تأملی انتقادی بر کتاب ”مرگ،آن یگانه و هنر تئاتر” نوشته ”هوارد بارکر”
شیوه دوم انتقاد به ارسطو در نگاه هوارد بارکر قابل بازشناسی است. این شیوه در روش و حتی نگاه بسیار نزدیک است به شیوه انتقادی نیچه و هایدگر به متافیزیک و فلسفه ارسطو. نیچه و هایدگر هر کدام به طریقی به مدرنیته تاختند و با ریشهیابی آن به ارسطو رسیده، او را مورد نقد قرار دادند.

علیرضا نراقی: انتقاد به تبیین ارسطو از تئاتر و صورتبندی‌اش از گونه‌های نمایشی و کارکردهای آنها امری تازه در تاریخ تئاتر قرن بیستم نیست.
شاید بخش عمده این انتقادها را بتوان به دو دسته تقسیم کرد، یکی انتقادات سیاسی که بیشتر از گفتمانی چپ پیروی میکردند و به کارکردهای تفکر ارسطو در ابعاد سیاسی – اجتماعی خرده میگرفتند و دیگری نقدهایی که به نفس تئاتر پرداخته و ارسطو را فردی میدانستند که تئاتر را تبدیل به هنری پیش پا افتاده و سرگرمی صرف کرده است. دسته اول معتقدند که تئاتر ارسطویی در جهت تحمیق تودهها و از بین بردن روحیه اعتراض، تحول و آرمانخواهی آنها به نفع قدرت است. مهمترین نقدی که در این رابطه در قرن بیستم نوشته شده را میتوان نوشتههای آگوستو بوآل دانست که با استدلالهایی شگفتانگیز در جهت گسترش تئاتر به فضاهای تجربه نشده و گرفتن کارکردهایی بدیع و تأثیرگذار در صحنه سیاست و اجتماع و آموزش تودهها تلاش کرده. البته این نگرش به تئاتر سیاسی ریشه در سنتی داشت که اشخاصی چون پیسکاتور و برشت آن را قوام بخشیده بودند و آگوستو بوآل با ایجاد روشهایی جذاب، آن را به فضاهای تازه کشاند و این هنر را به سطوحی در ظاهر خشک و مزورانه (همچون مجلس، قانون و سیاست و...) کشاند.
شیوه دوم انتقاد به ارسطو در نگاه هوارد بارکر قابل بازشناسی است. این شیوه در روش و حتی نگاه بسیار نزدیک است به شیوه انتقادی نیچه و هایدگر به متافیزیک و فلسفه ارسطو. نیچه و هایدگر هر کدام به طریقی به مدرنیته تاختند و با ریشهیابی آن به ارسطو رسیده، او را مورد نقد قرار دادند. آنها معتقد بودند ارسطو قوام بخش چیزی بود که در تاریخ متافیزیک باعث تقلیل حقیقت و از بین رفتن خوی اصیل انسان شد. اما نقد تئاتری پارکر در آثارش (که مشخصاً مرگ،آن یگانه و هنر تئاتر منظور است) به این برمیگردد که ارسطو، تئاتر و به طور مشخص تراژدی را با روشها و صورتبندی خود انسانی کرد، به آن تعریف داد و با ایجاد جهت فهم و زمینه تأمل آن را صورتبندی کرد. این به اعتقاد پارکر باعث شده تا نابهنگامی تراژدی و رازآمیزیاش از بین برود و آنچه او به طور مبهم هنر تئاتر میخواند به حاشیه رانده شود. هر تلاشی توسط بشر برای ایجاد یک اجتماع واضح و شفافتر از نظر پارکر مخل تراژدی و فهم حقیقت مرگ است؛ پزشکی؛ به عنوان عاملی برای کنترل بیماری (یا به قول پارکر درد و مرگ)، اخلاق به عنوان عاملی برای ایجاد شرایط بهتر و تعریف شدهتر برای زندگی، دموکراسی؛ به مثابه روشی مسالمتآمیز، مشارکتی و آزادتر برای اداره اجتماع و همچنین دستیاب کردن افقهای اندیشه دیگری، همه و همه مورد نفرت پارکر هستند؛ چرا که 1-آزادی را مخلاند،2- به دلیل اینکه رازآمیزی مرگ و غیرقابل توصیف بودن آنرا به شکلی جعلی، دروغین، ساده و قابل شناسایی (تحریف) میکنند و یگانگی آن را میپوشانند.3- تراژدی را به عنوان تنها راه شناخت مرگ تبدیل به یک راه برای فراموشی یا شناخت امور معمول میکنند.
