میراث فرهنگی غارت می شود، اتفاقی هم نمی افتد
صحنهای تیره با سازههای بزرگ سیاهرنگ فلزی و موسیقی تاثیر گذاری که دل را در لحظه نخست با موضوعی ترسآور روبه رو می کندو گروه همسرایانی با لباسها تیره جین که در میان صحنه با هم میخوانند:« این نغمهای است ناهنگام از مرگ و زندگی و زندگی و مرگ» . این صحنه آغازین « مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین» نمایش نامهای نوشته و کارگردانی بهرام بیضایی نویسنده و کارگردان صاحبنام ایرانی پس از مدتها انتظار این روزها، صحنه مدور سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر را در تسخیر خود گرفته. داستان نمایش حکایت زن و شوهری امروزی است که در کابوسهای مشترک خواب مردانی پالتوپوش را میبینند. برای آنهایی که سالهاست، آثار بیضایی را دنبال میکنند این اثر بیضایی متفاوتتر از سایر کارهای او نیست...
میراث خبر
فرزانه ابراهیم زاده:
صحنهای تیره با سازههای بزرگ سیاهرنگ فلزی و موسیقی تاثیر گذاری که دل را در لحظه نخست با موضوعی ترسآور روبه رو می کندو گروه همسرایانی با لباسها تیره جین که در میان صحنه با هم میخوانند:« این نغمهای است ناهنگام از مرگ و زندگی و زندگی و مرگ»
این صحنه آغازین « مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین» نمایش نامهای نوشته و کارگردانی بهرام بیضایی نویسنده و کارگردان صاحبنام ایرانی پس از مدتها انتظار این روزها، صحنه مدور سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر را در تسخیر خود گرفته. داستان نمایش حکایت زن و شوهری امروزی است که در کابوسهای مشترک خواب مردانی پالتوپوش را میبینند.
برای آنهایی که سالهاست، آثار بیضایی را دنبال میکنند این اثر بیضایی متفاوتتر از سایر کارهای او نیست. بیضایی در جلسه گفت وگو با مخاطبانش تاکید کرد:« این نمایش مانند همه آثارم داستانی است درباره میل جمعی به فراموشی.»داستانی از تکرار اشتباهات گذشته از طرف نخبگان و جامعه ایرانی و چنانچه از نام داستان برمیآید تعزیه ای مدرن . او معتقد است که نمایش به این شیوه اجرا شده چون قرار بوده در سالن اصلی تئاتر شهر به صحنه بیاید، اگر در تکیه نیاوران به صحنه میرفت به طور قطع شکل دیگری داشت. بیضایی در این اثر پروایی از شعار دادن ندارد. او معتقد است کسی که زیر فشار فریاد می زند شعار نمیدهد.
به بهانه به روی صحنه رفتن «مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش رخشید فرزین» بهرام بیضایی گفتگویی با میراث خبر انجام داده است که میخوانید:
_مجلس «شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش رخشید فرزین» در نگاه اول نسبت به سایر کارهای شمامتفاوت به نظر میرسد. اما در حقیقت این نمایش اثری است در ادامه دیگرآثار تان و پر از نشانههایی که در آنهاتکرار میشود. انگار یکی از حلقههای زنجیری است که مجموعه نوشتههای شما را کامل میکند؟
*این چیزی است که تماشاگران و خوانندگان آثار من میگویند نه خود من . من مفسر کارهای خودم نیستم فقط مینویسم وترجیح میدهم راجع به کارهایم نظریه پردازی نکنم.
_اما مثلا تحت فشار بودن و سرخوردگی روشنفکری و دگر اندیشان که در این اثر به روشنی از آن سخن میگویید، در سایر آثار شما به چشم میخورد. از نخستین نمایشنامهها یا فیلم نامهها تا همین آخرینشان، در اثری مثل سیاوشخوانی یا طومار شیخ شرزین و یا ندبه که به نظر من یکی از بینظیرترین نمایشنامههایی است که به زبان فارسی نوشته شده و حتی آخرین کتاب منتشر شده شما «اتفاق خودش نمیافتد».
