نگاهی به نمایش ”آنتیگونه” نوشته و کار ”همایون غنیزاده”
بخش عمدهای از کار غنیزاده احتمالا سروکله زدن با بازیگران کشور استونی بوده است. تفاوت زبانها مانع از ارتباطی زود و موثر خواهد شد. واسطهها که همان مترجمان هستند باید در این راه حضور داشته باشند.

رضا آشفته: آنتیگونه همایون غنی‌زاده متفاوت است با تمام آنتیگونه‌هایی که تا الان دیده‌ام. او توانسته با یک دراماتورژی قابل تامل آنتیگونه را از ۲۵۰۰ سال پیش و از یونان باستان به زمان امروز بکشاند.
تشابهات آنتیگونه و کالیگولا
چندی پیش این کارگردان جوان ایرانی موفق شد تا بر اساس کالیگولای کامو یک نمایش متفاوت را در تالار شماره دو ایرانشهر اجرا کند. غنیزاده در نمایش آنتیگونه به لحاظ طراحی حرکت و میزانسن درست مثل نمایش کالیگولا عمل کرده است. هیچ تفاوتی از این منظر وجود ندارد. حتا لباس سفید کاراکترها هم در ادامه همان کالیگولاست. در طراحی صحنه نیز از همان الگوی کالیگولا پیروی میکند با این تفاوت که در آنجا رنگ غالب سفید بود و در اینجا سرخ!
بنابراین خیلی راحت میشود گفت که دو متن متفاوت را در یک شکل و قالب جا داده است. با این تفاوت که در کالیگولا جمعی از زبدهترین بازیگران ایرانی حضور داشتند و در آنتیگونه بازیگران حرفهای کشور استونی حضور دارند.
البته یک تفاوت هم وجود دارد؛ اما آنچه در دو اجرای کالیگولا و آنتیگونه به لحاظ اجرایی غالب است از مشترکات ویژهای برخوردار است. اگر دقیق شویم در کالیگولا خوراک اصلی اسپاگتی بود و در آنتیگونه تخممرغ نیمرو. اینها یک رکن است! اینکه قالبها آمادگی پذیرش هر نوع متن و محتوایی را دارند. مثلا طنز وجه مشخصه هر دو اجراست. با آنکه در پس خود خشونت بارز و برجستهای را هم حمل میکند. از برخورد این دو است که گروتسک متبلور میشود.
نشانهها و قراردادها
همایون غنیزاده به نشانهها و قراردادها توجه ویژهای دارد. مثلا در آنتیگونه برداشتن کلاه یا تهدید به برداشتن آن نشانه یک قتل است. چنانچه در نمایش آنتیگونه، کرئون با برداشتن کلاه از سر آنتیگونه او را به قتل میرساند. تیرزیاس هم در این اجرا نقش پیشخدمت را دارد که همان پیشگوی متن کلاسیک است. او رو در رو به آنتیگونه اعلام میکند که کرئون تو را در آشپزخانه به قتل میرساند و من به راحتی پس از آن یک سیگار خواهم کشید. چون او همیشه از سوی آنتیگونه برای کشیدن سیگار منع میشده است!
همین اتفاق هم چند دقیقه بعد میافتد. هایمون خیلی راحت خود را میکشد البته با همان ظرافت و قراردادی که در اجرا وضع شده است. او کلاه خود را بر دار آویز بر سقف میبندد و در راهرو طبقه بالا خود را به حالت یک مرده بر طارمیها آویزان میکند.
رنگ سرخ با مرگ دو بردار آنتیگونه که در بیرون بر اثر مخالفت و موافقت با حاکمیت دایی خود(کرئون) همدیگر را لت و پار کردهاند شکل گرفته است. یک برادر موافق است که به خاک سپرده شده و برادر دوم مخالف است که بنابر خواست کرئون باید آن قدر بر خاک بماند که خوراک حیوانات وحشی شود. اما آنتیگونه تاب نمیآورد و باید با به خاک سپردن جسد برادر منتقد حکومت احترام بر مردگان را به لحاظ مذهبی مراعات کند. اما کرئون مخالف این خاکسپاری است. آنتیگونه بر تن برادر چند مشت خاک ریخته تا از بوی گند و هجوم مگسها جلوگیری کند. دوربینهای امنیتی از او فیلم گرفتهاند و آنتیگونه شناسایی میشود. اما او از کرئون پوزش نمیخواهد و همچنان اصرار دارد که باید تن برادرش کاملا خاکسپاری شود. کرئون هم در اوج عصبانیت کلاه از سر آنتیگونه بر میدارد!
