در حال بارگذاری ...
...

گزارشی از کارگاه آموزش بازیگری ”ژان لویی مارتینلی” کارگردان فرانسوی

گزارشی از کارگاه آموزش بازیگری ”ژان لویی مارتینلی” کارگردان فرانسوی

ناهید منصوری: سومین جلسه از کارگاه آموزش بازیگری "ژان لویی مارتینلی" کارگردان فرانسوی صبح امروز ـ ۳۰ بهمن‌ماه ـ با حضور جمعی از بازیگران تئاتر در سالن نیلوفر خانه هنرمندان ایران برگزار شد.

به گزارش سایت ایران تئاتر، در این جلسه از که به تمرین بر روی یکی از نمایشنامه‌های لارسون لورن به نام "کلنیکن" اختصاص داشت، نمایش درباره یکسری بیمار روانی که در یک کلینیک به طور موقت بستری هستند، متمرکز بود.
در ابتدای این جلسه مارتینلی برای تشریح و تصویرسازی فضای بخشی از نمایش به یکی از بازیگران که قرار بود در نقش یکی از پرستاران این کلینیک بازی کند، گفت: «تصور کن شما وارد سالن کلینیک روانی می‌شوید. هیچ فرد دیگری جز شما اینجا نیست و شما با سالنی شلوغ که صندلی‌هایی بر زمین افتاده و محیطی نا مرتب دارد، روبرو هستید.»
این بازیگر در نقش ساقی، پرستار کلینیک وارد سالن شد و شروع به بلند کردن صندلی‌ها و باز کردن پنجره کرد. در همین موقع یکی دیگر از پرستاران به نام "افسانه" با جر و بحث کردن با ساقی به خاطر ارتباط نزدیکی که ساقی با بیماران این کلینیک برقرار می‌کند، وارد صحنه شد.
هر دو پرستار در محیط خانوادگی خود دچار یکسری مشکلات هستند که ساقی دلیل همدردی خود را با بیماران احساس تنهایی و نیاز عنوان کرد.
کارگردان فرانسوی که به عنوان مدرس بازیگری در این جلسات، بازیگران جوان را برای برقراری ارتباط با نمایشنامه و دیگر بازیگران ترغیب و هدایت می‌کرد، در قسمتی از سالن نظاره‌گر ادامه این تمرین بود.
مارتینلی در مواجه با صحنه جر و بحث افسانه و ساقی ـ و پرستار کلینیک ـ به آنان پیشنهاداتی داد از جمله این که افسانه به عنوان شخصی که در منزل با همسرش دچار مشکلات زیادی است، اولین کسی باشد که وارد صحنه می‌شود. مارتینلی از او خواست با ورود خود به سالن سعی کند به نوعی مشکلات خانوادگی و روحی خود را نشان دهد.
افسانه دست خود را بر سر گذاشت و به نشانه دردی که دارد، به سوی مکانی که به عنوان آشپزخانه تعبیه شده بود رفت و در ادامه بی‌تفاوت نسبت به شلوغی سالن کلینیک، خود را به گوشه‌ای از سالن رساند و شروع به اندیشیدن به مشکلات زندگی خود کرد. در حالی که سرش را میان دستانش گرفته بود و در حال گریستن بود، لگدی بر صندلی که بر روی زمین افتاده بود زد و به گریه خود ادامه داد. در این هنگام ساقی ـ یکی دیگر از پرستاران کلینیک ـ وارد صحنه شد و شروع به مرتب کردن وسایلی که بر روی زمین افتاده بود کرد. او ناگهان متوجه غم و اندوهی که در چهره افسانه موج می‌زد شد، به سمت او رفت و ناراحتی‌اش را پرسید اما افسانه حرفی به زبان نیاورد.
در این میان مارتینلی از دو بازیگر مرد خواست که به صحنه نمایش ملحق شوند. این دو نفر که از بیماران کلینیک روانی هستند، وارد صحنه می‌شوند و برای نشان دادن حالات غیرطبیعی خود سعی می‌کنند حالات بدنشان را به شکل عکس‌هایی که بر روی دیوار تالار نیلوفر خانه هنرمندان نصب شده است، در آورند.
مارتینلی به بازیگران نمایشی که در نقش بیمار هستند، گفت: «تصور کنید بیمار روانی‌ هستند که شب گذشته برای خواباندن شما داروی اعصاب زیادی به شما داده‌اند و حال صبح شده و شما باید دوباره دارو دریافت کنید. چون پرستاران به شما دارویی نداده‌اند، شروع به انجام کارهای عجیب و غیرطبیعی می‌کنید. برای مثال شعرهایی زمزمه می‌کنید و یا ... وی از بازیگران خواست ذهن تماشاگر را برای فهم این موضوع که چه کسی پرستار است و چه کسی بیمار، مشغول کنند.
