آن چه تماشاگر را از دام کسالت میرهاند همین تر و تازهگی است. عمده فعالیت من و گروه روی فاصله گرفتن از بازی، اهمیت موضوع برای نقش، ارتباط طبیعی و سالم با یکدیگر متمرکز خواهد شد .
آن چه تماشاگر را از دام کسالت میرهاند همین تر و تازهگی است. عمده فعالیت من و گروه روی فاصله گرفتن از بازی، اهمیت موضوع برای نقش، ارتباط طبیعی و سالم با یکدیگر متمرکز خواهد شد .
زهرا شایانفر: نمایش"استخوانهای طلایی" نوشته فرهاد ناظرزاده کرمانی است که توسط شکرخدا گودرزی کارگردانی شده و در بیستوسومین جشنواره تئاتر فجر روی صحنه رفته است و از هفته اخیر در تالار کوچک مجموعه تئاترشهر اجرا میشود.
"استخوانهای طلایی" قصه آدمهایی است که در هر شرایط به نفع شخصی خود میاندیشند. پدری، تنها و دردمند از جهان رفته است و بستگان نزدیکش فقط در اندیشهاند که از او چه نفعی عایدشان میشود. این داستان با بازگشت فرزند متوفی از آمریکا کامل میشود. او با اطلاع از این که استخوانهای پدرش به طلا تبدیل شدهاند، جسد او را به یک موسسه تحقیقاتی در آمریکا فروخته است.
شکرخدا گودرزی که او را از نمایش«غول زنگی قلعه سنگباران» میشناسیم درباره این اثر میگوید: «"استخوانهای طلایی" در سال 72 توسط دکتر ناظرزاده نوشته شده. در همان سال آن را با دکتر ناظرزاده خواندم و به دلیل تفاوتی که این اثر با دیگر نوشتههای ایشان داشت از آن لذت بردم. در سال 83 متن را برای جشنواره فجر ارسال کردم ولی در مرحله بازخوانی متون با ترکیبی که وجود داشت رد شد.»
وی ادامه میدهد:«با این استدلال که به انتخاب خودم شک ندارم و ناظرزاده هم کمتر از دیگرانی که متنهایشان پذیرفته شده نیست به عدم پذیرش معترض شدم. عقیده دارم که در مرحلهی بازخوانی، متن درست خوانده نشده است. خانه تئاتر از ما حمایت کرد و مرکز هنرهای نمایشی نیز 20 متن را بدون بازبینی و بیهیچ قید و شرط برای فجر پذیرفت که"استخوانهای طلایی" از این جمله است.»
آخرین تغییرات گروه در بخش بازیگری، انتخابهای کارگردان را به منوچهر علیپور، سوسن مقصودلو، افشین زارعی، نازنین میلانی و آقامرتضی آقاحسینی تبدیل کرده است. دو بازیگر زن به دلیل قراردادهای سینمایی و تلویزیونی از گروه خارج شده، مقصودلو و میلانی به جای آنها در این نمایش حاضر خواهند بود.
گودرزی در این باره میگوید:«هیچ شکایتی از آن دوستان ندارم و خیلی خوشحال هستم که در خدمت این خانمها، مقصودلو و میلانی هستم. قبول دارم که شرایط فیلم و سریال ابتدا به لحاظ اقتصادی خیلی بهتر از تئاتر است گرچه در مرحله اول آدم توقع دارد که نمایش تمرین شده با همراهی بازیگرانی که در تمرین شرکت داشتهاند به انجام برسد ولی هیچ الزام و اجباری در کار نیست. ایرادی به آن دوستان نمیگیرم شاید من هم اگر در آن موقعیت قرار میگرفتم همان انتخاب را میکرد.»
وی ادامه میدهد:«با شرایط کنونی اگر خیلی بتوانیم برای بچهها پول بگیریم، به اندازه یک ماه حضور در یک فیلم و سریال هم نمیشود. مشکل من با شرایط تئاتر کشور است و این که چرا شرایطی فراهم نمیشود که دوستان از لحاظ دستمزد به کار اطمینان داشته باشند که وقتی پیشنهاد دیگری به ایشان میشود، تئاتر را ترک نکنند. قول میدهم اگر بازیگران در تئاتر تامین باشند به هیچ جای دیگر نروند.»
الزام اجرای گروههای نمایشی فجر تا قبل از نیمه دوم و هیجان تولید و اجرای کار جدید قبل از فجر بیستوچهارم گودرزی را به هر چه سریعتر اجرا شدن"استخوانهای طلایی" ترغیب کرده است.
