویا پلات در این نمایش است و ما را در این بحث همراهی میکرد وارد بحث میشود و میگوید:«ممکن است از نگاه ما سیلویا زنی با روابط متعدد جنسی و عاطفی در نظر آید ولی با دیدن فیلمها و مطالب مختلفی در خصوص زنان دوران زندگی سیلویا متوجه این نکته میشویم که سیلویا نسبت به زنان آمریکایی هم دورهاش خیلی از بقیه معصومتر بوده است. یعنی زنان هم دورهی او در آمریکا خیلی زودتر روابط جنسیشان را شروع کردهاند. ولی سیلویا خیلی دیرتر این روابط را شروع کرده است. به نظر ما ایرانیها سیلویا خیلی در این زمینه بیپرواست ولی من فکر میکنم که وقتی آمریکاییها به او نگاه میکنند که آن قدر که زنان هم عصر سیلویا بیپروا هستند، سیلویا بیپروا نبوده است.»
چیستا یثربی بحث را از زاویهی دیگری ادامه میدهد:«نباید این نکته را فراموش کنیم که اگر من نمایشنامهای که بر اساس زندگی واقعی سیلویا را کار کنم، میبایستی در کنار پرداخت به این روابط که سیلویا در زندگی واقعیاش داشته است به واقعیت در لباس و گریم هم وفادار میبودم. به عنوان مثال میبایستی بازیگری شبیه سیلویا پیدا میکردم. کاری که هنوز کارگردان فیلماش با آن همه تلاش و جستجویی که کرده است از عهدهی آن بر نیامده است و تمام مخاطبان به شباهت گوئینت بالترو و سیلویا معترضاند.»
به نظر میآید که پرداخت به زندگی سیلویا پلات برای یثربی بهانهای برای پرداخت به شاعرانگی، کودکی، معصومیت، خلاقیت، آفرینش هنری، عشق، رنج، نفرت، شیفتگی جنونوار، ترس از بیهوده زیستن و ناباوری، حسادت، کمالگرایی و یک سری عقدههای روانی ناشی از سرخوردگی انسان در موقعیتهای مختلف زندگی بوده است که همهی این موارد را نویسنده و کارگردان این نمایش در زندگی، افکار، تمایلات و ناملایمات و مقاطعی زندگی این شاعر و نویسنده آمریکایی کشف کرده است.
البته یثربی به موارد یاد شده در قالب نمایشنامهای که سیلویا در آن تمثیلی از انسان و زنان هنرمند جامعه است پرداخته و میگوید:«این انسانی که سیلویا در این نمایش نماد اوست انسانی است که رنج میکشد و عاشق میشود و این عشق به نوعی شیفتهوار و جنونآمیز در او موجود است. به طوری که ممکن است خودش را هم در این جا نابود کند، یعنی اگر سیلویا تا این اندازه عاشق شعر و شیفتهی کلمات نبود یک زن نرمالتر میبود و شوهرش میتوانست او را تحمل کند.»
سیلویا پلات برای یثربی در این جا حکم یک نماد را دارد به طوری که نویسنده و کارگردان بخشهایی از زندگی خودش را هم به این شخصیت با توجه به شناخت و نزدیکیهایی که به این شاعر دارد به امانت داده است. به عنوان مثال یثربی به دورهای از زندگیاش اشاره میکند که به سرودن شعر مشغول بوده. دورهای که شعر سرودن را با قیصر امینپور شروع کرده است و میگوید:«گاهی در اتوبوس نشستهام و رانندهی اتوبوس به من الهام میداده است.»
یثربی نمایشاش را به خاطر همین عجین شدن زندگی خود و سایر زنان و آدمها با زندگی و شخصیت سیلویا پلات، آسیب شناسی روحی سیلویا پلات نمیداند زیرا خواسته است که این نمایش هم گوشه چشمی به زندگی سیلویا داشته باشد و هم این که تماشاگر ایرانی امروزی بتواند با آن همذات پنداری بکند و برایش جالب باشد که یک شاعر هم دنیا را این گونه ببیند.
تد هیوز
شخصیت تد هیوز که سام درخشانی در این نمایش نقش آن را بازی میکند، بسیار مبادی آداب و متین نشان داده شده است که این متانت و مبادی آداب بودن در مقابل شیفتگی جنونآمیز و وجد و شوق شاعرانهای که در سیلویای عاشق سراغ داریم، چندان دل چسب و باورپذیر از آب در نیامده است ولی یثربی تد هیوز واقعی را با توجه به شناختی که از او دارد بسیار شبیه تد هیوز نمایش میداند و میگوید:«تد هیوز واقعی از یک خانوادهی سنتی انگلیسی بوده است که در سن 27 سالگی استاد دانشگاه در آمریکا میشود و طرفداران زیادی هم داشته است. با توجه به این میزان محبوبیت صدها نفر در کلاسهایش نشستهاند. او جذابیت زیادی داشته و اکثر شاگردانش دختر هم بودهاند ولی به خاطر آدابدانی انگلیسیاش از این موقعیت سوء استفاده نکرده و من مطمئنم که این ویژگیها را به طور ذاتی داشته است.
