در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به چند نمایش اجرا شده در چهاردهمین مراسم جایزه اروپا: (بخش دوم)

«سه خواهر» دودین را تنها می‌توان به عنوان یک روخوانی موفق از متن آنتوان چخوف پذیرفت. به جز این تنها چهره و بازی خوب بازیگران نقش‌های خواهران را از محاسن اثر می‌توان به حساب آورد هرچند که در مورد این بازیگران هم محدوده تأثیر و فضای بازی‌ها رعایت نشده است.

نگاهی به چند نمایش اجرا شده در چهاردهمین مراسم جایزه اروپا: (بخش دوم)

«سه خواهر» دودین را تنها می‌توان به عنوان یک روخوانی موفق از متن آنتوان چخوف پذیرفت. به جز این تنها چهره و بازی خوب بازیگران نقش‌های خواهران را از محاسن اثر می‌توان به حساب آورد هرچند که در مورد این بازیگران هم محدوده تأثیر و فضای بازی‌ها رعایت نشده است.

مهدی نصیری:‌ «فاوست» گوته یکی از پر رمز و رازترین متونی است که سالهاست بسیاری از هنرمندان حوزه درام را به تولید آثار مختلف و متفاوت وسوسه کرده است. هزارتوی معنا در متن گوته البته نگاه و زوایای دید گوناگونی را هم در زمینه اقتباس از آن شامل شده است،‌اما اغلب این نگاه به مبحث هستی شناسی و ایمان دکتر فاوست معطوف بوده و اغلب تأویل‌ها در این مسیر به دنیای درام راه پیدا کرده و بر جدال میان انسان و هستی متمرکز بوده است.

نمایش:فاوست، نوشته: گوته، کارگردان: گیزلی اورن گارداسون
اما نمایش «فاوست» گاردارسون، کمی متفاوت با موضوع مواجه شده است. نگاه ویژه این کارگردان فنلاندی به فاوست گوته هم در حوزه دراماتوژی و تولید متن و هم در زمینه اجرا با رویکردی کاملاً متفاوت همراه بوده است و برای بررسی نمایش بهتر است که از این منظر به آن نگاه کنیم.
داستان را بازیگر مسنی که در خانه سالمندان زندگی می‌کند با آرزوی تحقق نیافته‌اش در مورد بازی کردن در نقش دکتر فاوست آغاز می‌کند. عشق بازیگر سالمند به پرستار –گرتا- و خلوت خانه سالمندان در آستانه جشن کریسمس و اقدام به خودکشی همه چیز را برای خروج از واقعیت و ورود به جهان جادویی نمایش آماده می‌کند و ظهور همراه با انفجار و سر و صدای مفیستو و دو دستیارش جهنمی از آرزوها را پیش چشم تماشاگر قرار می‌دهد.
«فاوست» گاردارسون از عشق آغاز می‌شود و عشق دکتر فاوست به گرتا محور همه اتفاقات دراماتیک در آن قرار می‌گیرد. در واقع آنچه بیش از هر چیز نمایش را از نمونه‌های مشابه این اقتباس متفاوت می‌کند، همین داستان عاشقانه است که به خلق تصاویری زیبا و تئاتری در جای جای اثر منجر می‌شود.
نمایش مجموعه‌ای از اتفاقات و حوادث را به گونه‌ای جذاب و نمایشی تبدیل به اکت و عمل واقعی می‌کند. هر چند شباهت‌های زیادی میان برخی تصاویر و اکت‌های نمایشی با نمایش‌های سیرک وجود دارد، اما حرکت‌های انفجاری و نمایشی بازیگران در صحنه کاملاً در جهت کارکردهای مضمونی و موضوعی نمایش قرار می‌گیرد و نه تنها به عناصر کاذب نمایشی تبدیل نمی‌شود، ‌بلکه حتی بر جذابیت‌های دیداری اثر نیز می‌افزاید.