تالار کوچک
این نمایش که در تالار کوچک در حال تمرین است با دکور و فضاسازی رئالیستی خود که تمام صحنه را خواهد پوشاند، جزء اجراهایی است که دو اجرایی شدن تالار کوچک را منتفی خواهد کرد. در روز تمرین چهارپایههای کوتاه و بلند به جای مبلمان و تشکچههای سبز رنگ جایگاه تماشاچیان به جای دیوارها و پله روی زمین قرار گرفتهاند. منشی صحنه به همراه دیگر دستیاران روی سکوی تماشاگران نشستهاند و انتظار بازیگران را میکشند. با شکرخدا گودرزی به گفتوگو مشغولیم که بازیگران به صورت منفرد از راه میرسند و دور از ما مینشینند و خویش را برای تمرین طولانی آماده میکنند، گرچه کاملاً واضح است که به صحبتهای کارگردانشان گوش سپردهاند.
گودرزی میگوید:«غبار کار هنوز برای من فرو ننشسته است. تغییرات جدید که همین دو هفته اخیر صورت گرفته نتیجه کار را برایم غبارآلود کرده. باید اجازه داد نیروی جدید که با خود خلق و خو و انرژی جدید میآورد بر صحنه قرار گیرد.»
او درباره تاثیر این تغییرات میگوید:«هر آدمی برخورد متفاوتی با نقش دارد. قطعاً هر تغییری روی مناسبات بچهها با هم، با نقش، با کاراکترهای دیگر، با صحنه و با تماشاگر تاثیر میگذارد. از نظر من در ابتدا باید سطح آشنایی بچهها با اثر یکنواخت شود چون داشتههای هر بازیگر با دیگری متفاوت است.»
گودرزی با خندهای از ته دل میافزاید:«این اثر برایم هنوز از پوسته در نیامده. نمیدانم تولدش را جشن خواهم گرفت و یا دچار یأس و حرمان خواهم شد ولی میدانم که تلاشم را، همچون یک ماما، برای تولد خاطره انگیز خواهم کرد.»
او به قدرت بازیگران حرفهایاش امیدوار است و میگوید:«جوهره گروه یک جوهره تئاتری حرفهای است و پذیرش اتفاق خوب را دارد.»
گودرزی که در پرونده کاری خود"سوگ مضحکه یادگار زریران"، "ایران"، "خورشیدبانو" و"سرود بال سروش" را دارد درباره دستاوردهای اجرای جشنوارهای"استخوانهای طلایی" به عنوان کارگردان میگوید:«هر اثری آن گاه که در مقابل دیدگان تماشاگر اجرا میشد، باز خورد خودش را دارد و ایدههای جدیدی به کارگردان میدهد. در این نمایش کمتر سعی میکنیم از طریق تئاتر زندگی را نشان بدهیم بلکه میخواهیم زندگی را در تئاتر نمایش بدیم. به همین دلیل زنده بودن آدمها و مناسبات و ارتباطات باید بیش از پیش احساس شود. یک بخش از تلاش پیش روی ما این خواهد بود که بازیگران از تکرار خودشان بپرهیزند و تر و تازهگی ارتباطات، وقایع و رویدادها در کارشان وجود داشته باشد.»
گودرزی در حالی که نیم نگاهی به گروه چشم انتظار خود دارد میافزاید:«آن چه تماشاگر را از دام کسالت میرهاند همین تر و تازهگی است. عمده فعالیت من و گروه روی فاصله گرفتن از بازی، اهمیت موضوع برای نقش، ارتباط طبیعی و سالم با یکدیگر متمرکز خواهد شد.»
میخندد و ادامه میدهد:«قبول دارم که رسیدن به این مراحل جایگاه تمرکزی خاص میطلبد و دشواریهایی نیز برای بازیگران در پی خواهد داشت.»
گودرزی درباره ارتباط مخاطب جشنواره با"استخوانهای طلایی" میگوید:«بازخورد منتقدان و تماشاگران در مرحله اجرا، واجد بیشترین امتیاز از نظر منتقدان و مخاطبان قرار گرفت. همین مسئله به من یادآور شد که نه من در انتخاب متن اشتباه کردهام و نه ناظرزاده نویسنده متوسط و بدی است.»
