گفتوگو با سیدمهرداد ضیایی، بازیگر نمایش”مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش رخشید فرزین”
پرستیژ مطلقاً برایم مهم نبود. به نظرم در این ده سال با کارهایم نشان دادم که پرستیژ کاری برایم مهم نیست. من همیشه میخواستم به خاطر تجربهها و نوع نگاه بهرام بیضایی در یکی از کارهایش بازی کنم و اتفاقاً هر بار که قرار بود این اتفاق بیفتد به هم خورده بود مثلاً در نمایش”شب هزار و یکم” اکبر زنجانپور به جای من بازی کرد و هر بار دیگر به نحوی نشد،
نیلوفر رستمی:
اشاره: سیدمهرداد ضیایی بازیگر نقش روانپزشک در نمایش بهرام بیضایی است. او بازیگری را از سال 69 در شهر رشت با نمایش”در پوست شیر” شروع کرده است که البته به گفته خودش 10 روز پس از اجرا توقیف شد. بازیهای شاخص وی در سالهای اخیر در تئاتر: نمایشهای”دیر راهبان”، ”روز رستاخیز”، ”رقصی چنین” و”زمزمههای مردگان” است.
ضیایی به غیر از تئاتر بازیگر سینما، رادیو و تلویزیون هم هست.
آیا روند تمرین بیضایی با دیگر کارگردانها متفاوت بود. آیا با شیوه خاصی تمرین میکرد؟ تجربه خاص شما از این تمرینها چه بود؟
بله از جهات بسیار، بعضی از این جهات شاید تعبیر به حاشیههای تئاتر شود که در واقع جز اصل است ولی طی سالها غفلت به حاشیه رانده شده. بیضایی در تمرین به چیزهایی توجه نشان میداد که سالهاست فراموش شدهاند یعنی توجه و احترام فوقالعاده به تماشاگر. بیضایی مرتب به ما تاکید میکرد که تماشاچی ارزشمند و محترم است. او میگفت حق طبیعی تماشاگری که بلیط چند هزار تومانی برای دیدن نمایش ما میخرد این است که متوجه ریزترین حرکت بازیگر در صحنه باشد حتی اگر آنها را درک نکند. بیضایی اینها را شعار نمیداد به آنها واقعاً معتقد بود.
شما میگویید بیضایی شما را متوجه تماشاگر میکرده است، مگر خود شما به عنوان بازیگر با سابقه تئاتر متوجه تماشاگر نبودید یا دیگر کارگردانهایی که قبلاً با آنها کار کرده بودید؟
نه مدتهاست این مسئله در تئاتر محو شده است.
یعنی نسبت به تماشاگر بیاهمیتاند؟
بیاهمیت، نه. بیشتر غفلت است. من خودم مدتها یادم رفته بود و احتیاج به یادآوری داشتم. این مسئله در کارهای کارگردانهای جوان بیشتر به چشم میخورد. بیشتر آنها به نظرشان تماشاگران باید از دیدن نمایش آنها افتخار کنند اما بیضایی تصورش این است که تماشاگر لطف میکند به تماشای کارهایش میآید. حتی اگر سلیقه من متفاوت با بیضایی باشد به این سلیقه احترام میگذارم چون عمیقاً تئاتری است.
میتوانید مثالی ملموس بزنید تا دقیقاً جنس این توجه بیضایی به تماشاگر روشنتر شود؟
یادآوری و تاکید مرتب وجود داشت، چطور بگویم، مثلاً به ما یادآور میشد اگر مرتب باید مراقب ریتم، تمپو و سایر عوامل باشیم که باعث اوج یک نمایش میشود علتش فقط به خود نمایش و ارائه یک بازی خوب به عنوان یک بازیگر بر نمیگردد بلکه به تماشاگر نیز برمیگردد که زیر ذرهبین نگاه یکدیگر قرار میگیریم تا مبادا تماشاگر دچار کسالت شود یا عواطف و تاثرات خود را نتواند کنترل کند و تحت فشار قرار بگیرد و به همین دلیل دچار افراط و تفریط در واکنش تماشاگرانه او شود.