از سوی دیگر عمل نمایشی دو نوع فضای متفاوت را در کنتراست و تضاد با هم قرار می‌دهد. فاوست به کمک جهان کثیف، خون‌آلود و کج و معوج شیطان آرزوهایش برای رسیدن به لطافت دنیایی عاشقانه و رمانتیک را عملی می‌کند. در حقیقت پس زمینه همه‌ رویاهای لطیفی که در رابطه با دکتر فاوست و گرتا شکل می‌گیرد، در جهانی شیطانی و زشت ریشه دارد و همین تضاد و دیگرگونه‌گی تعادل زندگی درون و بیرون قهرمان نمایش را بر هم می‌زند و سرانجام آن را غیر ممکن می‌سازد. چنین رویکردی از متن تحلیل شده، مورد پرداخت قرار گرفته و سپس در لحظه لحظه‌ اجرای نمایش جریان پیدا کرده است. بنابراین زیبایی‌شناسی اثر از انصباق درست و منطقی محتوا و فرم نتیجه می‌شود.
طراحی صحنه و استفاده از امکانات آن در همراهی با نور تمام قابلیت‌های مورد انتظار برای به اجرا گذاشتن تضاد مورد اشاره را در نمایش فراهم آورده است. پرواز همراه با انفجار دستیاران شیطان، رقص شیطانی موجودات کج و معوج و عجیب بالای سر تماشاگران،‌ استفاده از عمق صحنه با ورود و خروج نور و وسعت بخشیدن به جهان نمایش و ... در «فاوست» ظرفیت‌هایی را ایجاد کرده‌اند که علاوه بر مجذوب ساختن تماشاگر در تمام لحظات به درستی در راستای هدف و مضمون اثر قرار می‌گیرند.
«فاوست» به واقع یک اثر مدرن نمایشی است که با نگاهی ساده به امکانات تئاتر مدرن هر اتفاقی را که می‌خواهد بر روی صحنه امکان‌پذیر می‌کند. حضور موفق بازیگران و انتخاب درست آنها (حاصل کاری گروهی از هنرمندان کشورهای مختلف) و ظرفیت بالای تکنیک‌های بازی (به ویژه در حوزه حرکت) آنها نیز بر قوت‌های نمایش افزوده است. بنابراین برداشت متفاوت و مدرن گاردارسون را می‌توان یک نمونه موفق در مواجهه با عناصر آشنای متن در حوزه آداپتاسیون اجرا دانست.
نمایش:‌ سه خواهر، نوشته:‌ آنتوان چخوف، کارگردان: لو دودین
چشم اندازی از روسیه غمگین
سال‌ها بود که نمایشنامه‌های آنتوان چخوف را می‌خواندم و لحظه به لحظه و مکان به مکان و شهر به شهر آن را در تاریک-روشن مه‌آلود روسیه سرد و غمگین به ذهن می‌آوردم. برای من که بیش از هر چیز روسیه را به واسطه نمایشنامه‌های چخوف می‌شناسم و دوست دارم،‌ مطمئناً چیزی به اندازه تماشای یک تئاتر ناب روسی از نمایشنامه‌ای از چخوف نمی‌توانست لذت‌بخش باشد.
اجراهای زیادی از نمایشنامه‌های چخوف دیده بودم، اما «سه خواهر»، در سن پترزبورگ، در یک سالن قدیمی و زیبا،‌همراه با تماشاگرانی که نمایشنامه را با پوست و استخوانشان درک می‌کنند، طعم دیگری دارد. اما اجرای نمایش زیاد با آنچه پیش‌تر در ذهن ساخته بودم، شباهت ندارد.
نمایش «لودودین» کاملاً بر اساس متن چخوف اجرا می‌شود؛ کلمات و واژه حرف به حرف از روی متن خوانده می‌شود و ایده اجرایی هم به نسبت همین وفاداری مطلق به حاشیه رانده می‌شود و چندان جذابیت نمایشی برای دیده شدن ندارد.
