در حال بارگذاری ...
...

توانایی‌هایی بازیگران در خلق اثری با رویکرد گفتمانی، غیر قابل انکار است

توانایی‌هایی بازیگران در خلق اثری با رویکرد گفتمانی، غیر قابل انکار است

سومین نشست اتاق تئاتر با موضوع نقد و بررسی نمایش "جیره‌بندی پر خروس برای سوگواری"روز گذشته ـ ۴ تیرماه ـ ساعت ۱۷ با حضور علی نرگس‌نژاد ـ کارگردان و نویسنده ـ صابر ابر، پانته‌آ پناهی‌ها، هانیه توسلی، امین عظیمی و اشکان غفارعدلی ـ منتقد ـ در فرهنگسرای رسانه برگزار شد.

در آغاز نشست علی نرگس‌نژاد درخصوص شکل‌گیری ایده اولیه برای خلق نمایشنامه توضیحاتی ارائه کرد و گفت: «از آنجایی که خودم نویسنده این اثر بودم، در ابتدای کار فقط هدفم نوشتن و بازگویی یکسری موضوعات کلی بود؛ اما هر چه در تولید پیش می‌رفتم سمت و سوی نمایشنامه با استفاده از اتفاقات و شرایطی که پیش می‌آمد، مشخص‌تر می‌شد. بنابراین با استفاده از یک سیستم اکتشافی نگارش متن را به پایان رساندم.»
وی با اشاره به عدم رضایت خود از اجرای این نمایش در جشنواره تئاتر فجر، بیان کرد: «این اثر یک کار نرمال و کلاسیک نیست، بلکه دارای فضای رادیکال و گفتمانی است که با استفاده از بازیگرانی که مؤلفه‌های مشخصی دارند، می‌تواند به خوبی مخاطب را جذب کند؛ بنابراین با صحبت‌هایی که با حیدری ـ دستیار کارگردان کردم ـ تصمیم گرفتم این نمایش را با گروه بازیگران شاخص‌تری نسبت به اجرای جشنواره به صحنه ببرم.»
نرگس‌نژاد افزود: «توانایی‌های بالا، ذهن توانا و هوش و نبوغ بازیگران در خلق و پیش بردن یک اثر که به صورت گفتمانی است، نقش بسزایی را ایفاد می‌کند؛ چرا که این متن بر روی کاغذ، یک نمایشنامه کاملاً وحشت انگیز است.»
کارگردان نمایش "جیره‌بندی پر خروس برای سوگواری"، تصریح کرد: «با در اختیار گذاشتن متن به صابر ابر، پانته‌آ پناهی‌ها و هانیه توسلی، نقش‌ها مورد مطالعه قرار گرفت و پس از برقراری ارتباط در مراحل بعدی تمرینات آغاز شد.»
صابر ابر ـ بازیگر نقش فرهاد ـ در ادامه بیان کرد: «پس از خواندن متن، غیرمعمول بودن نمایشنامه اولین چیزی بود که به ذهنم خطور کرد. این در حالی بود که تا 20 صفحه آغازین متن دچار سردرگمی عجیبی بودم، هرچه خواندن متن را ادامه دادم بیشتر به وجود یک ذهن پذیرای جنون پی بردم. نقش فرهاد نقش جذابی به نظر می‌رسید؛ چرا که قرار بود آدم‌های معمولی در موقعیت‌های غیرمعمول رفتاری معمول از خود نشان دهند.»
سپس پانته‌آ پناهی‌ها که نقش مادر فرهاد را برعهده دارد، گفت: «در آغاز به خاطر سختی و سردرگمی متن از پذیرش بازی امتناع کردم؛ اما قبول نقش مادر فرهاد در یک نمایش با توجه به حس مادری که دارم اولین چیزی بود که مرا برای حضور در این گروه تحریک کرد. بنابراین در ابتدا با دو دلی بر سر تمرینات حاضر شدم و در ادامه با برقراری ارتباط با نمایش، توانستم این نقش را بازی کنم.»
در ادامه اشکان غفارعدلی که به عنوان منتقد در این نشست حضور داشت، به عدم ارتباط تماشاگر در اولین برخورد با نمایش اشاره کرد و افزود: «برای ساده کردن موضوع، این مسئله که چرا پدر فرهاد، فرهاد را به نام صدا نمی‌زند از نکاتی است که در نقش هانیه بدان اشاره می‌شود. شخصیت هانیه در نمایش می‌گوید که فرهاد دنبال هویت از دست رفته خود است، بنابراین مشخص می‌شود که این نمایش درباره هویت و یا هویت انسانی است که در این هنگام نظریه‌های فروید و لکان هم مطرح می‌شود زیرا لکان معتقد است بنای اندیشه براساس پرسش از هویت آدمی است و توجه روی اسم خاص یعنی دست گذاشتن روی معضل نمایش.»
