در حال بارگذاری ...
...

گزارشی از عیادت ”ایرج صغیری” در بوشهر

گزارشی از عیادت ”ایرج صغیری” در بوشهر

مهدی نصیری: جمعه، بیست‌وچهارم تیرماه است. گرما و رطوبت در ساحل خلیج‌فارس ـ بوشهر بیداد می‌کند.

به نمایندگی از طرف همکاران ماهنامه نمایش و سایت ایران تئاتر مسافر بوشهر شده‌ام تا به عیادت استاد ایرج صغیری، هنرمند پیش‌کسوت تئاتر استان بوشهر بروم. همین چند ماه پیش خالق "قلندرخونه" و "مچپلنگ"  در حالی که مشغول تولید و تمرین نمایش جدیدش "شب شولای عبدالرحمان" بود دچار کسالت شد و در بستر بیماری افتاد و شاگردان و همکاران هنرمندش و خانواده تئاتر را نگران حالش کرد.
ایرج صغیری، از چند ماه پیش مراحل درمان را در شهر مقدس مشهد آغاز کرد و حالا اگرچه هنوز بهبودی کامل نیافته، اما سر حال و شاداب‌تر از پیش است. به فرودگاه بوشهر که می‌رسم طبق هماهنگی‌های انجام شده و قول‌هایی که جهت همراهی از طرف دوستان حوزه هنری شده، با فرید میرشکار تماس می‌گیرم. اما تلفن میرشکار که قول همراهی داده است تا رسیدن به هتل و حتی ساعت‌ها بعد از آن هیچگاه جواب داده نمی‌شود. پس از استقرار در هتل و استراحت کوتاه، هنرمندان جوان استان با من تماس می‌گیرند. خودشان ترتیب همه کارها را داده‌اند، قرار عیادتی را با خانواده استاد گذاشته‌اند و مقدماتی را فراهم آورده‌اند.
ساعت هشت و نیم شب است که همه با هم نبش کوچه پردیس ایستاده‌ایم. همراه با جواد صداقت، پیران، حیدر مظفری، جهانشیر یاراحمدی و رامتین مرادی بالف زنگ خانه پلاک 20 را می‌زنیم. همسر ایرج صغیری در را باز می‌کند و با استقبالی گرم همه ما را به داخل دعوت می‌کند. در انتهای حیاط کوچک خانه سازمانی که بازیگر ابوذر در آن سکونت دارد، دو در چوبی قرار گرفته است. یک در به سالن و دیگری به اتاق کوچک ایرج صغیری باز می‌شود. همسر استاد در می‌زند و همه با هم وارد اتاقی می‌شویم که سرتاسر دیوارهای آن در کتاب‌های کهنه و قدیمی پنهان شده است. کمی هم شتاب دارم، چون در تمام این مدت کسی منتظر است. ایرج صغیری به واسطه بیماری‌اش شکسته شده و لاغرتر به نظر می‌رسد اما نسبت به چند ماه پیش و زمانی که او را در جشنواره تئاتر استانی بوشهر دیده بودم، خیلی سرحال‌تر و شاداب‌تر است.
می‌نشینم. او هم روی تخت قدیمی و فلزی‌اش که پایین قفسه کتاب‌ها گسترده شده، می‌نشیند به گرمی حضورمان را می‌پذیرد. سلام و آرزوی سلامتی دوستان و همکارانمان در سایت ایران تئاتر و مجله نمایش را به راوی "قلندر خونه" می‌رسانیم. ایرج صغیری با صمیمیت و به گرمی پاسخ می‌گوید. از مراحل بهبود بیماری‌اش می‌گوید و اینکه حالش خیلی بهتر شده است. هر چند ظاهراً در روزهای اخیر حس اندکی از کهنگی کسالت را احساس کرده و با پزشک معالج‌اش در مشهد تماس گرفته، اما حالا باز هم بهتر از چند ماه پیش است.
ماجرای آخرین نمایشنامه‌اش را برایمان تعریف می‌کند که آن را سال گذشته نوشته است. نمایش درباره چالش درونی "ابن ملجم" با خودش پیش از به شهادت رساندن امام علی (ع) است. بازیگر ابوذر با حرارت و گرمی خاصی ماجراهای نمایشنامه‌اش را صحنه به صحنه بازمی‌گوید و اینجاست که برق سلامت در چشمان بیمارش به درخشش درمی‌آید. ایرج صغیری می‌گوید که نمایش را چندین هفته با هنرمندان تئاتر بوشهر تمرین کرده، اما کسالت و بیماری اجازه ادامه کار را به او نداده است.
بخشی از نمایشنامه را برایمان می‌خواند و قطعه‌ای از گفتار آن را با دستخط خودش روی کاغذ می‌آورد و به یادگار به من می‌دهد. آرزو می‌کند که بعد از بهبود کامل بتواند خودش نمایش را تولید و آماده اجرا کند.
استاد از خاطراتش در مشهد و بوشهر می‌گوید. از همکاری‌اش در سال‌های دور با رضا صابری، داریوش ارجمند و دیگران در مشهد، از سال‌های گذشته و تمایل زیاد برای تولید نمایش‌های دیگر در بوشهر و البته علیرغم اینکه از برگزاری مراسم تقدیرش با حضور مدیران و هنرمندان استان و مرکز تشکر می‌کند از شرایط نامطلوب و وضعیت نامساعد هنرمندان تئاتر شهرستان گلایه‌ دارد.
استاد ایرج صغیری نشسته است و از سال‌های دور حکایت می‌کند. ما هم پذیرایی می‌شویم و با تمام حواس به شنیدن خاطرات سال‌های دور نویسنده "مچپلنگ" نشسته‌ایم. زمان تقریبا زیادی گذشته است. نمی‌خواهیم مزاحم استراحت‌شان باشیم. رخصت می‌خواهیم، دستان استاد را می‌فشاریم و خداحافظی می‌کنیم.
ایرج صغیری و گرمای محبتش ما را تا جلو در همراهی می‌کنند. بعدازظهر شرجی و نمناک خیابان‌های باریک و قدیمی بوشهر در تاریکی شب فرو رفته‌اند و با حرارت در فضای این تاریکی مرطوب می‌غلتند و از روی صورت و شانه‌هایمان می‌گذرند. چراغ خانه ایرج صغیری از بیرون روشن است. خدا را شکر می‌کنیم و همین که این هنرمند پیش‌کسوت و کهنه‌کار تئاتر را به سلامت دیده‌ایم و خبر سلامت‌شان را به خوانندگانمان می‌رسانیم خوشحالمان می‌کند.
در هوای داغ شهر با دوستانمان به سمت ساحل گرم قدم می‌زنیم.