گفت و گو با مدیر گروه نمایش «فابر» به انگیزه اجرای نمایش «زنان وطن پرست» در پانزدهمین جشنواره بینالمللی نمایشهای آیینی و سنتی ایران
دیدن نمایش یک کشور و شناخت زبان آنها به تو اجازه میدهد که به ورای همه این برچسبها و پیش داوریها بروی که در واقع از نیازهای امروز تئاتر به شمار میرود. در ایران آنچنان که توجه کردم و دریافتم، انرژی فراوانی وجود دارد. چرا که جامعه جوانی هستید که رو به فردا و آینده دارید.

مینو میرشاه ولد: گفتگوی حاضر با «آلدو پاسکوئرو»، مدیر گروه نمایش «فابر» صورت گرفته. وی در گذشته مدرس زبان لاتین در دبیرستان‌های ناحیه پیمونته بوده و به همین دلیل نیز نام این گروه را از زبان لاتین انتخاب کرده است.
این گفت و گو را ابتدا با ایده روشن کردن مضامین و علل شکلگیری نمایش « زنان وطن پرست» آغاز کردم، اما در ادامه آنچه برایم جالبتر از ایده این نمایش شد، (که برای ما ایرانیان به دلیل پشتوانه غنی آیینی و سنتی که داریم بیشک میتواند آموزنده باشد) حرکت این گروه کوچک در کنار روستاییان و بداعتشان در اجرای اثر در مکانهای غیر معمول بود.
اما آنچه مایه تاسف است، اینکه جشنواره آیینی و سنتی با تمام پتانسیلهایی که برای معرفی آیینهای ایرانی به خارجیان دارد، چرا تنها به مکانی برای اقامت شتاب زده گروهی تبدیل میشود که درست از نخستین لحظه ورود به تهران مشغول آمادهسازی صحنه و اجرای خود هستند و دقیقا پس از پایان اجرا، به کشورشان باز میگردند و حتی به زحمت میتوان چند دقیقه جهت گپ و گفتی مختصر از آنان درخواست کرد. گفتنی است که بسیاری از گروههای ایرانی، مشتاق بودند که آثارشان توسط مهمانان خارجی جشنواره دیده شود، اما این امکان به طور کامل فراهم نشد و جشنوارهای که انتظار میرود، در این آماج تصاویر نادرست از کشورمان، به مکان گفتگو و تعامل و معرفی ایران و آیینهای زیبایش تبدیل شود، این فرصت را از دست میدهد.
آنچه میخوانید پس از اولین اجرای گروه تئاتر «فابر» در تماشاخانه سنگلج صورت گرفت.
ایده نمایش شما چگونه و از کجا متولد شد؟
این نمایش خیلی به زمین منطقه ما وابسته است. چرا که از اشعاری متولد می شود که یک خبرنگار پیمونته ای به نام «جی جی مارسیکو» در سالهای 1950 در رابطه با اجتماع روستایی که در حال ناپدید شدن بودند، جمع آوری کرده است. در سالهای 50 بوران تغییرات اجتماعی در ایتالیا آغاز شد و شهرها به سرعت رو به صنعتی شدن گذاشتند و روستاییان زمینهایشان را رها کرده و به دنبال یافتن کار به شهر آمدند. به همین دلیل بسیاری از سنن روستایی به فراموشی سپرده شده و از دست رفت. ما این مجموعه متون را به صورت اتفاقی پیدا کردیم که بسیار هم مورد توجه مان قرار گرفتند. نزد این نویسنده رفتیم و از او اجازه خواستیم که متونش را به یک نمایش تبدیل کنیم و او این اجازه را به ما داد و همه متون را در اختیارمان گذاشت.
این نویسنده برای شبکه تلویزیونی "رای تره" کار میکرد و متون را برای بنیاد «سررو» –که یک سازمان فرهنگی بسیار مهم در پیمونته است- نوشته بود. جی جی مارسیکو بسیار از این اقدام ما خوشحال شد چرا که سالخورده و بیمار است و خود به هیچ وجه امکان انتشار آنها را نداشت، اما حاضر شد تمام این متون را در اختیار ما قرار دهد. سپس ما شروع به تمرین بر روی این متون و اشعاری که این متون خیلی به آنها وابسته بودند، کردیم. اینها کاملا وابسته به جهان روستاییان و تقویم سنتی آنان و یا در واقع به تمام آیینهای سالیانه آنها که در طی مراحل کاشت، داشت و برداشت محصولات زراعی اجرا می شوند، بوده اند.