فریدا هیوز به فیلم سیلویا اعتراض کرده است زیرا معتقد است که در این فیلم شخصیت پدرش مخدوش شده و وی را مردی شاعر مسلک، هوسران و خل وضع نشان دادهاند که با زنان متعددی رابطه داشته است. فریدا هیوز به اکران این فیلم اعتراض میکند و میگوید که پدر من از یک خانواده انگلیسی سنتی بوده و بسیار آداب دان بوده است. به همین خاطر هم از سام درخشانی خواستم که تدهیوز را مودب و آدابدان در بیاورد و گرنه میتوانستم که او را مردی لاابالی که کت روی شانهاش بیندازد و روی زمین تف بیندازد در بیاورم. تد هیوز خانوادهی اصیلی داشته و شعرها و نحوهی زندگیاش خیلی اخلاقی بودهاند. فریدا دخترش هم این گونه است.»
یثربی وضعیت هنرمندان جامعه را خیلی شبیه به سیلویا میداند زیرا معتقد است که زندگی دو آدم شیفته غیر ممکن است. یعنی دو شاعری که در اوج باشند نمیتوانند با هم زندگی کنند و آل وارز ناشر و دوست خانوادگی سیلویا و تد هیوز میگوید که هر دو شیفته بودند و در حد کمال. زندگی دو آدم نابغه با هم غیر ممکن است. در این جاست که نمایش یثربی از حد یک کار درباره یک شاعر خاص فراتر میرود و صورتی کلی و انسانی به خود میگیرد. با وجود فراگیر بودن و تمثیلی بودن شخصیت سیلویا در این نمایش، یثربی سیلویا را بسیار شبیه فروغ فرخزاد میداند با این تفاوت که سیلویا خودخواهی فروغ را نداشته. این که برود برای خودش زندگی کند. سیلویا فکر کرده است که به اوج شعر و کمال رسیده است و حالا هم دیگر موقع مرگ است و میگوید که عشق من تد هیوز بود که دیدمش، شناختمش و حالا هم دارم میمیرم. فروغ مردان و زندگی دیگری را تجربه میکند ولی سیلویا با تد هیوز انگار به نقطهی کمال رسیده است. شاید فروغ به این خاطر به زندگی با مردان دیگر پرداخته است که زود ازدواج کرده و تجربههای دیگری نداشته است. چون 16 ساله بوده که ازدواج کرده است ولی سیلویا تجربههایی قبل از ازدواج داشته است.
شخصیتپردازی خود درام است
در این نمایش با یک زندگینامه روبرو هستیم که میتوان با چیدن حوادث و وقایعی که برای شخصیت محوری نمایش در زندگیاش روی میدهند و دادن یک ساختار داستانی و جلوههای دراماتیک به آنها در کنار پرداخت روانکاوانه و آسیب شناسانه به رفتارها و عملکردها و درونیات شخصیت مورد نظر یک نمایش و داستان بر افت و خیز و بر اوج و فرود و سرشار از گره داشته باشیم. گویا یثربی ضمن در نظر گرفتن همه این موارد بدایع دیگری از لحاظ داستان پردازی و درام در کارش ایجاد کرده است و میگوید:«خیلی سعی کردم که این نمایش دراماتیک باشد و به نظر من شخصیت پردازی خود درام است. یعنی این فراز و نشیبها را دارد. درام برایم مهم بوده است و به همین خاطر میبینید که سیلویا در نهایت به مرحلهای میرسد که با یک جوجه همذات پنداری میکند. حالا چگونه از این مرحله به این مرحله میرسد کار درام است. من یک سازمان دهنده در ذهنام داشتهام و یک آدمی که رویای سیلویاست در ذهناش میآید تا فراز و نشیبهای حسی زندگی سیلویا را با او نشان دهم. یعنی چگونه از یک فضا و احوال به فضا و حال دیگری میافتد. به عنوان مثال از عشق میخزد در بیتفاوتی شوهرش و از بیتفاوتی میخزد در فضایی که احساس میکند دارد به او خیانتی صورت میگیرد و از فضای خیانت آلود در فضایی میافتد که این اصلاً خیانت نیست.»