این نمایش دو بازیگر اصلی(استاد ماکان و مهندس فرزین) دارد و تعدادی صحنه یار. آیا قرار بود از ابتدا شما با صحنه یارها تمرین کنید و یا با بازیگران اصلی؟ تمرینهای شما به چه شکل بود؟
بیضایی از موقعی که نوشتن را شروع میکند به کارگردانی آن هم فکر میکند. از ابتدا صحنه یارها تمرینهایشان جداگانه بود تا این که شالکه کار درآمد. بازیگرهای اصلی هم صحنه به صحنه تمرین داشتند بنابراین ساعتهای تمرین هم متفاوت بود و بازیگرها یکدیگر را نمیدیدند. به این شیوه تمرین تا یک ماه طول کشید و پس از آن همه بازیگرها با هم بازی میکردند و صحنه یارها هم با ما تمرینشان را شروع کردند.
به نظر میرسد که بیضایی میخواسته بازیها در یک سطح باشند اما بازی شما به نظرم با بازی بازیگران دیگر هماهنگ نیست، به عبارتی شما از این اصل تخطی کردید و بازی به سبک خودتان را ارائه میدهید،آیا بیضایی با این نوع بازی مشکلی نداشت؟
این بازی بود که کارگردان از من میخواست و اگر جز این بود قطعاً بازی من هم به گونه دیگری میشد. تا حالا که بیضایی چیزی به من نگفته است و من را تشویق کرده است که همین طور ادامه بدهم. او اوایل تاکید میکرد که این نقش مورد علاقه اوست و بسیار کلیدی است و بازی آن سهل و ممتنع است و از من انتظار داشت در حالی که هیچ کار خاصی نکنم همه کار بکنم. به نظر من نقش بسیار تخت است. روانپزشک یک شخصیت عادی است که راه حل قابل دسترسی برای آفرینش آن وجود ندارد. شاید بتوان گفت این نقش برای درونیتر شدن نیاز به تمرین بیشتری دارد.
بیضایی به زبان و اصول بیان صحیح دیالوگها اهمیت زیادی میدهد. شما به عنوان بازیگری که در تجربههای قبلی برای راحت ادا کردن دیالوگها و محاورهای کردن زبان برایتان پیش آمده که از این اصل تخطی کنید، آیا هیچ وقت در بیان دیالوگهای این نمایش مشکلی نداشتید و دیالوگها در دهانتان راحت میچرخید؟
از آن جا که من حرفه اصلی خودم را نویسندگی میدانم بنابراین هنگام برخورد با متن بیضایی و یا هر نویسنده دیگری این طور تصور میکنم در صورتی که قرار بود من این متن را بنویسم، چطور مینوشتم؟ بنابراین در بعضی جاها که امکان داشته باشد جملات و کلمات را طوری که راحتتر به زبانم بیاید و یا برای بیان احساس واژگان و جملات نیاز به تغییر باشد، این کار را میکنم. بیضایی نیز از آنجا که به این امر واقف بود در ابتدا من را متعهد کرد که چیزی ننویسم تا ذهنم پریشان نشود بعد گفت که میتوانم برای آسانتر بیان کردن، بعضی از جملات را تغییر دهم. به نظر من او با زبان محاورهای مشکلی ندارد ولی در طی تمرین احساس کردم که یا تغییرات زبان مطلوب نبوده یا به هر دلیلی دیگری این تغییرات برایش خوشایند نبوده و یا اصلاً بهتر دیده که همه بازیگران این اجازه را داشته باشند یا هیچ کدام. بنابراین بهتر دید که این اجازه را به من هم ندهد.
مگر فقط به شما این اجازه داده شده بود؟
نمیدانم، فکر نمیکنم. در ابتدا به من گفت اشکالی ندارد اگر بخواهم آن طور که راحتترم جملات را تغییر دهم اما به مرور احساس کردم برایش خوشایند نیست.
شما چه تغییری در دیالوگهایتان میدادید؟
چه میدانم، مثلاً به جای کلمه”احساس” میگفتم”حس”یا گاهی جای دو عبارت را در جملهای که از سه عبارت تشکیل شده بود عوض میکردم و یا از افعال و مترادفهای دیگری استفاده میکردم و مانند اینها.
