گفتوگو با ”محمود عزیزی” کارگردان نمایش ”میخواهم با میوسو ملاقات کنم”

محسن حسن‌زاده: دکتر محمود عزیزی به عنوان یک کارگردان، مدرس دانشگاه و البته بازیگر چهره‌‌ای شناخته شده است که سابقه مدیریت هنری را هم در کارنامه خود دارد. در فضای تئاتری این روزها، نام دکتر عزیزی به واسطه دبیری پانزدهمین جشنواره بین‌المللی نمایش‌های آیینی- سنتی و کارگردانی اثری از یک نمایشنامه‌نویس، کمتر شناخته شده مطرح است.
انگیزه این گفتوگو تنها کارگردانی نمایشنامه "میخواهم با میوسو ملاقات کنم" است. نمایشنامهای که یک کمدی داستانگو بر مدار واقعیتهایی است که دستخوش سوءتفاهم میشوند.
در ادامه گفتوگوی سایت ایران تئاتر با دکتر عزیزی را خواهید خواند. گفتوگویی که لحظاتی از آن هم همچنان بر مدار سوءتفاهم باقی ماند.
***
کمدی "سوءتفاهم" یا "اشتباهات" نوع کمدی نمایشنامه "میخواهم با میوسو ملاقات کنم" است؛ اما متن در پیچیده کردن این سوءتفاهم کمی دچار زیاده گویی میشود که شاید در حوصله مخاطب امروز نگنجد. در منظر شما امکان کوتاهتر کردن نمایشنامه وجود نداشت؟
نه آن وقت میشد یک نمایشنامه دیگر. در یک پروسه گروهی تک تک اعضای این گروه آن بخشهایی که میشد از تکرارش صرف نظر کرد را حذف کردهاند، البته تا جایی که به ساختار اصلی متن صدمهای وارد نمیشد. فکر میکنم آنچه شما میبینید مطلوب است چون گروه به این نتیجه رسیده که این حفظ شود. اخیراً یکی از بازیگران گروه ما بررسی کرده که از این متن اجراهای بیشماری وجود دارد. شما هم میتوانید بررسی کنید اجراهای دیگر این نمایشنامه چگونه بوده و گروههای دیگر چقدر از آن را توانستهاند کوتاه کنند. من فکر میکنم قسمتهایی را که ما حذف کردیم احساس کردیم نیازی به گفتن آنها نیست.
پس نمایشنامه کوتاه هم شده است؟
ما خیلی از متن را کوتاه کردیم و همانطور که گفتم دیدیم که نیازی نیست که بیشتر از این کوتاه شود، چون شاکله متن را به هم میریزد و در واقع ظرافت هویت شخصیتها دچار آسیب میشود. به اضافه اینکه با حذف بیشتر متن موقعیتهایی که به تقویت سوءتفاهم موجود در نمایشنامه و برملا شدن آن کمک میکنند دچار آسیب میشوند. در کل ما مخاطبی را ندیدیم که از سالن خارج شود و بحث او این باشد که متن طولانی بود.
"تامارا دالمات" نویسنده شناخته شدهای در ایران نیست...
بله شاید در ایران شناخته شده نباشد ولی همانطور که گفتم این نمایش به دفعات و در خیلی از نقاط جهان اجرا شده است که من هم اطلاع نداشتم.
با توجه به شناخت کم ما از نویسنده و زمان نگارش این نمایشنامه میتوان اینگونه برداشت کرد که اختلاف طبقاتی و به نوعی پیامدهای انقلاب کمونیستی روسیه هم در متن تجلی دارد. شما قائل به این هستید که خلق این کمدی نسبتی با شرایط اجتماعی آن دوره روسیه داشته است؟
قطعاً هر نمایشنامه به هر حال نسبتی با زمانی که در آن خلق میشود دارد، حتی اگر به سراغ اسطوره هم برود بیارتباط نیست با زمانی که نویسنده اثر را در آن موقع خلق کرده است. به نظر میرسد اینکه متن اصلی برای دوران قبل از فروپاشی شوروی سابق باشد کاملاً مشهود است. به هر حال در جامعهای که صحبت از بیطبقه بودن و رفاقت و همسویی میشود، وجود چنین مکانهایی که تفاوت توانایی مالی را به این شدت رقم میزند بیبهره از این طنز و تلنگر نیست. این همه تفاوت در جامعهای که شعارش این است قطعاً منجر به کمدی میشود.