وی ادامه داد: «این اسم افراد است که باعث تمایز ما می‌شود و شخص را هویت‌مند می‌کند. در پایان نمایش، در صحنه آتش‌سوزی هانیه به خود می‌گوید شاید این فرهاد نیست و خسرو برادر دوقولوی فرهاد است و حتی به خاطر یک اسم تمام احساسش نسبت به فرهاد تغییر می‌کند.»
غفارعدلی عنوان کرد: «اولین وجه تمایز انسانی بحث هویت‌مندی افراد است که از اسامی خاص افراد آغاز می‌شود زیرا اسم خاص با گذر زمان ترجمه نمی‌شود و عنصر ممیزه برای فرد محسوب می‌شود. در این نمایش، هویت فرهاد از سوی جامعه و ساحت پدری به رسمیت شناخته نشده و این مسئله در حال به چالش کشیده شدن است.»
در ادامه این نشست نرگس‌نژاد در پاسخ به سوال یکی از حاضران مبنی بر این که در زمان نگارش متن مطالعه داشتید یا اینکه موضوع نمایش زائیده ذهن شما بوده است، گفت: «قطعاً موضوع ارتباطات انسانی و جنبه جنسیت‌شناسی از مواردی بوده که در نگارش متن به آن توجه کرده‌ام و تمام تلاشم بر این بود که اثری را خلق کنم که به زبان هنر بتواند یک سری دریافت‌ها و درک‌های من را از جهان پیرامونم بازگو کند. البته نیاز به ترجمه به زبان نمایشنامه و یا اجرا نیز باید در نظر گرفته می‌شد.»
وی افزود: «ما در این نمایش با سه شخصیت در شرایط بحرانی روبرو هستیم که با توجه به موضوع نگاه آنها به کاراکترها و نقش‌ها به مسئله ارتباطات انسانی اشاره دارد. در ذهن من لکان، فروید و... افرادی هستند که به من کمک می‌کنند اثری را خلق کنم که تنها یک بیانیه نظری نباشد زیرا این گروه تمایل نداشت یکسری نظریات را اجرا کند. اینکه جلوی اسم تمام بازیگران نقش آنها ذکر شده اما جلوی اسم صابر ابر نقشی نیست از نکات قابل توجهی است که در این نمایش به عنوان موضوع به آن پرداخته می‌شود.»
منتقد این نشست در ادامه، به طراحی صحنه نمایش نیز اشاره کرد و گفت: «آئینه و مثلثی که به رابطه ادیب و ارتباط مادر، پسر و پدر اشاره دارد، نظریه لکان را مطرح می‌کند. این اثر گفتمانی با هدف برقراری ارتباط با تماشاگر به بحران‌های هر یک از شخصیت‌ها می‌پردازد و با استفاده از نظریه‌ها به اجرا می‌رسد.»
سپس هانیه توسلی درخصوص نقش و میزان تأثیر هانیه در تشکیل معانی و مفاهیم در کلیت اجرا، گفت: «متن اولیه با آن چیزی که امروز روی صحنه اجرا می‌شود تغییر چندانی نداشته است؛ چرا که در میانه تمرینات با ایده‌هایی روبرو می‌شدیم که با پیش رفتن تمرین‌ها، کنار گذاشته می‌شدند.»
صابر ابر نیز افزود: «شیوه نرگس‌نژاد برای رسیدن به شکل اجرایی، روخوانی‌های مکرری بود که وی تأکید داشت که با ادامه این روخوانی اتفاقاتی می‌افتد که در ادامه کار به نقش تبدیل می‌شود. این نمایش میزانسن عجیب ندارد بلکه با صحنه مینی‌مالیستی باعث به وجود آمدن تصمیمات و ذهن‌های مشترکی بین دو کاراکتر این نقش می‌شود که ما را در شرایط و وضعیت مشترکی قرار می‌دهد.»
سپس پناهی‌ها بیان کرد: «در آغاز تمرینات، به دلیل اینکه ترجیح می‌دادم با شرایط ارتباط بهتری برقرار کنم هیچگونه مشارکت و گفتمانی نمی‌کردم، زیرا متن برایم بیش از حد سخت بود و بیشتر تأکید بر روی روخوانی متن بود. به عقیده من، خواندن متن شرایط را مشخص می‌کرد و باعث به وجود آمدن ایده‌های مختلفی می‌شد که در نهایت اشتراک و وحدت را به دنبال داشت.»
کارگردان نمایش نیز در تکمیل صحبت‌های پناهی‌ها، گفت: «عنصر و اتمسفری که در متن این نمایش وجود دارد، فضای عکس‌العمل‌های ناخودآگاه بدون بازیگران است. من به عنوان نویسنده متن از سیستم هندسی و میزانسن‌های مهندسی شده استفاده نکردم تا نقش‌آفرینان خود را در معرض اثر قرار داده و واکنش‌های طبیعی خود را بروز دهند.»