یثربی کار یک هنرمند را الک کردن واقعیت و سپس ریختن و ترکیب این واقعیتها به نفع اثر هنری میپندارد و میگوید:«وقایع زندگی سیلویا به تنهایی دراماتیک نیستند ولی من آنها را کنار هم قرار دادم و بعد یک شخصیت ذهنی به آنها اضافه کردم زیرا سیلویا از همه چیز الهام میگرفته است. خودش میگوید که شعر، موسیقی و رقص یکی هستند زیرا هر وقت میخواهم شعری بگویم چیزی در ذهنام حالت ضرب به خود میگیرد. بنابراین به نظر میرسید که او موجودی را در ذهناش میبیند که اسطورهاش است. شعر ذهناش است و این موجود است که میآید و به او قدرت شعر گفتن میدهد. البته شعر از طرف سیلویا شروع میشود. به هر حال من در واقعیت دست بردهام اما اصل واقعیت موجود است.»
انتخاب بازیگران
یثربی در انتخاب بازیگران نقش سیلویا و هیوز مسیری طولانی را طی کرد. تعدادی از بازیگران سینما را برای این دو نقش در نظر گرفت که از جمله میتوان به ترانه علیدوستی و هدیه تهرانی برای نقش سیلویا و شهاب حسینی برای نقش تد هیوز اشاره کرد. بعدها هانیه توسلی را که سابقهی بازیگری در تئاتر و سینما دارد انتخاب کرد که هانیه به خاطر نداشتن وقت کافی نتوانست بر سر تمرینات این نمایش بیاید وگرنه به خوبی از عهدهی نقش سیلویا بر میآمد و شاید یک اتفاق جالب توجه در پرونده بازیگریاش میشد و موفقیتی دیگر به موفقیتهایش نیز میافزود ولی گویا ترجیح داده بود که به جای ایفای نقش سیلویا نقش یکی از شخصیتهای فیلم جدید سامان مقدم را بازی کند که حیف شد؟! به هر حال مهسا مهجور و سام درخشانی برای ایفای این نقشها انتخاب شدهاند. یثربی در این باره میگوید:«در رابطه با بازیگر نقش سیلویا بالاخره به این نتیجه رسیدم که باید یک بازیگر تئاتری این نقش را بازی کند زیرا سنگینی و صلابت نقش بازیگران سینما را از نقش ترساند. درمیان بازیگران تئاتر هم به دنبال بازیگری میگشتم که در یک نقش کلیشه نشده باشد و نگویند که لابد این یک کار فمنیستی، اساطیری و یا یک کار تقلیدی از خارجیها است. تا این که مهسا مهجور را انتخاب کردم چون هم با او کار کرده بودم و هم کارگردانی یکی از متنهایم را انجام داده بود و این رابطه در حدی بود که من به او اعتماد کردم. به نظر من یک بازیگر علاوه بر بازیگری باید هوشمند هم باشد و خیلی زود انتظارات کارگردان را دریافت کند. مثلاً مهسا مهجور زمانی که کارش را با من شروع کرد شناخت زیادی از سیلویا نداشت ولی هم اکنون شناختاش از سیلویا در بعضی جهات از من بیشتر است. یعنی رفت دنبال سیلویا و کتاب خواند و تحقیق کرد و مهمتر از همهی اینها تحلیل خوبی از مسائل داشت. به نظر من بازیگر باید در جاهایی خودش را به جلو ببرد و فقط منتظر توضیحات کارگردان نباشد و همهی ترس من از به کارگیری بازیگران سینما این بود که غذا را میبایستی میجویدم و در دهانشان میگذاشتم ولی یک بازیگر هوشمند تئاتر پویایی و توانایی آن را دارد که خودش نقش را بشناسد و علاوه بر این پیشنهادهایی هم میدهد و خلاقیتهایی هم به کار اضافه میکند.»
یثربی ادامه میدهد و میگوید:«برای نقش تد هیوز هم خیلی تلاش کردیم تا این که سام درخشانی را به ما معرفی کردند و بنا به دلایلی از جمله خوش تیپ بودن و جذاب بودن تد هیوز او را انتخاب کردیم. بعدها هم فهمیدیم که سام درخشانی علاوه بر بازی در سریالهایی چون با من بمان و خانه پدری در سالهای 72 و 73 شاگرد استاد سمندریان هم بوده و در عین حال چند تئاتر هم بازی کرده است ولی هیچوقت این نمایشها به مرحلهی اجرا نرسیدهاند زیرا در مرحلهی بازبینی رد شدهاند.»
مهسا مهجور هم که نقش سیلویا را در این نمایش بازی میکند به اظهار نظر دربارهی این شاعر میپردازد و میگوید:«سیلویا زنی صادق و بیپرواست. از این رو خاطراتش را خیلی صادقانه تعریف کرده و خودش را خیلی صادقانه نشان داده است. فکر نکنم که کسی تا این حد خودش را عریان به آدمها نشان داده باشد.»