[:sotitr1:]اما آنچه پارکر بجای تئاتر مرسوم پیشنهاد میکند، هنر تئاتر است که از نظر اخلاقی برهنه، موضوع اصلیاش مرگ و در پرتو عشقی جنون آسا به آن یگانه (معشوق-دیگری) رخ میدهد. در کل در کتاب "مرگ، آن یگانه و هنر تئاتر" پارکر هر جا از تئاتر استفاده میکند، مقصودش تئاتر مرسوم و هر جا از هنر تئاتر استفاده میکند، مقصودش تئاتر ایدهآلش یا همان تئاتر برتر است.
اما پارکر آنچه جایگزین ارسطو و تئاتر میکند امری مبهم و انتزاعی است. بشر به واسطه نظامیافتگی تفکر و ایجاد سیستم و دستگاه اندیشه، موفق به تبیین جهان و ایجاد مدلهای بهتر میشود. ایدهآلگرایی طبق تجربه هزاران ساله بشر منجر به نوعی رادیکالیسم و سرانجام سرخوردگی میشود (نگاهی گذرا به دیکتاتوریها که همه ریشهای ایدهآلیستی داشتند برای چنین نتیجهای کافی است)، در ضمن در حاشیه رفتن این ایدهآلیسم معمولاً منجر به آنارشیسمی نابودگر میشود که ماحصلش جز هیچ، هیچ نیست. تفکر پارکر از دسته همین تفکرات است. او به نظام و دستگاههای فکری میتازد در حالی که تمام فیلسوفان و متفکران از ارسطو گرفته تا هگل و مارکس با ایجاد نظامی از تفکرات اساسی برای جهان اندیشه خود، موفق به پیش برد تمدن بشری شدهاند و اساساً بر پایه همین تلاشهای نظاممند است که زیست اجتماعی ممکن شده و مفهومی به نام آزادی پرورش یافته است. در غیر این صورت وحشیگری چیزی بود که بشر را میبلعید که قطعاً خطرناکتر از بلعیده شدن توسط نظمی شهری و متمدنانه است. "ارسطو و تراژدی – هیچ چیز آن قدر بزرگ نیست که نتوان آن را بلعید و سپس به بخشی از نظام بدل کرد، یا نتوان از آن در راستای برقراری نظم اجتماعی بهره برد." (بارکر،1389،ص 106) خوب چه چیز بهتر از این، ای کاش تئاتر فقط این بود تا به مدد وجودش در هر گوشه جهان (از توسعه یافته تا جهان سوم) جهان بهتری ساخته میشد.»
اما پارکر به جای این نظام هیچ نمیگذارد، او از سویی نه تکیه بر سنت دارد که بتوان گفت که بر زمینه آن تناقضاتش را وحدت میبخشد و نه از باورهایی شفاف و بیانی روشن در پایههای نظراتش درباره تئاتر برخوردار است که بتوان نقطه عزیمتش را آنجا محسوب کرد. به همین دلیل است که بارها در کتابش به تناقض میرسد. از جمله این تناقضات، تناقض مفهوم آگاهی در اندیشه پارکر است. او در جایی از هرگونه آگاهی و روشنگر بودن تئاتر ابراز نفرت میکند؛ "هنر تئاتر هیچ نمیداند. این هنر دانستن را به تئاتر وا میگذارد..." (پارکر،1389،ص80) اما از سوی دیگر آگاهی از مرگ و ایجاد این آگاهی در مخاطب را رسالت تراژدی میبیند؛ "به جای این داد و ستدها و مبادلات، هنر تئاتر مرگ- آگاهی را تشدید کرده و تعالی میبخشد...". (پارکر،1389،ص101) پارکر متوجه آنچه تلاش بشر در طول تاریخ برای وضوح و انسانی کردن است، نیست. راه حزین اومانیسم و تلاش برای رسیدن به بستری از مفاهمه و جمع شدن در سایهای بدون سرکوب فردی چیزی است که گویی پارکر فراموش میکند. به همین دلیل است که او تلاش ارسطو برای تبیین کاتارسیس به عنوان اتفاقی که از مواجهه با تراژدی برای مخاطب میافتد را به عنوان اینکه در جهت "سودمند کردن" و "مفید کردن" تئاتر است تحقیر میکند، در حالی که این اوج رسالت و قدرت تئاتر در شهر است. اما در مقایسه، نقد امثال دوبوال بیشتر از آنکه تقلیلگرایانه باشد یا ایجاد ابهام کند (همچون پارکر که هر دو کار را با ارسطو و تمام تئاتر در طول تمدن بشر میکند) تلاشی است برای وضوح بیشتر و اتفاقاً میل به سمت سودمندی و آگاهی بخشی. لذا بوال با وجود روشنفکر بودن، میخواهد به جامعه بشری شفافیت ببخشد، اما پارکر همچون سمی بیمارگونه ندانستن، ابهام و تاریکی را ترویج میکند." هنر تئاتر یک تاریکی ست، چرا که روی سخناش با یک تاریکی ست." (پارکر،1389،ص83)
پارکر در جای دیگر به سیاسی شدن تئاتر در دموکراسیها و نظام ارسطویی میتازد، و میگوید تئاتر امری سیاسی نیست،" ارسطو – تلاش برای تحمیل کردن سیاست بر هر آنچه که مطلقاً غیر سیاسی و سیاست ناپذیر است..."(پارکر،1389،ص 106)گویی پارکر از اوضاع تئاتر آتن و هزاران مخاطب تئاتر خبر ندارد. پارکر گویی پرومته، ادیپ، آنتیگون، مده و ریچارد سوم و هملت را هم دست پروردههای ارسطو میداند، نه کسانی که اساساً تراژدی و تئاتر را به جهان هدیه کردند. تمام شخصیتهای تراژیک به مانند آنها که نامشان آمد، بدون استثنا سیاسیاند.
