گفتوگو با ”روح الله جعفری” کارگردان نمایش ”تماشاچی محکوم به اعدام”
من از طرفی معتقدم که باید به شاکله و بنیادهای فکری و ساختاری نویسندهای صاحب سبک مثل ویسنییک وفادار بود، اما از سوی دیگر باید که هر متنی را با توجه به شرایط اجتماعی جامعهای که میخواهد اجرا شود بازخوانی و اصلاح کرد. لذا اولین قدم رعایت هر دوی این اصول بود.

علیرضا نراقی: "ماتئی ویسنی‌یک"، نویسنده معروفی در ایران است. نمایشنامه پر فروش و محبوب "داستان خرس‌های پاندا..." سبب شد تا مخاطب ایرانی توجه زیادی به این نویسنده رومانیایی‌الاصل کند و متن‌های او وارد فضای ادبیات نمایشی ایران شود.
"روح الله جعفری" پس از اجرای "اسبهای پشت پنجره" اثری دیگر از این نویسنده، تصمیم گرفت که به عنوان یک برنامه گروهی روی متون او متوقف شود و این بار یکی از متنهای متفاوت او را اجرا کند؛ "تماشاچی محکوم به اعدام". اثری که با بهمریزی فاصله تماشاگر تئاتر با اجرا و همینطور ایجاد اختلال در تئاتریکالیته و نشانهای که به آن بر میگردد، به نوعی انتقادی اساسی را به مفهوم عدالت نزد انسان جدید وارد کرده و اصول و اساس شناخته شده تئاتر را در اثرش زیر سؤال میبرد. روح الله جعفری با درک فضای عدم قطعیتی که در این متن جاری است در نوع دراماتورژی و میزانسن و صحنه پردازیاش تمهیداتی را اندیشیده تا مخاطب به آنچه در مضمون و ذهنیت متن جاری است نزدیک شود و ضمن آشناسازی آن برای مخاطب ایرانی به تفکر نویسندهاش وفادار بماند.
گفتوگوی سایت ایران تئاتر را با "روح الله جعفری" میخوانید:
***
خصوصیات آثار "ماتئی ویسنییک" برای شما چه چیزهایی بوده که روی متون او به طور خاص متمرکز شدهاید؟
من پس از خواندن متنهای این نویسنده احساس کردم که پتانسیلهای بالایی دارد برای اینکه روی آنها متمرکز شوم. پس از تأمل روی این متون متوجه شدم که بسیار مضامین قویای در کارش وجود دارد که اگر نگویم همه، میتوان گفت اکثر آثارش را خاصیتی جهان شمول میبخشند.
اساساً چه شد که به این نویسنده رسیدید و روی او متمرکز شدید؟
سه سال پیش پس از مشکلاتی که برای اجرای متنی از "مارشا نورمن" برایم به وجود آمد، با دنیای ویسنییک آشنا شدم و شروع به خواندن تمام متنهای او کردم. وقتی تصمیم گرفتم که "اسب های پشت پنجره" را اجرا کنم، قدرت زبان آن، مرا با این نویسنده و آثارش درگیر کرد. بعدتر به دلیل وجود همین قدرت در متنهای دیگرش با گروه تصمیم گرفتیم که دیگر آثار او را به طور مشخص و پیوسته کار کنیم. ببینید یکی از نکات مهم در متون ویسنییک توانی است که در بیواسطه ارتباط برقرار کردن با مخاطب دارد. یعنی با وجود وجوه شاعرانه و تمثیلی، تماشاگر بیواسطه با مضمون اجتماعی و مهم آثار این نویسنده ارتباط برقرار میکند. البته در این تصمیم اشتراکات، روند و شرایط زندگی ویسنییک با شرایط کلی جامعه و کشور ما و نوع نگاه به هنرمند هم مؤثر بود. در واقع ویسنییک شرایطی را درک کرده بود که به شرایط ما نزدیک بود. مثلاً شما نگاه کنید که تم "تماشاچی محکوم به اعدام" چقدر نزدیک به مسائلی است که امروز کشورهای خاورمیانه دارند تجربه میکنند. این به دلیل لمس فضایی مشابه توسط این نویسنده در رومانی بوده است.