اساساً از نظر بیضایی درست ادا کردن دیالوگها و لحن آنها چقدر مهم بود؟
خوشبختانه بیضایی به جای کسی بازی نمیکرد. همان کاری که خیلی از کارگردانها انجام میدهند. این شیوهای است که بین پیشکسوتها زیاد دیده میشود. واقعاً فاجعهبار و شرمآور است که کارگردان بازی را دیکته کند و بخواهد که بازیگرانش ادایش را در بیاورند. بیضایی این کار را نمیکرد فقط در جاهایی با طنز خواستهاش را بیان میکرد و میگفت به وحشتناکی من بازی نکنید ولی اگر این طور باشد بهتر است. او لحن را هم دیکته نمیکرد. بیضایی به جهان متن خودش بسیار آگاه است. او یک کارگردان مولف است. بنابراین خوب میداند که یک متن چگونه در اجرا شکل میگیرد و از این ترسها ندارد که مدام خواستههایش را به بازیگرانش دیکته کند.
قطعاً نام بیضایی در انتخاب شما شرط بوده است اما با توجه به گفتوگوهایی که از اکثر بازیگران نمایش”شب هزار و یکم” پس از اجرا شنیدیم آنها معتقد بودند که چیز تازهای از بیضایی یاد نگرفتند. چه وجهی در این پیشنهاد برایتان مهم بود؟ آیا تصور میکردید چیز تازهای خواهید آموخت یا به خاطر پرستیژ حرفهایتان بود؟
پرستیژ مطلقاً برایم مهم نبود. به نظرم در این ده سال با کارهایم نشان دادم که پرستیژ کاری برایم مهم نیست. من همیشه میخواستم به خاطر تجربهها و نوع نگاه بهرام بیضایی در یکی از کارهایش بازی کنم و اتفاقاً هر بار که قرار بود این اتفاق بیفتد به هم خورده بود مثلاً در نمایش”شب هزار و یکم” اکبر زنجانپور به جای من بازی کرد و هر بار دیگر به نحوی نشد، پس مسلماً این بار برایم بسیار خوشحال کننده بود که در نمایشش بازی کنم. اما درباره کسانی که چیز زیادی از بیضایی یاد نگرفتند شاید آنها در حدی بودند که نتوانستند از بیضایی چیزی یاد بگیرند اما من خودم را در این حد نمیبینم و یادمان باشد که شیوه تولید این کار از نظر گروه بازیگران و کارگردانی کاملاً حرفهای بود بنابراین بر خلاف کارهای کارگاهی یا تجربی انتقال تجربیات از سوی کارگردان به بازیگران به شیوههای مرسوم دیگر انجام نمیگرفت. از سوی دیگر در این شیوه کار روی هم گذاشتن تجربیات تمام آدمها به صورت کارگاهی و تجربی انجام نمیگرفت و اکتشافات هنری و آفرینشها با یک کارگاه آموزشی ـ تجربی و حتی آوانگارد قابل مقایسه نبود، بنابراین انتظار یادگیری به شیوههای مرسوم در این کار ممکن نبود.
شما در این نمایش نقش ”روانپزشک”را بازی میکردید، با توجه به موضوعی که درنمایش مطرح میشود، شما چقدر به ضرورت وجود نقشتان اعتقاد دارید؟
بیضایی بارها اهمیت و دلبستگیاش را به این نقش بیان کرد اما صادقانه بگویم من علت این همه علاقه و اهمیت را درک نکردم. بیضایی دلبسته روانپزشک بود و معتقد بود که برخی از اوجهای نمایش در شخصیت روانپزشک شکل میگیرد. برای جواب سئوال شما باید بیشتر فکر کنم و کمی از نقش فاصله بگیرم. شاید 20 روز دیگر بتوانم بگویم. واقعاً این را صادقانه میگویم که الان نمیتوانم جوابی بدهم.
در این نمایش در دو نقش سر مهماندار و دکتر بی رنگ بازی داشتید، قطعاً بیضایی برای انتخاب این دو اسامی تحلیلی داشته است اما آیا تحلیلی بود که در بازی این دو شخصیت تغییر محسوسی ایجاد کند.