پس شما عامدانه به این واقعیتهای تاریخی اهمیتی ندادهاید؟
من به دنبال عقبه این نمایشنامه نرفتم. آنچه که برای من در کار کردن بر روی این متن اهمیت داشت تم سوءتفاهم است. خیلی از اختلافاتی که انسانها با یکدیگر دارند و بعد منجر به چالشهایی پیچیده و جنگ و نزاع میشود همه میتواند بر مبنای یک سوءتفاهم و عدم دقت در گفتهها و رفتارها باشد. گفتار و رفتار دیگری که ما را وادار به انجام عکسالعملهایی میکند. نتیجه این عکسالعمل همان جنگ و نزاع است. جامعه خود ما هم مملو از سوءتفاهم است. سوءتفاهم بین گفتهها و شنیدهها، بین گفتهها و برداشتها که به سادگی میتواند توضیح داده شود. سوءتفاهمهاست که این مشکلات را ایجاد میکند. سوءتفاهم موضوعی است که خیلی از نویسندگان روی آن کار کردهاند مثل "سوء تفاهم" کامو و خیلی از متونی که در تاریخ نمایشنامهنویسی ما با آن روبه رو هستیم. همین اصل مبنای انتخاب این نمایشنامه توسط من بود.
شما در انتخاب نمایشنامههایی که آنها را کارگردانی کردهاید به طور کلی یا سراغ متون مناسبتی رفتهاید یا نمایشنامههای کمدی، عقبه نگاه شما در انتخاب آثار کمدی چیست؟
به این خاطر که انتهای کمدی تراژدی است و انتهای تراژدی هم کمدی است. این موضوعات به هم بی ربط نیستند. این تقابل ذهن درگیر ماست. درست همانند خیر و شری که در وجود ماست. درست همانند تعریف انسان که خیر و شر او همزمان است. و گاهی اوقات یکی بر دیگری چیره میشود و یک موقعیت تراژیک ایجاد میکند و گاهی اوقات برعکس موقعیتی کمیک ایجاد میشود.
اتفاقی که در طراحی صحنه نمایش رخ میدهد به گونهای است که گویی این طراحی یک انسجام و وحدتی به نمایشنامه هم داده است. درهای متعددی که مشخص نیست به کجا باز میشود و پشت آنها چه اتفاقی رخ میدهد. وقتی کسی هم از این درها وارد میشود پیدا کردن او کار پیچیدهای است. کمی در ارتباط با رسیدن به ایده این طراحی صحبت کنید. این ایده از جانب شما بوده یا دیدگاه طراحتان؟
با آقای احصایی صحبتهایی داشتم و نگاهم را به این متن با ایشان مطرح کردم. ایشان پیشنهاداتی را آوردند و از بین آنها این پیشنهاد بسیار ارزندهای که همراه ذهن من و مطلوبم بود را انتخاب کردم و ایشان هم اجرا کردند. باید دانست که در یک نمایش مجموعه عوامل و عناصری که استفاده میشود در خدمت همدیگر هستند تا درام خلق شود. خوشبختانه در این کار دکور جزئی از درام شد و یک چیز مستقل و مجزا به معنای اینکه صرفاً زیبا برای نشان دادن زیبایی باشد، نبود. این شناخت عمیق آقای احصایی از درام را نشان میدهد. علاوه بر اینکه توانایی ایشان در طراحی صحنه بسیار بسیار مجزا و ویژه است. این بخش در نگاه ما بود که ما یک در ورودی داشته باشیم و یک در خروجی و در دل این دو در، درهای بیشماری باشد که این همان پیچیدگی انسان است و آن درگیریهایی است که ما برای خودمان تصور میکنیم. درگیریهایی که ما از رفتار و شنیدههایمان برای خودمان ایجاد میکنیم. این سوءتفاهم در پس این صحنه هم دیده میشود. ما نمیتوانیم ببینیم که آنجا کجاست و اینها کجا میروند اما با واژه توصیف میکنیم که یک جایی وجود دارد که در آن میشود حمام آفتاب گرفت. اتاق 64 در آنجاست که میتوان در آن آرام بود. ما اینها را نمیبینم ولی تصورات ما نسبت به این واقعیاتی که نمیبینیم در رسیدن به همین موضوع سوءتفاهم خیلی کمک میکند.
در دل نمایشنامه یک نوع ایستایی وجود دارد...
ایستایی؟ به چه معنا؟ من نمیفهمم.
یعنی نمایشنامهای که بر مبنای سوءتفاهم است و در دیالوگ متجلی میشود، بیشتر موقعیتهایی را شکل میدهد که این موقعیتها دو نفره هستند. همین موضوع در ابتدا انتخاب تالار اصلی برای اجرای این نمایش را زیر سوال میبرد...