شما برای دراماتورژی و همچنین نزدیک کردن این متن به فضای ایران چه سیری را طی کرده و چه تغییراتی در متن ایجاد کردید؟
من از طرفی معتقدم که باید به شاکله و بنیادهای فکری و ساختاری نویسندهای صاحب سبک مثل ویسنییک وفادار بود، اما از سوی دیگر باید که هر متنی را با توجه به شرایط اجتماعی جامعهای که میخواهد اجرا شود بازخوانی و اصلاح کرد. لذا اولین قدم رعایت هر دوی این اصول بود. من ابتدا زمان و مکان را از متن حذف کردم و سپس اسامی شخصیتها را برداشتم؛ این کار را در "اسبهای پشت پنجره" هم انجام دادم. این نمایش را باید طوری اجرا کرد که پس از نمایش، ذهن مخاطب را درگیر نگه دارد. باید شخصیتها را برای رسیدن به این مهم به سطحی میرساندیم که برای مخاطب ایرانی هم قابل هضم شوند، آنها باید برای من ایرانی قابل باور تصویر میشدند. از سوی دیگر این متن خیلی طولانیتر از آن چیزی است که در اجرای ما دیدید. من برای حفظ ریتم، برخی صحنهها را که حذفشان به کلیت کار لطمه نمی زدند، حذف کردم. تعریف ساده دراماتورژی، پل زدن بین نویسنده و تماشاچی از طریق امکانهای گروه اجرایی است و من برای اینکه بتوانم متن را به مسائل اجتماعی خودمان و خاورمیانه نزدیک کنم سعی کردم این ارتباط را برقرار کنم.
[:sotitr1:]به اشتراک بین شرایط امروز خاورمیانه و آنچه ویسنییک تجربه کرده اشاره کردید، باید بیشتر بحث کرد؛ ببینید او در یک فضای کاملاً اروپایی این مسائل را لمس کرده، هر چند که اروپای شرقی باشد. اما تجربه خاورمیانهایها و آنچه در مناسبات اجتماعی از آن رنج میبرند، به کل متفاوت است. چطور میتوان با متن یک نویسنده اروپایی به مشکلات خاورمیانه اشاره کرد؟
من با شما موافقم؛ کاملاً درست است که ریشههای این دو متفاوت است و اتفاقاتی که در رومانی افتاد با اتفاقی که در خاورمیانه میافتد، فرق دارد. به همین دلیل باید رنگ و لعاب متن را عوض کنیم. البته باز هم تأکید میکنم کلام نه، بلکه رنگ و لعاب را باید تغییر داد و قابل فهم کرد. ضمن اینکه با همه اینها من معتقدم که این متن در زیر ساخت خود میتواند به همه جوامع بسط پیدا کند.
به نظر میرسد نوع اجرایی که این متن پیشنهاد میکند و شکل تأثیر آن متفاوت است. تمام شخصیتها بین بازیگر بودن و نبودن معلقاند و ما هم از حالت تماشاگر یا خارج میشویم یا به عنوان تماشاگر بیشتر و متفاوتتر از هر تئاتری مورد خطاب قرار میگیریم. نوع ارتباط مخاطب با اثر از نظر شما در این متن چگونه است؟ و شما بیشتر تلاش کردید به چه سمتی بروید؟
همانطور که گفتید نوعی تعلیق و بودن و نبودنی در متن وجود دارد، که شکلی گروتسک به خود میگیرد. برای مثال زمانی که قهوه به سمت تماشاگر برده میشود، دادستان به طور هجوآمیزی میگوید: "تماشاچی ما دارد نگاه تردیدآمیزی به سینی قهوه میاندازد و مردد است بین خوردن یا نخوردن قهوه." این فضا مدام مثل یک ابهامی وجود دارد که ما با تماشاچی ارتباط برقرار بکنیم و یا نکنیم؟ اتفاقاً فضای کار باید در این ابهام گروتسک باقی بماند تا بتواند مفهوم خود را به مخاطب منتقل کند.
چقدر میتوان این متن را متأثر از تئاتر ابزورد دانست؟
بدون شک نشانههایی از این نوع را در متن میبینیم، اما نه با تعریف کاملاً واضحی که از تئاتر ابزورد میشناسیم. ولی با شما موافقم که وقتی نمایشنامههای این نویسنده را به طور کلی میخوانیم چنین ریشهای را هم در کار او میشناسیم.
دکور کار شما شیب دار است...
از صفر به نود درجه میرسد.