* این موضوعات در تاریخ ما جریان دارد و تا این تداوم وجود دارد در آثار من هم تکرار میشود. این نکته مختص من هم نیست در نوشتههای بسیاری از نویسندگان ما وجود دارد، فکر میکنم تا زمانی که این شدت و حدت هست، این مسئله منعکس میشود و پایان نمیگیرد.
_ برخی از صحنههای این نمایش بی اختیار ذهن را به سمت سایر کارهای شما میبرد. صحنه کابوسهای رخشید، من را به یاد صحنه ای در سگکشی و با شاید وقتی دیگر انداخت. این شباهت ها به خاطر اندیشههایی است که در ذهن شما وجود دارد یا اتفاقی بوده است؟
* شباهتی میان این ها نمیبینم .آنها غیر از کابوس بودن هیچ نقطه شباهت دیگری ندارند. کابوس منطقی برای خودش دارد و در بحرانهای روانی آدمی ریشه دارد که کابوس میبیند. در واقع غیر از این، صحنههایی که گفتید شباهتی به هم ندارند.
_در مجلس شبیه ... در کنار داستان اصلی که در حال وقوع است مسئلهای مطرح میشود که همواره از دغدغههای شما است و آن از بین رفتن میراث فرهنگی و گذشته تاریخی ما است. البته به معنی عام آن که تنها از بین رفتن مظاهر مادی نیست و از بین رفتن آن چه از گذشته به جای مانده را در بر میگیرد. در این نمایش این موضوع پررنگ تر است. شخصیت اصلی نمایش کارشناس مرمت آثار تاریخی ، ماکان چندین بار میگوید خانه کودکیش از بین رفته است. این نشانه دغدغه شما در از دست رفتن گذشته ما است.
*این آثاربه خودی خود از بین نمیروند، این ماییم که در حال از بین بردن میراث گذشتگانمان هستیم، شهرداران و کسانی که در حال برنامه ریزی هستند این آثار را از بین میبرند. گاهی وقت ها به صورت چشم بستن در برابر تخریب طبیعت و میراث فرهنگی و گاهی همکاری با بساز و بفروشها برای از بین بردن خانههای قدیمی به جرم این که این ها بافت فرسوده است. میراث فرهنگی و طبیعی این مملکت را یا از بین میبریم و یا میفروشیم تا خراب کنند و یک مشت آشغال بی مصرف جدید بسازند. روزبه روز با افزونی گرفتن این تخریبها، حساسیت مردم هم افزونی میگیرد. در حقیقت من به دنبال پاسخ این سئوالم که چرا این اتفاق رخ میدهد و چرا میراث فرهنگی ما غارت میشود انگار نه انگار و کوچکترین اتفاقی نمیافتد. تنها کسانی که باید سیر شوند سیر میشوند، من منظورم محرومین نیست، منظورم کسانی است که در حال چپاول مردم هستند. اما در این میان آنچه از بین میرود، میراث فرهنگی ما است و ما فقط حرفهای بزرگ و مهم میزنیم.
در این نمایش چرا از منظر زن نمایش به این موضوع پرداختید، در واقع رخشید راوی نهایی نمایش و از بین رفتنها است؟ دلیلش همان نیست که در نمایش هم گفته میشود زنان یکی از عوامل انتقال فرهنگ و میراث فرهنگی هستند؟
این تعبیر درستی است. در حقیقت آن چیزی است که شاید درست یا غلط به آن معتقدم. در کنار تاریخ نوشته ما یک روایت شفاهی خاموش نگفته و پنهانی وجود دارد که در قصه های مادربزرگها و در فرهنگ عامه شنیدیم و در واقع جنبه غیر رسمی دارد، اما توضیح درست تاریخ ما است. رخشید فرزین زنی امروزی است، میراث دار زنانی که در گذشته، در تاریخ ما وجود داشتند و راویان شفاهی تاریخ هستند.