طنز و گروتسک
[:sotitr1:]نمایش به گونهای اجرا میشود که با طنز همراه شود. هیچ چیز بر پایه یک تراژدی شکل نمیگیرد ضمن آنکه در بطن اثر این تراژدی حفظ شده است. یعنی یک تراژدی کمدی پیکره خود را بر گروتسک که قالبی مدرن و قرن بیستمی دارد، قرار میدهد. غنیزاده به نحو بایستهای از این فضاسازی نفع میبرد تا خود را به عنوان کارگردانی خلاق و جسور معرفی کند. برای او فرقی نمیکند که در کجا و با چه زبانی بخواهد کار کند. او کارگردان است چون از عهده دراماتورژی برمیآید و میتواند نشانهها و عناصر اجرا را به نحو موثری کنار هم قرار دهد. حالا این متن میخواهد کالیگولای آلبرکامو باشد یا آنتیگونه سوفوکل! او از زمان عبور میکند و با برآوردی درست آنچه باید را در صحنهای که برای امروز قابل ارائه و تامل است، اجرا میکند. این دقیقا مفهوم کارگردانی است و غیر از این معنایی ندارد. یک نفر که مرکز ثقل اجرا میشود تا فضا و مفاهیمی را بر ذهن دیگران القا کند یا تاثیری را بر آنان بگذارد. او بیتفاوت نیست و برای این رودررویی زبان خاص خود را یافته و نوآوری را بر پیکره اجرا تحمیل خواهد کرد. چراکه اجرای موفق با نگاه نو و ظرافتهای تازه روبرو میشود.
بخش عمدهای از کار غنیزاده احتمالا سروکله زدن با بازیگران کشور استونی بوده است. تفاوت زبانها مانع از ارتباطی زود و موثر خواهد شد. واسطهها که همان مترجمان هستند باید در این راه حضور داشته باشند. اما در مجموع نتیجه بسیار خوشایند است چون هم انتخابها درست بوده و هم هدایت و راهنمایی اثرگذار شده است. گروه بازیگران با نشانههای مخصوص و متفاوت در صحنه حاضر هستند. تیرزیاس پیرمرد بودن خود و پیشخدمت بودن و پیشگو بودنش را به راحتی ارائه میکند. کرئون دیکتاتور بودن خود را در نوع برخوردی که با اهل خانهاش دارد. به اثبات میرساند همه از او حساب میبرند الا آنتیگونه که مثل برادر مخالف حکومتش خود هم قربانی این نگاه مخالف خواهد شد. ایسمنه با ملاحظهگری حفظ جان میکند. هایمون مخالف است اما هیچگاه در ظاهر این مخالفت را نسبت به پدر خود و پادشاه اعلام نمیکند چراکه منافع خود را در این میبیند؛ با تحمل همه چیز پادشاهی بعد از کرئون به او خواهد رسید. اما این منفعت طلبی با قتل آنتیگونه معنای خود را از دست میدهد. با نبودن آنتیگونه او که علاقه شدیدی به نیمرو دارد، دیگر نخواهد توانست نیمرو بخورد و این یعنی مرگ هایمون! همین نشانه غیرمستقیم علاقهمندی هایمون به آنتیگونه را اثبات میکند که زمینهساز خودکشیاش خواهد شد.
ابزار و وسایل صحنه
غنیزاده از ابزار و متریال موجود در صحنه نهایت استفاده را میبرد. اجاق گاز وسیلهای است که از آن چند بار برای طبخ نیمرو استفاده میشود. جارو و جارو برقی کارایی خود را در لحظاتی به نمایش میگذارند.
ظرفها هم بارها در آمد و شد است بر روی میز ناهارخوری! بالکن دو سویه و حمام هم کاربرد خود را دارند. تختخوابی که مادر هایمون بر آن آرمیده است نیز کاربرد منطقی خود را در اجرا دارد. پنجره هم فقط بیانگر منظره قتل برادر آنتیگونه و ایسمنه نیست بلکه وسیلهای برای خودکشی مادر هایمون است که خود را از آن به بیرون میاندازد. این خودکشی هم بی آنکه نامی از مادر هایمون برده شود چندبار از زبان تیرزیاس پیشگویی شده است. بنابراین تمام کدها و نشانهها به خوبی از متن به اجرا سرایت میکند و ما در کل با یک اتفاق و نگاه تازه بر آنتیگونه سوفوکل مواجه خواهیم شد که پیش از آن چنین چیزی را ندیدهایم. این خود فرآیندی است که آنتیگونه را از زمان و افسانه و تاریخ دور میسازد تا به عنوان کنشی انقلابی علیه دیکتاتوری کرئون در صحنه اعلام حضور کند. همایون غنیزاده به راحتی به دور از فرم گرایی قصهاش را بیان میکند، ضمن آنکه از ژرف اندیشی و بعد دادن به آن چشم نپوشیده است. بنابراین هر کسی را درگیر ماجرایی اساسی خواهد کرد با آن که با لحن و حالتی متفاوت و در عین حال نمایشگرانه از پس این رودررو شدن با تماشاگر برآمده است. این خود نابنگری یک کارگردان ایرانی را گوشزد میکند.