بزرگترین محصولات زراعی ناحیه ما، گندم و انگور هستند. گندم مساوی با نان است و انگور مقوم حیات به شمار میآید. قابل توجه است که در جامعه روستانشینان پیمونته، انگور تنها یک میوه به شمار نمی رود بلکه بیشتر یک غذا است، چرا که حاوی قندی است که در نبود غذا به مردان و زنان کشاورز امکان ادامه حیات میدهد. بنابراین این ایدهها برای گروه ما تبدیل به پایههای یک نمایش شدند که نام «زنان وطن پرست» را به خود گرفت. ما در این اثر، که سالها پیش آنرا تهیه کردیم، متون، اشعار و کنشهای نمایشی را در کنار یکدیگر قرار دادهایم و همواره آنها را در دل خود حفظ کرده و هر زمان که بتوانیم اجرا میکنیم. موسیقی و کلام این نمایش ما را به خاطراتی از داستانها، صداها، آوازها و طعم زندگی روزمره میبرد. لالاییهای کودکی، اولین عشقها، جوانی، رفتن به سربازی، بهار، فصل نوزایی، سپس پیری، باورهای روستاییان، داستانهای جنگل و ...
هنگامی که به جشنواره بینالمللی نمایشهای آیینی سنتی ایران دعوت شدیم تصمیم گرفتیم که نسخه خلاصه شدهای از اثر را به صحنه بیاوریم. بنابراین بر آن شدیم که نسخه دیگری از اثر تهیه کنیم با این امید که بتوانیم مشترکاتی با آیینهای روستایی ایرانی که در رابطه با زمین و زندگی آنها باشند، در اینجا پیدا کنیم.
در ایتالیا گرایشی هست به سمت نوعی مرثیه سرایی رمانتیک به طبیعت و گذشته از دست رفته، اثر شما تا چه میزان متاثر از این گرایشات است؟
باید توجه کرد که اثر ما هرگز مرثیه نامهای در فراغ طبیعت نیست. به رغم آنکه همانطور که اشاره کردید، این نگاه رومانتیک به گذشته در ایتالیا وجود دارد، همچون دورهای که در آن همه چیز خوب پیش میرفت و گویی هیچ کس پیش از صنعتی شدن هیچ رنجی نمیکشید، اما ما به این دوره با دیده امروز نگریستیم و به زعم ما آن سالها، اتفاقا سالهای بسیار سختی بودهاند و زندگی روستایی با مصیبتهای فراوانی دست و پنجه نرم میکرد.
شما میدانید که 50 سال پیش ما ایتالیاییها به دلیل مشکلات اقتصادی، به کشورهای دیگر مهاجرت میکردیم، امروز برعکس ایتالیا، اتفاقا به واسطه صنعتی شدن، به مقصد بسیاری از مهاجران تبدیل شده و ما که گذشته را به فراموشی سپردهایم با آنان بدرفتاری میکنیم. بنابراین به نظرمان رسید که با به صحنه بردن این اثر گذشته را به جوانان یادآوری کنیم. ما این نمایش را به مدارس می بریم برای اینکه این آیینها و این شرایط زندگی را که دیگر وجود ندارند، به جوانان و نوجوانان یادآور شویم.
آنچنان که متوجه شدم نمایش شما به زندگی روستایی در چهار فصل سال اشاره دارد و در هریک آیینهای روستایی مربوط به آن فصل تصویر شده اند. ممکن است کمی در رابطه با آیینهای آغاز بهار که در بخشی از این نمایش از آنها استفاده کردهاید توضیح دهید، چرا که به نظرم بیش از سایر بخش با سنن و باورهای ایرانی مشترکات دارد، به خصوص استفاده از سمبولی مانند تخم مرغ که ما نیز بر روی سفره عیدمان از آن استفاده میکنیم.
[:sotitr1:]بله درست است. در آغاز بهار در پیمونته رسم بر آن بوده که روستاییان به در منازل یکدیگر میرفتند و از یکدیگر تخم مرغ تقاضا میکردند. سپس تخم مرغها را طبخ کرده و از همسایگان میخواستند که مهمان آنها شده و در کنار یکدیگر آنرا صرف کنند. چون آیینهای بهاری همگی جهت خوش آمد گویی به بهار و تولد دوباره طبیعت شکل میگیرند در نتیجه استفاده نمادین از تخم مرغ به این دلیل است که تخم مرغ درخود جهانی در حال تولد دارد و زمین نیز در همان زمان جوانههایی در دل خود دارد که در حال متولد شدن هستند.
