در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به اجرای نمایش”ماه پیشونی”نوشته”ایوب آقاخانی” و به کارگردانی”آزاده انصاری”، در تالار کوچک مجموعه تئاترشهر

روایت‌گری که از خصوصیات بارز نمایش‌های ایرانی است در این نمایش به شکل یکی از عناصر اصلی در می‌آید و البته باید توجه داشت که تا حدود زیادی به ارتباط مخاطب با اثر کمک می‌کند و حتی ذهن کودکان را برای ماجراها آماده می‌سازد.

مشهود محسنیان:نمایش”ماه پیشونی” بر پایه باورها و افسانه‌های قدیمی بنا شده است. همه ما در کودکی علاقه‌مند شنیدن این گونه قصه‌ها بوده‌ایم و شاید هنوز هم ته دلمان احساس می‌کنیم، ای کاش می‌توانستیم به آن دنیای راز و خیال بازگردیم. این نمایش فرصتی را فراهم می‌کند تا تماشاگران تئاتر از رده‌های سنی مختلف مدت کوتاهی را در خیالات خود سر کنند و بزرگسالان نیز مزه کودکی را دوباره بچشند.
برای بازنگری به قصه‌ها و افسانه‌ها و غرق شدن در دنیای تخیلات زیبای کودکانه، راه‌های فراوانی پیش روی سازنده اثر قرار دارند. شیوه‌های مختلفی که در این زمینه تجربه شده‌اند، می‌توانند راه‌ گشای کسانی باشد که دوست دارند، این گونه نمایش‌ها را با حال و هوای قدیمی و حقیقی خودشان یعنی همان فضاهای رازآمیز و همان دنیاهای عجیب و غریب و دور از باور، روی صحنه اجرا کنند.
با یک نگاه اجمالی به کار کمپانی بزرگی مثل والت دیزنی در می‌یابیم که هنرمندان این شرکت به درستی راه‌های دراماتیک کردن و به صحنه کشیدن این قصه‌ها را در یافته‌اند و جادویی را در کلام و تصویر آثار خود به کار می‌برند که به سختی می‌توان نظیری برای آن پیدا کرد.
نمایش”ماه پیشونی” و دیگر نمایش‌هایی که در این راه قدم گذاشته‌اند، می‌توانند از این تجربیات برای هر چه بهتر شدن مسیر ارتباط با تماشاگر کودک و همچنین بزرگسال، بهره گیرند. مسئله مهمی که در مواجهه با این نمایش به ذهنم رسید این بود که همیشه لازم نیست، شخصیت‌ها، موجودات، آدم‌ها یا تیپ‌های مثبتی را در مقابل تماشاگر این گونه آثار قرار دهیم تا ارتباط مناسبی برقرار شود. به زبان ساده‌تر این که همه ما در کودکی این موضوع را احساس کرده‌ایم که رگه‌های شرارت، شیطنت، تاریکی یا ... هر چه که اسمش را بگذاریم در همه ما وجود دارند. همان قدر که یک کودک یا یک انسان بالغ نیاز به تربیت و راهنمایی و رشد نیروهای مثبت خود دارد، این نیاز را نیز احساس می‌کند که نیروهای مخالف آن‌ها را هم پرورش دهد و از نظر تمامی ابعاد انسانی رشد کند.
از خوبی و بدی به یک مقدار شکل گرفته‌ایم اما بدجنسی که این جا به آن اشاره می‌کنم، لزوماً نابودگر و سیاه نیست بلکه حتی در مراحلی از زندگی می‌تواند برای انسان سازنده باشد. شیطنت‌های دوران کودکی در واقع شکل دهنده بخشی از شخصیت ما هستند. از همین روست که در نمایش”ماه پیشونی” موجودی که بیش از دیگر شخصیت‌ها مورد توجه کودکان قرار می‌گیرد، دیو داخل چاه است. شیوه غیر متعارف راه رفتن، کلمات نامربوط گفتن به جای حرف زدن، انجام دادن حرکات عجیب و غریب و تا حدودی داشتن هیبت ترسناک، از خصوصیاتی هستند که این دیو را به شخصیتی محبوب برای کودکان بدل می‌سازد.