مهجور سیلویا را برای اولین بار با خواندن چند شعر ترجمه شده از او در کتاب آبی کوچک عشق که توسط چیستا یثربی ترجمه شده و همچنین چند شعر ترجمه شده از مجموعه شعر زنان جهان شناخته است و میگوید:«وقتی با چیستا یثربی این کار را شروع کردم نه فیلم سیلویا را دیده بودم و نه کتاب خاطراتش را خوانده بودم. تا مدتی هم به فیلم و خاطراتش نپرداختم تا بگذاریم که خلاقیت نمایشی یک بازیگر به کار چه قدر کمک میکند. در مرحلهای دیگر از کار کتاب خاطراتش را خواندم و خیلی هم افسرده شدم. اصلاً نمیتوانستم کتاب را پشت سر هم بخوانم بلکه 4، 5 صفحهای میخواندم و کتاب را میبستم و بعد فکر میکردم تا ببینم قضیه از چه قرار است.»
مهجور به خاطر ارتباطی که با سیلویا به هنگام کار کردن بر روی این نقش پیدا کرده است به بیپروا شدناش در این روزها اشاره میکند و میگوید:«من آدم بسیار منطقی و چهار چوب داری هستم و همیشه عقلانیتی پشت همهی کارهایم هست به طوری که اگر عاشق هم بشوم از روی فکر عاشق میشوم ولی از زمانی که با سیلویا درگیر شدهام تا حدی از این عقلانیت فاصله گرفته و کمی بیپروا شدهام. دیگر این که در لحظه زندگی کردن سیلویا را خیلی دوست دارم چون او به فکر این نبوده است که چه اتفاقی خواهد افتاد ولی من برعکس سیلویا هستم.»
سیلویا پلات شاعری شیفته و عاشق پیشه بوده است. در واقع عشق او به تد هیوز را نمیتوان منوط به ویژگیها و جذابیتهای فیزیکی تد هیوز دانست بلکه این شیفتگی با خواندن شعرهای تد هیوز و پیش از دیدن او توسط سیلویا اتفاق افتاده بود. از این رو وی بیشتر عاشق شاعرانگی هیوز شده تا جذاب بودن او. از این لحاظ است که تد هیوز دل از همه میکند و دیگر هم به کسی دل نمیبندد. در واقع عامل افسردگی و خودکشی سیلویا را میتوان مربوط به بن بست رسیدن او در رابطهاش با هیوز دانست. وقتی از مهجور میپرسم فکر نمیکنید که میزان شیفتگی، وجد و جذبهای که باید سیلویا در برخورد با عشقش داشته باشد بسیار بیشتر و درونی و قویتر باشد میگوید:«خود سیلویا میگوید که شعر گفتن برای من مثل زایمان است. یعنی وقتی که شعر گفته است با لذت و شوق(مثل تد هیوز) شعر نگفته است. اتفاقاً همین جنبههای عارفانه، شیفتگی و عرق کردنها را به هنگام شعر گفتن، خانم یثربی همیشه به من گوشزد میکند و من هم سعی کردهام که این اتفاق بیفتد ولی نخواستیم که ریلکس بودنش را در موقع شعر گفتن نشان بدهیم، چون این حالت در او نبوده است. من شاعر نیستم ولی یثربی چون خودش شعر هم میگوید در درآوردن این حس شاعرانه خیلی به من کمک کرد.»
مهسا مهجور در پایان سیلویا را فقط به عنوان یک زن هنرمند در نظر نمیگیرد و میگوید:«من با معیارهای زنانه و مردانه به سیلویا نگاه نمیکنم و همه هنرمندانی که مهمان ما بودهاند به نوعی با سیلویا همذات پنداری کرده و خود را یک جورهایی با او مقایسه کردهاند.»
در پایان باید گفت که وجوه عاطفی، شاعرانگی و لحن کودکانهی سیلویا پلات تا حدودی توسط بازیگر آن نقش(مهسا مهجور) در آمده ولی بازیهای دیگر و رقصها در جاهایی میلنگند که این هم به کم بضاعتی تئاتر ایران از این لحاظ برمیگردد و نمیتوان این کمبود را به گردن چیستا یثربی انداخت. البته میتوان بر روایتی که گاهی بسیار تخت روایت میشود خرده گرفت. این که صحنهها در بعضی جاها بسیار خشک و بدون استفاده از امکانات بسیار تاثیرگذار مثل نور و موسیقی عوض میشوند. به هر حال دیدن این نمایش خالی از لطف نیست به خصوص اگر آدمی حساس، عاشق پیشه، شاعر و عصیانگر هستید. اتفاقاً دیدن این نمایش به آدمهای خشک که بسیار منطقی و بر اساس قواعد خشک و خالی میاندیشند و عمل میکنند نیز توصیه میگردد تا شاید از این حال خارج شوند.