این منتقد خاطرنشان کرد:‌«در نقش هانیه قرار نیست زبان به یک حد دال و مدلول برسد، بلکه به یکسری نشانه‌ها اشاره می‌کند تا بتواند ذهن مخاطب را از یک واژه به واژه دیگر منتقل کند به طوری که با آوردن اسم لیوان شکل لیوانی که روی صحنه قرار دارد، در ذهن مخاطب متجسم نشود. بازی بازیگران و کلاسشان به ماهیت کلامی نمایش اشاره دارد و شکل فرمی در شخصیت‌پردازی‌ها از همین ساختار تبعیت می‌کند.
کارگردان این اثر در ادامه به واکنش‌های بازیگران پس از رسیدن به حال و هوای متن اشاره کرد و گفت: «واکنش‌های اولیه درک عمیق نسبت به شخصیت‌ها بود که اساساً مسئله لغزش میان واقعیت و عدم واقعیت را نشان می‌داد که از هر منظری که به آن نگاه شود عدم قطعیت میان واقعیت و غیرواقعی بودن را نشان می‌دهد.»
توسلی افزود: «هانیه در نقش خود نمی‌داند که آیا خواب است یا بیدار، زیرا همه چیز به هم وصل است. هانیه واقعیت و غیر واقعیت را نمی‌داند، بنابراین در خیال خود می‌تواند همه چیز را به شکل دیگری تجسم کند، برای مثال حوله‌های قرمز روی صحنه نمایش را تکه‌های گوشت تصور می‌کند.»
غفارعدلی در ادامه گفت: «اشتباه اول تحلیل کلاسیک از یک اثر است که چرا هانیه به سرانجام نمی‌رسد هانیه نقشی است که در این نمایش بار زبانی کار را به دوش می‌کشد و ذهن ما را از یک موضوع به موضوع دیگر پرتاب می‌کند و در پایان به نتیجه خاصی نمی‌رسد.»
وی افزود: «افسار و اختیار ما در دست زبان است و زبان به همان ساحت رمز و اشاره‌ای که دارد باید به استعاره، مجاز و کنایه بپردازد تا ذهن به موضوع دیگر برسد، چون هویت من را به چالش می‌کشد و این اتفاقی است که باید در نهایت بیفتد.»
سپس نرگس‌نژاد خاطرنشان کرد: «نمایش در شرایط مضطرب آشوب‌ناک و سنگین برای بازیگر بازی می‌شود و این حالت، مجالی برای نشان دادن رفتار خودآگاه و گرفتن یک تصمیم را پیش نمی‌آورد، بنابراین لبخندی که گاه برای لحظاتی ممکن است در تماشاگر به وجود آید نشان از طنزگونه بودن اثر نیست.»
توسلی اضافه کرد: «این اثر کاملاً تراژیک است، اما ریاکشن و واکنش مخاطب گاه برای من باعث تعجب می‌شود. مثلاً در زمانی که هانیه به عنوان یک فرد عاشق یک دفعه متوجه می‌شود که عشقش 20 سال پیش مرده، عکس‌‌العمل و لبخند مخاطب کاملاً باعث بهت و تعجب می‌شود.»
در ادامه غفارعدلی درباره این صحنه گفت: «با تغییر اسم، شخصیت‌ها نیز تغییر می‌کنند و تماشاگر می‌خندد و البته این خنده از طنز نیست بلکه تماشاگر از خود می‌پرسد که پس شخصیت داستان چه می‌شود.»
کارگردان این اثر بیان کرد: «وقتی نویسنده با جهان پیرامون خود ارتباط برقرار می‌کند، اضطراب و چند پارگی از واقعیت را می‌بیند و درک می‌کند. این امر با زیست من در ارتباط است ولی وظیفه نویسنده امروزی بازنمایی واقعیت نیست. البته من قصد ندارم در نمایشنامه‌هایم کارهای عجیب و غریب بکنم بلکه باید کاری انجام دهم که برای مخاطب قابل درک باشد.»
وی افزود: «پرهیز از دادن حکم قطعی نسبت به هستی، امتناع از تبیین هستی و در معرض قرار دادن مخاطب با به وجود آوردن شرایط خاص به منظور ساختن جهانی که با تشخیص و نظر مخاطب همراه باشد، از اهداف من در خلق این اثر نمایشی است.»
در پایان این نشست محمد لسانی معاون فرهنگسرای رسانه جوایزی را که شامل لوح تقدیر و تندیس فرهنگسرای رسانه بود به عوامل این نمایش تقدیم کرد.