چرا چنین تمهیدی را برای کف صحنه به کار بردید؟
این تمهید کارکردهایی دارد، یکی برای ایجاد میزانسنهای رونده است و جایگاه تماشاچی محکوم به اعدام که در جایگاه صفر قرار دارد. ما دائماً ریزش و سقوط فضای "قضا" را میبینیم. از سوی دیگر این کف شیبدار با پلکسی کار شده که به خاطر شفافیت پلکسی شما میتوانید فضای بین زمین و این سطح را ببینید. آنچه در زیر این شیب وجود دارد، شبیه یک فضای مرده است و با خاک تلنبار شده، این تمهید باعث میشود تا ذهن تماشاگر با کشفی که در طول 60 دقیقه اجرا از آن میکند یک قبرستان را تداعی کند. نکته دیگر آن اتفاقی است، که روی این سطح صفر تا نود میافتد. این مسائل نشان از آن دارد که در جایی که انتظار اجرای عدالت میرود چه فضایی نهفته است؟ اینجا کجاست و چه بستری است که مدعی است عدالت دارد در آن مشخص و معین میشود؟ در کنار این تنالیته رنگها و حتی جنس پارچههایی که در لباس استفاده شده بود از اهمیت برخوردار بود.
این اهمیت چه بوده؟ چرا عمدتاً از تنالیتههای رنگ قهوهای برای لباس همه شخصیتها استفاده شده است؟
ببینید از هر سه طرف دیوار نمایش ما مشکی است. استفاده از رنگ قهوهای باعث میشود که تماشاگر کمتر به بدن بازیگر توجه کند و بیشتر متوقف در کلام و کنش و میمیک شخصیتها باشد، که از نظر من اهمیت بیشتری داشت.
تقریباً روی صحنه چیزی به عنوان ابزار صحنه (آکساسوار) وجود ندارد. چرا سعی کردید اینقدر از استفاده از ابزارهای مختلف خودداری کنید؟
برای اینکه میخواستم شخصیتها خودشان معرف خود باشند و در طول نمایش و روند اجرای متن شناخته شده و کشف شوند. ما اساساً سعی کردیم تمام عناصر اضافه را که نمیخواستیم توجه تماشاگر را جلب کند، حذف کنیم تا او بیشتر به فکر نمایشنامه و حرف آن توجه کند.
یکی از نکات، نوع حرکات و به طور کلی میزانسن شخصیت قاضی است که مدام بین 9 پایهای که برای شهود طراحی شده حرکت میکند، دلیل این حرکت توجهبرانگیز چه بود؟
ببینید قاضی مدام با خروج هر شاهد جای آن مینشیند. در واقع در این پوسته ظاهریای که عدالت دارد خودش را نشان میدهد، باید این کد که البته در انتها واضحتر میشود- به تماشاگر داده شود که خود این دستگاه و خود قاضی به عنوان نمادش قربانیاند، قربانی بی عدالتی. به همین دلیل است که وقتی به بدترین شکل هر شاهد از دادگاه اخراج میشود؛ قاضی جای او مینشیند. این تمهید از سوی دیگر اشاره به دروغگو بودن خود شهود هم دارد، در واقع در دروغگویی، آن شهود دست کمی از اهالی دادگاه ندارند، آنها هم در فاجعهای که دارد رخ میدهد دخیل هستند با انکارها و یا نسبتهای کذبی که به تماشاچی محکوم به اعدام میدهند.
در آخر اشاره کنید به دلایل عدم حضور آقای محمدعلی کشاورز در این نمایش؟
پس از آنکه سه سال پیش من موفق به همکاری با این بزرگوار برای اجرای متن مارشا نورمن نشدم، قصد کردم که در این نمایش ایشان ضمن کمک و راهنمایی ما نقش کوچکی را ایفا کنند. ابتدا بنا بود نقش تماشاچی محکوم به اعدام را بازی کنند؛ اما سپس به دلیل اهمیت و نفوذی که شخصیت نویسنده در کار داشت قرار شد ایشان این نقش را ایفا کنند. در طول تمرین من مدام نتایج و روند کار را با ایشان در میان میگذاشتم. اما پس از مدتی در نزدیکی جشنواره بود که وضعیت جسمی این استاد که 30 سال است روی صحنه تئاتر حضور نیافتهاند، سختتر شد و بیماری ایشان شدیدتر، لذا برایشان دشوار بود که در اجراهای ما حضور پیدا کنند و به همین دلیل با تقدیر از این ایشان نتوانستیم از حضورشان بهرهمند شویم.