تمرین دوباره آغاز شد و دوباره ساقی علت ناراحتی افسانه را پرسید که افسانه حرفی نزد.
دو نفر وارد صحنه شدند و شروع کردند به انجام حالت‌های غیرطبیعی بدن مثل رعشه، باز کردن پنجره‌ها و...
مارتینلی در این میان از یکی از آنان خواست تا زمان طولانی‌تری رعشه‌ای را که در بدن دارد به نمایش بگذارد. همچنین به ساقی گفت: «به شیوه‌ای نقش خود را ایفا کن که تماشاگر بودن تو و افسانه را متوجه نشود.»
وی از افسانه نیز خواست تا فراهم شدن زمانی که وی بتواند در نقش پرستار ظاهر شود، منتظر بماند.
 مارتینلی در ادامه صحبت‌های خود به دیگر بازیگران که در نقش افراد روانی وارد صحنه می‌شوند نیز گفت: «تا رسیدن لحظه ورود به صحنه به این که با چه حالتی می‌توان بیماری خود را نشان داد، فکر کنند. سپس از همه خواست که از صحنه خارج شوند.»
در ادامه یکی از بیماران به نام مجید برای چندمین بار وارد صحنه شد تا با درآوردن حالت رعشه بیماری خود را به تماشاگران و مارتینلی نشان دهد. هومن یکی دیگر از بیماران وارد صحنه شد به سمت مکانی که به عنوان آشپزخانه در نظر گرفته شده بود، رفت و برای 4 نفر نوشیدنی گرم ریخت. ساقی برای سنجیدن حال روانی بیمار از هومن پرسید امروز که بیدار شدی چه حسی داشتی؟ که مجید به جای هومن پاسخ داد: حس لامسه. ناگهان صدای خنده تماشاگران فضا را پر کرد.
مارتینلی از افسانه خواست کمی بعد از دیدن وارد شدن بازیگران به صحنه به جای اشک، بخندد تا از این طریق نشان دهد که وی نیز فردی بیمار است.
سپس صحنه دوباره تکرار شد. هومن از ساقی خواست داروهایی که در اطراف پنجره قرار گرفته بود را به وی بدهد. در این هنگام بیمار بعدی وارد صحنه شد. مجید شروع به سوت زدن کرد تا دیگر بازیگران را بیدار کرده و در واقع به صحنه هدایت کند.
مارتینلی از 4 بازیگر در نقش بیمار خواست در این زمان وارد صحنه نمایش شوند و با بیرون آوردن صورت‌های خود از میان پنجره آوازی مشترک را بخوانند. افسانه نیز پس از خواندن شعر با فریاد زدن و به دست گرفتن آمپول بیماران را بترساند.
بازیگران آواز مشترکی را خواندند و شروع به کارهایی که مارتینلی گفت، کردند. یکی از بازیگران شروع کرد به پرت کردن برگه‌هایی که در دست داشت دیگر بازیگران تک تک وارد صحنه شدند.
همه بر سر جای خود قرار گرفتند. برخی دیگر از بازیگران صدای حیواناتی مثل گوسفند، مرغ، گاو و... در می‌آوردند و یکی دیگر به باز کردن کیف ساقی و پخش کردن وسایل وی بر روی زمین پرداخت.
اساس کار مارتینلی کارگردان این کارگاه آموزشی، از طریق آنچه که با قرار گرفتن در این گونه مکان‌ها مشاهده می‌شود و آنچه که در فرض بازیگران در زمان قرار گرفتن در این موقعیت از خود نشان می‌دهند، شکل گرفت و بازیگران با دیالوگ‌های محاوره‌ای در محیطی دوستانه به تمرین خود ادامه دادند. مارتینلی نیز در گوشه‌ای از سالن نیلوفر خانه هنرمندان ایران نقاط ضعف آنان را گوشزد می‌کرد. او برای تشویق بازیگرن در لحظاتی که حالت‌های بیماران به نمایش در می‌آمد، با تشویق و لبخند زدن باعث پیش رفتن تمرین می‌شد.
گفتنی است این کارگاه آموزشی تا اول اسفندماه ساعت 10 تا 13در سالن نیلوفر خانه هنرمندان ادارمه دارد.