در صحنه آخر روانشناس به رخشید میگوید من یک عظمت تاریخی را میبینم که در هم شکسته، این جمله ای است که یکبار رخشید درباره یک بنای تاریخ میگوید. به نظر میرسد که این جا از شباهتی که میان زن و تاریخ و طبیعت وجود دارد، استفاده شده است ؟
جمله ای که گفتید یکبار رخشید درباره نوید ماکان میگوید و در انتها همین را درباره رخشید میگویند . در واقع هر فکر بزرگ شکست خوردهای در این مملکت شبیه خود تاریخ این مملکت است.
_به نوعی توضیح این نکته نیست که ما خودمان را حداقل در 100 ساله اخیر تکرار کردهایم. از مشروطه تا امروز ما هرچه کردیم دور زدن حول یک دایره بوده است. این مضمون در این نمایش و سایر آثار شما هست یعنی از یاد بردن گذشته که به واسطه تخریب آن صورت میگیرد، باعث تکرار آن میشود؟
* مطمئن نیستم که ما داریم تاریخ خودمان را تکرار میکنیم ما اشتباهات خودمان را گسترش میدهیم. در واقع ما بهروی اشتباهاتمان چشم می بندیم و از روی عادت فقط از روی گودال ها میپریم. ما نمیخواهیم پلی بزنیم، هیچ وقت هم نمیخواهیم خودمان را اصلاح کنیم، یا از گذشته یاد بگیریم، فقط میگذریم. تلاش میکنیم هرچه بیشتر خودمان را شبیه کسانی کنیم که موفق هستند. خودمان از نظر ظاهری، بصری و حتی پوشش، شبیه آن ها میکنیم. هیچ وقت نمیخواهیم اشتباهاتمان را جبران کنیم و نمیخواهیم خودمان را نقد کنیم و فقط میخواهیم این اشتباهات را تکرار کنیم.
_انتخاب نام این نمایش نامه به مخاطب می گوید که تو یک مجلس تعزیه مدرن میبینی، نمایشی که قراردادهای تعزیه در آن به چشم میخورد، چرا این شیوه را برای اجرای این نمایش برگزیدید؟
* فکر میکنم تعزیه اگر به حال خود رها می شد تا زندگی طبیعی خودش را طی کند به شکلی از نمایش غیر مذهبی هم می رسید. در واقع با تغییر فضا و مکان، به قراردادهای مشابهی میرسید که در این نمایش به آنها رسیدم. البته من این نمایش را برای اثبات این موضوع ننوشتم. نوشتم چون تعزیه همیشه به کمکم آمده است.
_از چه خصوصیت تعزیه بهره بردید؟
* سیال بودن زمان و مکان در تعزیه، همیشه به کمکم آمده، فکر می کنم. وارث سنت نمایشی هستم که امروزه جواب میدهد و میشود موضوعات مدرن را در قالب آن ریخت.
_البته در این کار فقط تعزیه نبود ما قوانین نقالی را هم میدیدیم؟در روایاتی که نقل میشد، حتی در برخی موارد، توضیح صحنه را از طریق نقل میشنیدیم این هم از قراردادهای تعزیه بود؟
*از نقالی استفاده کردم اما این را نکته را از پردهداری گرفتم. داستان و شخصیت اصلی در میانه قرار دارد و دور تا دورش داستانهایی است که یک نفر آن ها را روایت میکند..
_در مورد تعداد پردهها و نوع آنها چطور، چرا این تعداد در نظر گرفته شد؟
* دلیلش نیاز و کشش نمایش بود. از ابتدا تعداد مشخصی در نظر نداشتم.