اما اصلیترین مشکل تفکر پارکر انتزاعی بودن و محضگرا بودن آن است. اساساً تفکر پارکر و تئاتر مورد نظر او آنقدر انتزاعی است که اصلاً نمیتواند باشد. خودبسنده دیدن تئاتر، قطع ارتباط تئاتر با بیرون خود است، که اساساً ناممکن است. تئاتری که تا این حد انتزاعی تبیین میشود، راهکار خوبی است برای جعل، جعل سهمناک بودن و هراس انگیز بودن، جعل مبهم بودن که در واقع تهی بودن است. راهکار پارکر آنقدر استعلایی است و انتزاعی که راه را برای تظاهر میگشاید؛ چرا که اساساً هیچ سنگ محک و قضاوتی را باقی نمیگذارد. چنین شرایطی نتیجهای جز مرگ تئاتر ندارد. چنین تلقی رادیکال و البته موهومی اساساً از هر پدیده (هنری) نتیجهای جز مرگ خود آن پدیده (هنر) را به همراه نخواهد داشت.
تاختن به فلسفه به عنوان شکگرایان و تجربهگرایان، تاختن به اخلاق به عنوان امری که انسان را بَرده و کالا کرده، نفی تمدن و مدرنیت به عنوان پدیدههایی که ملال را جایگزین شور تراژیک و مرگ - آگاهی کردهاند، همه نفی خود تئاتر است، چرا که از درون تضاد اندیشگون، درام ایجاد میشود. با ایجاد مسئلهای اخلاقی، درام عمق مییابد و باعث حرکت برای زیست انسان میشود. تمدن و مدرنیت نتیجه گفتوگو است و (البته نیازهای بشر و توان محدودش) لذا دست آورد منطقی تئاتر، این تمدن و مدرنیت است. تئاتر در باطن دموکراتیک است، حال اگر به قول هوارد پارکر ملال انگیز است؛ چه چیز از این ملال شورانگیزتر؟
روش پارکر در نگارش کتاب روش قطعهنویسی است. این روش چند دشواری دارد: یکی ناقص ماندن بحثی که نویسنده میگشاید و بسنده کردن به نقضگویی و اصطلاحاً شیک نویسی، دیگری تکرار که در کتاب "مرگ ..." بسیار دیده میشود. در این کتاب بارها جملاتی تکرار میشوند بیاینکه به معرفت تازهای بینجامند و معنایی نو را ایجاد کند.
اندیشههای امثال پارکر برای جامعه تئاتر ایران که ابتدا دوشادوش جریانهای روشنگر بوده و پایگاه مدرنیته محسوب میشده است و در دورانی (عصر مشروطه) تبدیل به گفتمان شده و مبدأ تکثر فرهنگی و خواستهای مدنی بوده است، همچون سمی، فلج کننده است. همانطور که جریاناتی چون تئاتر شقاوت، تئاتر ابزورد و یا تئاتر پست مدرن و تجربی باعث انحراف این هنر و هر چه نحیفتر شدن و در خود فروتر رفتنش در ایران شد، کارکرد پارکر برای جامعه تئاتری ما هم در همین راستا خواهد بود. لذا بازگشت به نیازهای اصلی یک جامعه در حال گذار، بهترین چراغ برای تشخیص و ترویج جریانهای هنری، خصوصاً در هنر تئاتر خواهد بود.
پی نوشت:
بارکر(هوارد)، مرگ، آن یگانه و هنر تئاتر، ترجمه: علیرضا فخرکننده، انتشارات گام نو،1389
بوآل(آگوستو)، تئاتر قانونگذار، استفاده از هنر اجرا برای سیاستورزی، ترجمه: قهرمانینژاد (علی اصغر)، نشر بیدگل،1389
بوآل(آگوستو)، تئاتر مردم ستمدیده، ترجمه: ذوالفقاری(جواد)،قاسمی(مریم)،انتشارات نوروز هنر،چاپ اول،1382
پیسکاتور(اروین)،تئاتر سیاسی،ترجمه:سعید فرهودی،نشر قطره،چاپ اول،1381