هر آن چه که درون یک کودک فریاد می‌کشد و می‌خواهد آزاده باشد، در وجود این دیو به شکل آزاد و بی‌قیدی حضور پیدا می‌کند. در واقع ریشه وجود دیوها در افسانه‌ها نیز از همین جا شکل می‌گیرد. در مقابل این دیو نامادری ماه پیشونی یا خواهر تنبل او هم وجود دارند که بدی‌های انسانی و عامرانه‌ای را به اجرا می‌گذارند و رفتارشان از حد شیطنت‌های معصومانه فراتر می‌رود و دیوهای انسان نمای واقعی قصه هستند.
اما نکته‌ای که به اعتقاد من تا حدودی به فضای شاد نمایش و ریتم آن لطمه وارد کرده است، حضور همیشگی پیام‌های اخلاقی است. اگر چه پیام‌های اخلاقی جزئی جدایی ناپذیر از ساختار قصه‌های کهن ما هستند، اما همان‌ گونه که پیش از این ذکر شده شیوه کمپانی بزرگی مثل دیزنی در برخورد با آن‌ها، میدان دادن تا حد نابودی فانتزی قصه نیست. بلکه پیام‌های اخلاقی در بطن داستان گنجانیده می‌شوند و تنها در یک یا دو جای ماجرا به صورت مستقیم به آن‌ها اشاره می‌شود. این شیوه باعث می‌شود، تماشاگر کودک یا بزرگسال، بیشتر به فکر قصه و لذت بردن از آن باشد و همچنین خود به خود و به صورت ناخودآگاه درس‌های پنهان شده در داستان را جذب کند و حالت تدافعی به خود نگیرد.
عروسک‌گردانی در این نمایش به شکل قابل توجهی، طبیعی انجام می‌شود و تماشاگران را وادار می‌کند، به عروسک گردانان توجه چندانی نشان ندهند. نرمی حرکت عروسک‌ها و رفتار و سکناتی که برای هر کدام از آن‌ها طراحی شده است، تماشاگر را وادار به باور آن‌ها می‌کند. اما هر از گاه فاصله‌گذاری‌هایی در حرکت و زنده‌نمایی عروسک‌ها دیده می‌شود که تاثیر مثبتی از خود بر جای نمی‌گذارند. با توجه به این که مواجه کردن یک کودک با واقعیت، در یک قصه امری بی‌رحمانه است و همه ما می‌دانیم، کودکان ترجیح می‌دهند، دنیای راز و خیال را همیشه همراه خود داشته باشند، رجوع به عروسک‌گردان‌ها و دخالت‌های آن‌ها در قصه و شکستن فضای آن‌، تنها ممکن است به مذاق بزرگسالان خوش بیاید و کودکان را سردرگم سازد.
به اعتقاد من، شیوه‌ قصه‌گویی در این نمایش از بسیاری جهات، نکات مثبتی را به همراه دارد و باعث می‌شود کودکان تصویری هر چند مبهم از غول قصه را تا مدت‌ها با خود همراه داشته باشند. اما در جاهایی از نمایش روابطی را به میان ‌کشیده می‌شود که از حد حوصله تماشاگر و حتی حوصله خود نمایش نیز فراتر می‌رود. فاصله‌گذاری و دادن پیام‌های اخلاقی در اشعار و آواز‌ها از این دست هستند.
روایت‌گری که از خصوصیات بارز نمایش‌های ایرانی است در این نمایش به شکل یکی از عناصر اصلی در می‌آید و البته باید توجه داشت که تا حدود زیادی به ارتباط مخاطب با اثر کمک می‌کند و حتی ذهن کودکان را برای ماجراها آماده می‌سازد. اما در سیر کلی نمایش‌های راز و خیال و کودکانه یا عروسکی و ... بهتر است شیوه کنار گذاشتن راوی را نیز تجربه کنیم. چرا که این امر به رشد ذهنی تماشاگر ما کمک خواهد کرد و تماشاگر را از تنبلی ذهنی که به آن دچار شده است و توقع دارد، همه چیز را برایش تعریف کنیم و چند بار هم روی آن‌ها تاکید بگذاریم، دور می‌سازد. زمان آن رسیده است که تئاتر عروسکی را به مثابه یک ژانر نمایشی جدی بگیریم و با نگاهی ژرف و دقیق‌تر از زاویه‌هایی نو به آن بنگریم. چرا که این ژانر نمایش در به تصویر کشیدن رویاهای کودکانه یا حتی کابوس‌های بزرگسالانه قدرتی عظیم را در خود نهفته دارد.