_برداشتهای اجرایی در این کار به چشم میخورد، که در بیشتر تئاترهای شما دیده ایم و جابهجا در آثار سینمایی. گویی نه آن جا برداشت تئاتری محض است نه در این یکی که برداشت سینمایی محض؟
*من چنین نظری ندارم. نه در این کار و نه سایر کارها، برداشت سینمایی وجود ندارد. این نگاه من است به نظرم من این استدلال اشتباه است که چون سینما هم کار میکنم، چنین شیوه اجرایی دارم.
_البته منظورم این نبود.
*نه این پاسخ به شما نیست. این نکتهای است که منتقدان حرفه ای بارها تکرار کردهاند که فکرمیکنند کسی که سینما کار می کند در تئاتر هم سینمایی اجرامیکند و برعکس.
_مجلس شبیه ... از ابتدا برای اجرا در صحنه نوشته شده بود ؟
*نه من زمانی می خواستم در شکل دیگری آن را برای فیلم کار کنم. اما بعد از آن که از سیستم ویران سینما، مدیریت آن، برنامهریزیهایش و سایر عنوانهای گندهتر و توخالیتر این حرفه و سیاستگذاری های کلان آن ناامید شدم ترجیح دادم آن را به روی صحنه بیاورم.
_زمانی که با به اجرا رفتن یکی از کارهای شما موافقت شد، همین کار را پیشنهاد دادید؟
*بله البته میخواستند من نمایش دیگری را به صحنه بیاورم اما من این را پیشنهاد کردم .
_آقای بیضایی در کارهای اخیر برخلاف آثار قدیمیترتان پوشیده صحبت نمیکنید در کارهایی که طی سالهای اخیر جلوی دوربین یا به روی صحنه رفته یا چاپ شده، مانند سک کشی،شب هزار و یکم و حتی اتفاق خودش نمیافتد و بخصوص این کار که صریح حرف زدهاید و در لفافه نگفتهاید، البته در دوره کنونی صراحت بهتر از در پرده سخن گفتن است دلیل این تغییر نگاه چیست؟
* همیشه صریح صحبت میکردم و هیچگاه پوشیده حرف نزدهام. برخی موضوعات خودشان پیچیده ترند اما این صراحت در آنها وجود دارد.
_اما این کار به نسبت برخی آثار شما مانند شاید وقتی دیگر و مسافران و طومار شیخ شرزین یا کارنامه بندار بیدخش پیچیدگی کمتری داشت ،حتی در مقایسه با آثاری که در چند سال اخیر به مسئله قتلهای زنجیره ای پرداختند و این موضوع را دستمایه کار قرار داد، هیچ کس به اندازه شما این قدر واقعی و بیپرده از این موضوع صحبت نکردهاست . این صراحت به خاطر شرایط اجتماعی است؟
*این کار هم پیچیدگیهایی دارد. تصور من این است که وقتی که پرده این صراحت برداشته شود پیچیدگیهای نمایش دیده میشود. صراحت به خاطرشرایط اجتماعی در آثار من همیشه وجود داشته اما برخی وقتها نمیگذارند بیان شود. همانطور که تا به حال چندین کار اجازه چاپ و اجرا ندادند. با این همه همیشه تلاش کردم صریح حرف بزنم. اما این صریح بودن مانع پیچیدگی نیست.
_در مورد مجلس شبیه... همه این تلقی را دارند که درباره قتلهای زنجیرهای و یک جور کابوس های خود شما است.
*این برداشتهایی است که درباره این اثر مطرح میکنند. بله این نمایش کابوسهای من هم هست. اما اصرار ندارم بگویم درباره قتلهای زنجیرهای است، راجع به شرایط روشنفکری در ایران است. متعلق به هرجایی جهان است و در شرایط مشابه دارد، هرجایی که از طریق ترس خواسته میشود روشنفکری منزوی شود. چنان که گفته ام هم ادای دین به چندین تن از دوستانم که الان در میان ما نیستند.
_بعد از این کار تصمیم ندارید کار تازه این به صحنه ببرید؟
*نمیدانم . اصلا نمی توانم پیشبینی کنم.