چه کسی گفته روی صحنهای بزرگ یک نفر به تنهایی نمیتواند بایستد و کار خود را انجام دهد؟
منظور من به شکلگیری فضای بین شخصیتها باز میگردد.
ببینید ما فضای بستهای داریم که این آسایشگاه است. در واقع این صحنه سالن انتظار این آسایشگاه است. اگر قرار باشد در این سالن انتظار مجموعه آدمهایی که زندگی میکنند مستقر شوند که امکانپذیر نیست. سالن انتظار جایی است که معمولاً دو نفر، دو نفر آنجا حاضر میشوند. دلیلی ندارد که چون دو نفر، دو نفر روی صحنه میآیند ما سالن کوچکی را انتخاب کنیم. منطقی پشت این نیست. میتواند نمایشی در تالار وحدت باشد و یک نفر کار خود را انجام دهد. این بستگی دارد به شاکله نمایش و کارگردانی که روی آن متن کار میکند. نگاه و طراحی من مبتنی بر تالار اصلی تئاترشهر بوده و در هر سالن دیگری باید مبتنی بر همان سالن، نمایش را طراحی کرد. به قول شما ما میتوانستیم این طراحی را نداشته باشیم و دو نفر ،دو نفر شخصیتها در صحنه حاضر شوند این نگاه شماست اما آن چیزی که شما در تالار اصلی تئاترشهر دیدید نگاه من بود.
شما در انتخاب بازیگران به توانایی شخصی آنها اتکا داشتهاید که این البته درست است، ولی یک نوع تفاوت بازی و عدم وحدتی در نوع بازیها وجود دارد که چون نوع نمایش شما کمدی است این تفاوت به چشم میآید...
من باز هم متوجه منظور شما نمیشوم.
ببینید به عنوان مثال نوع بازی "فرزین صابونی" با "مسعود دلخواه" متفاوت است...
به این دلیل که این دو شخصیتهای متفاوتی را بازی میکنند، طبیعی است که جنس بازی و رفتارشان هم متفاوت میشود.
ولی این دو نوع، کمدی متفاوتی را ایجاد کردهاند. شکل بازی"فرزین صابونی" خود باعث خنده میشود...
شما کمدی را به این صورت نبینید. این کمدی، کمدی موقعیت است. اگر مخاطب به این موقعیت کمدی میخندد به این معنا نیست که بازیگر باید کمدی بازی کند. در واقع بازیگر رفتار متناسب با شخصیتی نمایشی را اجرا میکند و موقعیت، موقعیتی کمیک است. این است که ما نمیتوانیم بگوییم که چون نمایش کمدی است حتماً باید کمدین بگذاریم. آن نمایش از جنس دیگری است مخالف با جنس این نمایش. آدمها به تناسب دریافت من انتخاب شدهاند و من فکر نمیکنم اشکالی در این باشد که جنس بازی شخصیت "میوسو" با "تینا" یا "کاستیا" متفاوت است و حتماً نباید اینها یکدست باشند.
منظور من هم اتفاقاً کمدی بازی کردن بعضی بازیگران و نوعی اغراق بود که در جهت گرفتن خنده در بازی برخی از آنهاست.
این اغراق نیست. شما اگر نمایشنامه را خوانده باشید یا وقتی نمایش را دیدید باید متوجه شده باشید که آرایشهای مختلفی از طبقات متفاوت در این مجموعه حضور دارند. شما یک فیلسوف، پزشک، رئیس آسایشگاه، یک کارگر ساده، یک جوان تحصیل کرده در این نمایش میبینید که اینها انسانهای متفاوتی هستند و دلیلی هم ندارد که رفتارشان شبیه به هم باشد. حتی اگر دقت کرده باشید نوع واژههایی که تک تک این شخصیتها به کار میگیرند با هم فرق میکند زیرا هر کدام از جایگاه خاص و میزان دانایی برخوردار هستند و به همین نسبت هم شما میبینید که جنس بازیها متفاوت میشود.
چون اشاره کردید که مسئله "سوءتفاهم" در جامعه امروز ما دلیل انتخاب این اثر است شما اگر خودتان هم در مقام نویسنده بودید و قرار بود اثر خودتان را کارگردانی کنید باز هم تم اصلی نمایشنامهتان "سوءتفاهم" بود؟
یکی از دغدغههای امروز من "سوءتفاهم" است؛ برای اینکه اگر شما یک چرخش 360 درجهای در جامعه بکنید میبینید مشکلاتی که ما الان داریم به "سوءتفاهم" و عدم درک واقعیت باز میگردد. برای اینکه در کل موضوعات بد مطرح شده، بد شنیده شده و در نهایت بد فهمیده شده است.