بیضایی چیزی را بصورت صریح و روشن از انتخاب این دو اسم منتقل نکرد. جدا از اینکه من بیضایی را میشناسم و میدانم تحلیلهای به این شکل را دوست ندارد و گو اینکه هر نمایشنامهنویسی مسلماً در انتخاب اسامی شخصیتها، رنگ و طرح لباس و هر چیز دیگر در صحنه منظوری دارد و باری از نشانهها و نمادها را با آنها حمل میکند. طبیعی است که انتخاب این دو نام اشاره به نشانههای داشته است. اما این رمز گشایی برای من بازیگر امری سهل و ممتنع است. هر چقدر حوزه رمز گشایی شخصی باشد مسلماً تحلیل آن هم سختتر است. و احتمال اینکه من بازیگر یا تماشاگر درست این رمز را بگشایم سختتر است و اساساً از این رمز گشایی هم پرهیز میشود.
من منظورم تحلیل خودتان بود، اینکه آیا تحلیلی داشتید که به تغییر قابل معمولی بازی در این دو نقش منجر شود؟
بله تحلیل داشتم. اما بیش از آنکه نامها من را به درون شخصیتها و تحلیلشان راهنمای کنند توسط چیزهای دیگری در متن که سوء تفاهمات کمتری را بر میانگیزد به تحلیل خودم از این دو شخصیت رسیدم. نام بیرنگ برایم بازگو کننده این بود که او مغایر با شخصیتهای دیگر نمایش است. او یک شخصیت کاملاً تخت است که هیچ کلیدی ندارد تا متوجه شویم چه کسی است. نام بیرنگ یکی از هزار تا نامی است که میتوان بر این شخصیت گذاشت. نام بیرنگ هیچ واکنش بیرونی ندارد. نام بیرنگ در ابتدا به ساکن چیزی به تو نمیدهد. در واقع تعبیر معنایی در نام چیز زیادی به بازیگر نمیدهد. در عمل دراماتیک از اسم به معنا نمیرسی بلکه این عمل کاملاً بر عکس اتفاق میافتد.
ما بارها از شما شنیدیم که گفتهاید بازیگری را دوست ندارید، پس اگر این طور است علت حضورتان در این نمایش و اساساً ارائه بازی چیست؟
حرفم به این معنا نبوده که بازیگری را دوست ندارم، منظورم این بوده که بازیگری را به عنوان شغل دوست ندارم بلکه دلم میخواهد سالی یکی دو بار کار تئاتر یا رادیو داشته باشم. بهتر بگویم دوست دارم بازی برایم یک دل مشغولی باشد اما از آن جا که از راه نویسندگی به طور مطلوبی نمیتوانم امرار معاش کنم متاسفانه به بازی در تلویزیون، سینما و ...روی میآورم.
ما بیشتر شما را در نقشهای طنز دیدهایم و این بار در نقش کاملاً جدی یک روانپزشک. خودتان بازی درکدام نقشها را بیشتر دوست دارید یا فکر میکنید به احوالتان نزدیکتر باشد؟
این کار برایم خیلی سخت بود اما سختیاش دلنشین و جذاب بود. اما بله، گویا بر اساس حرفهای دیگران در این چند ساله رگههای طنزی که در بازی من دیده شده بسیار قوی بوده شاید هم طبیعی باشد که صحنههای طنز بیشتر به چشم بیاید، نمیدانم. اما من در نقشهای جدی هم بازی کردم، مثلاً در همین آخرین فیلم حاتمیکیا نقشی بسیار جدی، تراژیک و حتی خشن داشتم. نمیتوانم بگویم با کدامیک راحتترم. بطور کل من همه نقشهایی که در یک سال اخیر در تئاتر و رادیو بازی کردم را بسیار دوست دارم که بسیاری از آنها از طنز خالی بوده است.
جدا از بازیتان و فقط به عنوان تماشاگر کار بیضایی، به نظرتان نمایش او که یکی از اتفاقات سیاسی ـ اجتماعیمان را به تصویر کشیده چقدر با این شیوه پرداخت و اجرا توانسته بر مخاطب امروزی تاثیر بگذارد؟
تاثیرش شاید در حدی است که مخاطب امروزی که از شدت تکرار و یا درگیر شدن در مسائل امروزی اتفاقات گذشته را فراموش کرده بتواند آنها را دوباره به یاد آورد. به عبارتی تماشای این نمایش باعث میشود که آنها با شخصیتهای نمایش همزاد پنداری کنند و این فشار تاریخی را تا مدتی با خودشان محل کنند. حالا این که بعد از پروسه یادآوری دیگر چه تاثیری میتواند داشته باشد خارج از حوزه هنر است.