در حال بارگذاری ...
...

نگاه مهرداد رایانی به نمایش ”50@5 ” در تئاتر ”رویال ایکس چنج” نوشته و کارگردانی ”براد فراستر”

نگاه مهرداد رایانی به نمایش ”50@5 ” در تئاتر ”رویال ایکس چنج” نوشته و کارگردانی ”براد فراستر”

مهرداد رایانی مخصوص: نمایش ""۵۰@۵ "" که هفته اول نمایش خود را در انگلستان سپری می‌کند، یک فرصت برای آنانی است که به دنبال دو سطح از ارتباطاتِ اجتماعی و در نتیجه تفکراتِ منتج از آن هستند.

این نمایش از آن رو مورد توجه قرار گرفته که می‌تواند چند زاویه دید را برای تئاتر ما در قیاس با تئاتر جاری اروپا باز کند؛ البته نمی‌توان گفت که این نمایش توانسته است صددرصد در ارتباط با مخاطب یا انتقال یک اثرِ تاثیر گذار، خیلی موثر جلوه کند.
در حقیقت"براد فراستر" که یک کانادایی است و چند سالی به تئاتر "رویال ایکس چنج"Royall Exchange Theatre  کوچ کرده است، هفتمین تجربه اجرایی‌اش را در این ارتباطِ نوین به صحنه می‌برد. خود او این اثر را بهتر از دیگر آثارش معرفی می‌کند و دلایلی را هم برای این موفقیت بر می‌شمارد که برخی از آنها هم جالب به نظر می‌‌رسند.
نمایش به زندگی خصوصی پنج زنِ پنجاه ساله می‌پردازد. پنج زنی که تجربه‌های متفاوتی را در کنارِ هم و یا در دنیای شخصی خود سپری کرده‌اند و حال به دلایلی آن را برای هم بازگو می‌کنند. آنها ساعت‌ها و روزها در کنار یکدیگر هستند و دلایلِ متعددی برای جمع شدن آنها طراحی شده است. گاه در جشن تولد به سر می‌برند و گاه در مهمانی و گاه در رستوران و... نتیجه آنکه با رخدادگاه‌های متعددی رو به رو هستیم. رخدادگاه‌هایی که شاید ایجادِ آنها در تئاتر، کمی مشکل به نظر آید؛ زیرا باید تغییراتِ متعددی در صحنه‌پردازی انجام پذیرد تا باورپذیری و ارتباط مخاطب دچار خدشه نشود. نمایش در‌حقیقت یک خط سیرِ مشخص و پررنگ ندارد. می‌توان به تکه‌های متعددِ داستانی اشاره کرد؛ اما آنها آن پیوستگی دراماتیکِ سنتی را ندارند و البته اثر ‌از نوعِ نمایش‌های آوانگارد هم محسوب نمی‌شود؛ چراکه کمتر مشخصات بارزِ این نوع تئاتر را دارد. شاید اصلی‌ترین محورِ داستانی، الکلی شدنِ یکی از زن‌ها و کمک دیگران برای رهایی او از این منجلابی است که خود آن را ساخته و در نهایت او را در گردابِ خودساخته فرو می‌رود؛ اما این موضوع اگرچه در پایانِ اثر تعبیه شده؛ اما اصل ماجرا نیست و دقایقی کم به این موضوع پرداخته می‌شود.
آنچه که بیش از هر چیز این اجرای متوسط را برای ما می‌تواند قابل بحث کند، نحوه بهره‌برداری از رخدادگاه‌ها و ساخت داستانی اثر است. امروزه سیطره رسانه‌های گوناگون بر فعالیت‌های اجتماعی مشهود است و اگر سری به این شبکه‌های اجتماعی که گاه بهره‌های سیاسی هم ایجاد می‌کنند بزنیم، خواهیم دید که شمار زیادی در آن، در حال گفت وگو به سر می‌برند و آنچه که در این فضاهای مجازی طرح می‌شود، بسیار متکثر و متفاوت است تا آنجا که نمی‌توان هیچ انسجامی را برایشان قائل شد. حتی اگر بخواهیم یک موضوع واحد را در آن پیش ببریم با اظهار نظرهای مختلف، خط اصلیِ مد نظر محو می‌شود و به دنیای دیگری که مقصودِ اصلی نبوده است، سوق می‌یابیم. این خاصیتِ این قبیل رسانه‌هاست که تعاطی اندیشه و عدمِ قطعیت و تکثر دریافتی به وفور در آنها یافت می‌شوند. هیچ تلاشی هم برای انسجام آن موثر نیست و چنانچه بودلر در کتابِ معروف خویش (شبیه‌سازی) این دنیای پیچیده را غیر قابل اطمینان و غیر حقیقی می‌خواند، نمی‌توان از شک و تردید نسبت به آنچه در حالِ وقوع است، گریخت. از پیچیدگی موجود در انتقالِ معانی از طریق رسانه‌های گوناگونِ اجتماعی، خبری، سرگرم کننده و... که تکثر معنایی و ارتباطی را بدونِ آشنایی‌های مرسوم و سنتی اجتماعی فراهم می‌آورد، یک خطر جدی پیش رو قرار می‌گیرد و آن عدمِ تعینِ معناست. نمی‌توان از قدرتِ گفتار در قیاس با نوشتار چشم پوشید. همانگونه که رولان بارت می‌گوید: قدرتِ زبانِ گفتاری بیش از زبانِ نوشتاری است و آسوده‌تر می‌تواند در سیستمِ ارتباطی و درکی موثر باشد، شبکه‌های اجتماعی گاه معنا را تحریف می‌کنند و یا چالش‌های دیگری را در اذهان پدید می‌آورند که بسیار دور از تصورِ خالقِ اولیه آن‌هاست. این نکته گاه مفاهیم جدید را به وجود می‌آورد و گاه تخریب معنایی را رقم می‌زد. در مجموع این سویه شاید مفید فایده نباشد و در آینده مشکلاتی حاد را پیش رو قرار دهد و بی راه نیست که میشل فوکو، حضور تکنولوژی در رسانه‌های نوین را ابزاری برای نابودی انسان تلقی کرده است. البته نباید از فواید دیگری که در این شبکه‌ها وجود دارد، چشم‌پوشی کرد.