نخستین تصویری که در فصل آغازین اجرا توجه را به خود جلب می‌کند، ترکیب حضور زیبای خواهرها (اولگا، ایرنیا و ماشا) در کنار هم و در پیشانی صحنه است. هر سه بازیگران دقیقاً به همان اندازه که تصور آن را داشتم به سه خواهر مغموم و زیبای شهرستانی نمایشنامه چخوف شبیه هستند؛ اما به جرأت می‌توان همه جذابیت‌ها و قوت‌های نمایش را در بازی این سه بازیگر جوان (ایرنیا تچیسنینا، النا کالینینا و الیزاوتا بویارس کایا) و چهره مغموم و پر از آرزو و حس‌های قوی آنها در طول اجرا خلاصه کرد.
نمایش به جز این به دشواری، مؤلفه‌های درست و جذاب تئاتری را با خود به همراه دارد. در بیشتر زمان اجرا بازیگران و شخصیت‌های نمایش در یک فضای محدود،‌ در پیشانی –جلو صحنه جمع شده‌اند؛ میزانسن‌ها در وسعت صحنه گسترش پیدا نمی‌کنند. رفت و برگشت‌ها و معدود حرکاتی هم که در اجرا وجود دارد بر روی خطوطی مشخص و تکراری در طول و عرض طراحی شده است.
دیوار بزرگ چسبیده به دیوار عقب هم که در هر پرده نمایش کمی به سمت جلو می‌آید،‌ چیزی به فضا سازی نمایش اضافه نمی‌کند. پنهان کردن اتفاقات داخل خانه و تبدیل شدن آنسوی دیوار به پس زمینه رویدادها البته کارکرد اجرایی پیدا می‌کند،‌ اما این کارکرد تنها در همین حد باقی می‌ماند و فراتر از این هم نمی‌رود.
نکته دیگر آنکه شکل کلاسیک و ساده اجرا شاید در همین حد قابل پذیرش باشد،‌ اما علاوه بر میزانسن‌های ایستا و ساکن، ورود و خروج بازیگران از میان تماشاگران  و بیرون از سالن را که کلیشه‌ای جدید‌تر است،‌ را نمی‌توان به سادگی پذیرفت و بر ضعف‌های آن چشم فرو بست.
«سه خواهر» دودین را تنها می‌توان به عنوان یک روخوانی موفق از متن آنتوان چخوف پذیرفت. به جز این تنها چهره و بازی خوب بازیگران نقش‌های خواهران را از محاسن اثر می‌توان به حساب آورد هرچند که در مورد این بازیگران هم محدوده تأثیر و فضای بازی‌ها رعایت نشده است. در بخش‌هایی از نمایش، مثلاً آنجا که ماشا پشت دیوار گفتگوی پتریشا و خواهرش را زیر نظر گرفته،‌ یا مثلاًً آنجا که پتریشا در میان خواهران قرار می‌گیرد و ارتباط میان آنها را به لحاظ بصری قطع می‌کند،‌ کارکردهای دراماتیک و نمایشی اجرا رعایت شده و تأثیر هم می‌گذارد، اما چنین رویکردی را در تمام اجرا نمی‌توان مورد جستجو قرار داد.
[:sotitr1:]نکته دیگری که در مورد این اجرا برای من جالب است به تجربه دیدن نمایش‌های چخوف به ویژه در ایران برمی‌گردد. نمایشنامه‌های چخوف و از جمله «سه خواهر» تراژدی‌های بزرگ زندگی معاصر هستند، اما در عین حال رگه‌های ظریف و روشنی از کمدی را هم در خود دارند که به دشواری می‌توان آن را در اجرا مورد پرداخت قرار داد و تأثیر کمیک را توقع داشت. اجرای «سه خواهر» در سن پترزبورگ برایم تا اندازه‌ای با تجربه دیدن دیگر نمایش‌های چخوف متفاوت بود، چون شاهد تأثیر کمیک نمایش در بخش‌های مختلف اثر به ویژه بر روی مخاطبان روسی بودم.