او ارتباط مخاطب با این اجرای کاریکاتوروار از یک واقعه دردناک را چنین بیان میکند:«این اثر یک گروتسک است. گروتسکی که خندهای ظاهری و در عمق یک شهود دردناک دارد. آن چه در صحنه اتفاق میافتد در ظاهر طنز است.»
بیگانه با فرهنگ سرزمین پدریاش
مردی در این اثر به دردناکترین امراض مرده است و بستگان درجه اول او همچون خواهر و برادر و حتی تنها فرزندش در اندیشه آن چه برایشان بر جای خواهد ماند هستند. در نیمه دوم کار معلوم میشود که پسر، بیگانه با فرهنگ سرزمین پدریاش، "استخوانهای طلایی" پدر را نیز به دلیل تغییر ماهیت دادن به طلا به یک موسسه تحقیقاتی فروخته است.
گودرزی ادامه میدهد:«در ادبیات، اولین اثر گروتسک، تیاس نیز نوشته سنکا است. در این نمایشنامه گوشت بچهای را کباب کردهاند و به عنوان خوراک به پدر میدهند و او با لذت آن را میخورد و ابراز خوشنودی میکند. تا آن لحظه که به سادگی و راحتی به او میگویند که آن کباب از گوشت فرزند خودت بود. در لحظه درک ناگهانی، اتفاق دیگری رخ خواهد داد. این شهود وحشتناک و دلهرهآور که در بطن آن طنز وجود دارد همان گروتسک است.»
وی میافزاید:«درک این واقعیت که مناسبات انسانی تا چه حد تهی میتواند باشد که انسان به چنین اعمالی دست بزند کلید ارتباط با این نمایش است. قصد نداریم شعار بدهیم، یک زندگی را نمایش میدهیم ولی میخواهیم این سوال را ایجاد کنیم که چرا.»
گروه که اینک به طور کامل گوش به ما سپرده است در سکوت فرو رفته و کارگردان یادآور میشود که هرگز به این صورت کار را برای بازیگرانش تحلیل نمیکند زیرا میخواهد که آنها فقط زندگی کنند. این که آدمی در چنین شرایطی دچار نوعی بغرنجی میشود و لایهای دیگر از زندگیاش را کشف میکند، تکان دهنده است.
گودرزی ادامه میدهد:«تمام تلاش انسان از آن لحظه که به مبارزه برای دموکراسی و به دست آوردن حقوق فردیاش شروع شده، به رسمیت شناخته شدن حقوق انسانیاش اهمیت پیدا کرده است. روابط عاطفی را نیز به آن بیافزایید، حال چه اتفاقی افتاده که بشر،با آن تنها پناهگاه خویش معامله میکند؟»
پیشبینی می کند:«ما آینهای در مقابل تماشاگر گذاشتهایم که اگر آن را درک کند، بازخوردهای تندی نشان خواهد داد.»
از او میپرسیم، جامعه کنونی ما نیز چنین که میگویید معاملهگر شده است پس چرا پسر خانواده از سرزمین بیگانه به وطن باز میگردد و او میگوید:«در نمایش سه دسته آدم داریم. آدمهایی با باور سنتی، آدمهایی که ادای متجدد شدن را در میآورند و فردی که هیچ آشنایی و سنخیتی با آن باورهای سنتی و بومی ندارد. این یک رنگ آمیزی است.»
وی با تاکید بر عدم قضاوت روی شخصیت پسر ادامه میدهد:«در فرهنگ غرب همه چیز در مناسبات راحت و به قول پسر ریلکس است. در آن فرهنگ تجارت و ثروت اهمیت دارد. این بیزینس ممکن است اتوپیای تمدن غرب نباشد ولی شاخص مکانیزم آن است. پسر نشانه نیروی متفکر غرب نیست بلکه ساخته آن مکانیزم است.»
در پایان یادآور میشویم که شخصیت پسر دوست داشتنیتر از سایر شخصیتهای نمایشی است و او تاکید میکند:«در آن بیزینس صداقت دیده میشود ولی در تقدس عمو و عمه صداقت وجود ندارد. از همین روست که پسر سمپاتتر از دیگران است.»
و چون میدانیم که مزاحم تمرین گروه شدهایم. با همه خداحافظی کرده و با آرزوی موفقیت برایشان سالن تمرین را ترک میکنیم و در اندیشه آن حلقه مفقوده در باور نسلهای مختلف سرزمینمان به عرضه طلاییترین استخوانهای پوسیده نیاکان دیر درگذشته لبخند میزنیم.