از این مقدمه‌ مطول و غور و تفحصی که در دنیای رسانه‌ها و شبکه‌ها کردیم، به اجرای "50@5 "بازمی‌گردیم که به شدت تابع این فضاست. خود نویسنده هم در ویژه‌اش به همین شبکه‌ها و از جمله فیس بوک اشاره می‌کند و نمایشنامه را نتیجه جمع‌آوریِ گفت‌وگوهای عمومی و خصوصی خود با شماری از همراهانش در این فضای مجازی می‌داند. او به عدم قطعیت اشاره می‌کند و نیز دنیای باز و گسترده‌ای که برای خانم‌های پنجاه ساله وجود دارد؛ دنیایی که آهسته آهسته به عقل‌گرایی نزدیک شده و کمتر به هوس و خوشگذرانی‌های غیرطبیعی گرایش دارد؛ اما بلافاصله می‌بینیم که یکی بر خلاف چهار فرد دیگر در دامِ یکی از همان‌ها می‌افتد و راهی برای خلاصی نیست؛ البته خود نمی‌خواهد. مساله اصلی اصلا این خوبی یا بدی، درستی یا نادرستی و یا هدایت و کمک برای بهبودی نیست. هدف ایجادِ یک مجموعه و کمپلکس اجتماعی با تمامِ تکثرهای معنایی است؛ یعنی خلقِ فضایی که بتوان در آن دغدغه‌های متفاوت افراد را از خصوصی‌ترین تا عام‌ترین مسایل دید و برای دیگران طرح کرد. نتیجه این بیان که بی‌شباهت به دنیای متکثر رسانه‌های موردِ اشاره نیست، تعاطی اندیشه‌ها در ذهن بیننده است. اگر بپذیریم که دنیای پست مدرن بر پیچیدگی‌های روابط و گستره دال‌های نامکشوف و اینکه همیشه حقیقت پنهان خواهد ماند، استوار است، می‌توان اجرای "50@5 "را یک بدعت اجرایی نو به حساب آورد؛ بدعتی که در ظاهر رئالیستیک خود به ترفندهای دنیای پست مدرن و مدیا می‌پردازد تا آنچه را که معضل بشریت است به تصویر درآورد. نمایش آنقدر پیچیده نیست. گفتگوها بسیار عادی و روزمره و اتفاقات بسیار رو و قابل باور به نظر می‌آیند. همه چیز در سیطره این روابطِ عادی به یک پیچیدگی معنایی منجر می‌شود که در ذهن مخاطب و پس از دیدنِ اجرا رخ می‌دهد. پس از دیدنِ اجراست که از خود می‌پرسیم این روابطِ پیش پا افتاده که بارها آنها را دیده‌ایم و یا در شبکه‌های اجتماعی مشاهده کرده‌ایم به چه کار می‌آیند؟ چرا این همه؟ چرا بیش از دو ساعت باید به داستانی که می‌شد در یک ربع خلاصه‌اش کرد و لذتی دراماتیک از کنارش برد، این همه خرده داستانک و روایت ارائه می‌شود؟ نمی‌‌شد به انسجام آنها اندیشید؟ نمی‌شد برای وحدت بخشیدن به آنها به مجموعه‌ای از وقایعی که آنها را به یکدیگر متصل می‌کرد، پرداخت؟ و... اما این آغازِ راه است. پس از آن است که این پرسش‌ها به گونه‌ای دیگر رنگ می‌گیرند و دنیای دیگری را باز می‌کنند؛ دنیایی که برای انسانِ کنونی دریچه‌های فکری را می‌گشایند. بدین‌سان از یک مجموعه روابطِ روزمره و خاطرات به سمت پیچیدگی که کاملا شخصی و ذهنی است و در مخاطب رخ می‌دهد، رهنمون می‌شویم.
نمایش "50@5 "یک نمایش سهل الوصول است که می‌توان به راحتی از کنارش گذشت و یا ساعت‌ها به آن اندیشید. مهمترین اتفاقی که به آن اشاره شد در طراحی مجلل نمایش خودنمایی می‌کند. رخدادگاه‌های متفاوت یکی پس از دیگری بر روی صحنه ساخته می‌شوند و فضاها کاملا رئالیستی به نظر می‌آیند و نورپردازی‌های ویژه در انتقال این فضا موثرند. تکثر رخدادها چیزی نیست که بتوان به سادگی در نمایش‌های رئالیستی بر آن فائق آمد؛ اما در این نمایش رخ می‌دهند و باورپذیر نیز به نظر می‌آیند. علی‌رغم بازی‌های متوسطِ بازیگران و نبودِ ترکیب‌های خاص و دلربا در حرکت‌های این نمایش، نمی‌توان از کنار آن به راحتی گذشت و سکوت کرد. این نمایش بر اصول پسامدرنیسم استوار است و بیش از آنکه در جستجوی انتقالِ معنا باشد برای ایجاد دنیای سوم در ذهنِ مخاطب کوشش می‌کند و این همان وجه تمایزش به حساب می‌آید.
نمایش "50@5 "چهار هفته دیگر روی صحنه خواهد ماند.