البته بخشی از تأثیر کمیک وابسته به پیش زمینه‌ها و شناخت مخاطبان نسبت به متن است (مثلا: هربار ایرنا درباره سکونت ارشینین و به خاطر حصول اطمینان از اینکه او اهل مسکو است سؤال می‌پرسد به محض شنیدن نام مسکو تماشاگران می‌خندند). اما به جز این به نظر می‌رسد که کمدی در جای جای اثر و حتی در جزئیات روابط و گفتار به گونه‌ای مورد پرداخت قرار گرفته که کارکرد اصلی‌اش را پیدا می‌کند و در عمق تراژدی تماشاگر را به خنده وا می‌دارد.
نمایش:‌ کوزه شکسته، کارگردان:‌پیتر اشتاین
غلبه متن بر اجرا
پیتر اشتاین، برنده چهاردهمین جایزه تئاتر اروپا در این مراسم با دو نمایش «کوزه شکسته» و «فاوست فانتزی» حضور داشت. شاید پیش از شروع نمایش نخست او که یک کمدی قرن نوزدهمی درباره عدالت بود بسیاری توقع داشتند که شاهد اجرایی کاملاً خاص با ویژگی‌ها و مؤلفه‌های متفاوت و غافلگیرکننده باشند. اما آنچه پس از اجرای نمایش در ذهن باقی ماند واقعاً چنین انتظاری را برآورده نمی‌کرد.
نمایش پیتر اشتاین یک اجرای کاملاً دقیق و منظم بود. همه چیز طبق قاعده و نظم آغاز شد. ظرافت‌های بازی، میزانسن‌هایی که به خوبی در وسعت صحنه تقسیم شده بودند، جایگاه‌های مشخص و معلوم کاراکترها در صحنه، شیوه کاملاً دقیق ارائه اطلاعات و آغاز داستان و ... اما همه این نظم و انضباط اجرایی تنها در دقایق نخست تماشاگر را به خود مجذوب می‌کنند. ضمن اینکه جذابیت‌های اولیه به شدت تحت تأثیر نام پیتر اشتاین و گروه حرفه‌ای تئاتر برلین هم هست.
«کوزه شکسته» متکی داستان و کمدی ظریف گفتار نهفته در ساختار درام است. نمایش تقریباً در تمام لحظات اجرا هم شگرد نتیجه‌گیری از مؤلفه‌های گفتاری کمیک را به خوبی اجرا می‌کند.
اما نکته مهم اینست که اجرا به شدت ساده و قدیمی به نظر می‌رسد. طراحی صحنه منظم اثر بلافاصله پس از معرفی فضا تکراری می‌شود و به جز مهندسی دقیق در ارزش‌گذاری فضای تأثیر (مثلاً جایگاه قاضی، بازرس، مردم و حتی جایگاه محدود عقب صحنه و نیمکت طبقه پایین جامعه و ...) تقریباً هیچ تحرک و جذابیت دیگری از نظر زیبا‌‌شناسی بصری ندارد. همین صحنه در بخش‌هایی که داستان به ورطه تکرار می‌افتد و جذابیت‌های دراماتیک‌اش را از دست می‌دهد، حتی به لحاظ بزرگی و عظمت بلا‌استفاده‌اش لخت و خالی هم به نظر می‌رسد. اغلب حرکت‌های طراحی شده بازیگران در وسعت صحنه هم از آنجا که در عرض انجام می‌پذیرد و زیاد در طول و عمق صحنه گسترش پیدا نمی‌کند، بر تختی و کند و خسته کنندگی اجرا می‌افزاید.
نمایش پیتر اشتاین،‌ آنگونه که انتظار می‌رود در حوزه اجرا چیزی برای تأمل و توجه ندارد،‌ تنها داستانی ساده در نمایش هست که بازیگرانی قدرتمند و مسلط آن را به خوبی بازسازی می‌کنند. اما اگر خواسته باشیم زیبایی‌شناسی اجرای یک تئاتر قرن بیست و یکمی را از نمایش انتظار داشته باشیم، به دشواری می‌توانیم چنین چیزی را در «کوزه شکسته» جستجو و کشف کنیم. در واقع نمایش چیزی برای کشف کردن و لذت بردن ندارد؛ یک کمدی ساده و روان است که به همان سادگی، اما با نظم و نظامی دقیق و کامل اجرا می‌شود.
پایان بندی عجیب نمایش هم طعم و رنگ تئاتری‌ها امروزی را ندارد و گویی آنکه کارگردان در پایان دادن به اجرایش هم تابع قواعد قرن نوزدهمی تئاتر بوده است. دیواره انتهای صحنه کنار می‌رود و قاضی کلاش لنگان لنگان در برف می‌گریزد که جمعیت به او می‌رسند، دوره‌اش می‌کنند و او را به ریسمان می‌آویزند و بالا می‌فرستند.
غلبه متن بر اجرا در نمایش پیتر اشتاین کاملاً مشهود است. اجرا تنها بر محتوای سیاسی و جذابیت‌های گفتاری کمدی استوار است و در بازسازی مو به موی متن اصرار می‌ورزد.
نمایش: مسکو-پتوشکی‌، کارگردان: آندری زولداک
آشفته و پر سر و صدا                          
نمایش سه ساعت و چهل و پنج دقیقه‌ای زولداک ظاهراً یکی از ناموفق‌ترین اجراهای برنامه جایزه تئاتر اروپا بود. عدم موفقیت نمایش را البته نه به صورت قطعی بلکه به واسطه کیفیت اجرا و تعداد بسیار زیاد مخاطبانی که سالن را ترک می‌کردند می‌شود استدلال کرد.
نمایش بر اساس رمان معروف روسی با عنوان «مسکو-پتوشکی» نوشته شده است. پتوشکی ظاهراً محله‌ای کوچک یا شهری در حومه مسکو است. قهرمانان داستان همچون مسافرانی تنها سفری اودیسه‌وار را آغاز می‌کنند که سه الهه یونانی با دمیدن نسیم سرنوشت آن را برایشان رقم می‌‌زنند.
نمایش سراسر پرگویی و تکلم است،‌ اما در عین حال قصد دارد با تحرک بخشیدن به اجرا و به حرکت واداشتن بازیگران در فضاهای متعدد خود را از اسارت گفتار محض برهاند. همین ویژگی نه تنها کار را نجات نداده بلکه بر آشفتگی‌ها و شلوغی‌های آن افزوده است. فضاها به سرعت و بدون اینکه توجیه و منطقی در عبور سریع از آنها باشد عوض می‌شوند.
کارگردان این آشفتگی را با افزودن هر چیزی که دم دستش بوده و آوردن آنها در صحنه چندین برابر کرده است؛ روباه خشک شده، تاب، لوله‌های پلاستیکی، ماشین لباسشویی و ... همه و همه به صحنه می‌آیند و بی‌آنکه به کار گرفته شوند پس از نشان داده شدن از صحنه خارج می‌شوند.
سه در قرار داده شده در صحنه که شاید تا اندازه‌ای کنجکاوی برانگیز باشند،‌ ارزش نشانه‌شناختی پیدا نمی‌کنند. چشم بزرگی که توسط ویدئو در گوشه صحنه قرار دارد و به طور زنده انگار تمام وقایع را زیر نظر دارد پس از چندی حذف می‌شود و جایش را به تصاویر دیگر می‌دهد و ...
نمایش آندری زولداک پر از این آشفتگی‌ها و بی‌نظمی‌هاست؛ شلخته است و به دشواری می‌تواند با سر و صداها و داد و فریادهای بازیگران و آمد و رفت‌های چندین و چند باره‌اش با مخاطب ارتباط برقرار کند.