قبلا به من گفتید که گروه کوچک و کم تعدادی هستید، ممکن است بفرمایید گروه شما با تعداد محدود افراد خود و نداشتن سالن اجرا چگونه فعالیت میکند؟
بله، همینطور است. ما نام خود را تئاتر «فابر» گذاشتهایم. «فابر» یک کلمه لاتین است به معنای «صنعتگر»، یعنی کسی که «میتواند کارهایش را خودش انجام دهد». ما گروه کوچکی هستیم. هشت نفر که هر یک نقشها و وظایف کاملا مشخصی دارند. من و جوزپه که هر دو نویسنده و کارگردان هستیم، مدیریت و کارهای اداری را نیز برعهده داریم. شش نفر دیگر همگی بازیگر، خواننده و نوازنده هستند و در همین حال گروهی هستیم که لباسها و ماسکهایمان را هم خودمان میسازیم. بنابراین یک گروه کاملا خودمختار هستیم. در نمایش «زنان وطن پرست» شش بازیگر-نوازنده نه تنها میخوانند بلکه آوازها و داستانهای نهان در آواها را تفسیر نیز میکنند. واژهها و صداها با نواهای سازهای سنتی آکاردئون، گیتار، ویولون و ترومپت) و همچنین سازهای اختراعی همراهند.
اتفاقا استفاده از ابزارآلات زندگی روزمره برای ایجاد موسیقی از نکات قوت نمایش شماست.
بله. به دلیل اینکه در این اثر سعی کردهایم تا حد ممکن به زندگی روستایی نزدیک شویم. برای یک کشاورز، کدو غذایی است که از آن تغذیه میکند، بعد داخل آن که خالی شد، پوستش را خشک کرده و زمستان در داخلش دانه می ریزد و از آن ابزار موسیقی میسازد. میبینی که ما نیز از یک کدو به همین شکل به عنوان ابزار موسیقی استفاده کردهایم.
گروه ما از طرف فرمانداری پیمونته به رسمیت شناخته شده و از دولت نیز کمک هزینه دریافت میکند، اما سالن تئاتر نداریم، بلکه سالنی جهت تمرین و یک دفتر کار داریم. با این همه جشنوارهای را پایه گذارده ایم که طی آن نمایشمان را به مکانهای غیر تئاتری، همچون میادین، باغها و خیابانها میبریم، چرا که روستاهایی در ایتالیا هستند که تئاتر ندارند. مثلا اجتماعی با 25 هزار نفر جمعیت، تنها سالنی صد نفره دارد، بنابراین از خود پرسیدیم کجا و چطور نمایش را به روستاییان عرضه کنیم؟
گروه ما اصلا تئاتر را از مدرسه آغاز کرد. چون من معلم مدرسه بودم و از آنجا یک کار کارگاهی را با دانش آموزان شروع کردم و از دل آن کارگاه، در سال 1995 یک گروه حرفهای زاده شد.
یعنی تمام این گروه دانش آموزان شما بودند؟
بله. همگی دانش آموزان من بودند.
در دبیرستان؟
بله در مقطع دبیرستان. و از سال 1995 با هم کار می کنیم و همیشه همین هشت نفر هستیم. در کنار ما هنرآموزان نیز هستند. هم اکنون ده شاگرد داریم که در حال حاضر بر روی یک نمایش خیابانی کار میکنند که «پرادا» نام دارد و غیر از آن شاگردان دیگری نیز فعالیت میکنند. بنابراین در کنار هسته هشت نفره تئاتر «فابر» در حدود بیست نفر بازیگر مشغول فعالیت هستند که تنها برای پروژههای مختلف به صورت موقتی به کار گرفته میشوند.
بنابراین اعضای ثابت فقط همین هشت نفر هستند؟
بله. هشت نفر به اضافه یک نفر که سازمان دهنده است.
چگونه با نداشتن سالن تئاتر اقدام به برگزاری جشنواره میکنید؟
برای برگزاری جشنواره به تئاترهایی که سالن دارند دعوت شدهایم و البته عموما کارهای ما خیابانی هستند. به عنوان مثال یکشنبه که به ایتالیا بازگردیم، دو اجرا خواهیم داشت؛ یکی در درون حیاط یک قلعه بسیار زیبا و دیگری در درون میدانی است که در پشت فرمانداری پیمونته قرار دارد.
در بروشور کارتان یک صحنه خیلی قدیمی دیده میشود. واقعا در مکانهایی چنین نیمه مخروبه نیز نمایش اجرا میکنید؟
بله. آن تئاتر کوچک شهر« آرکی واسو» است.
جشنوارهای که میخواهید برگزار کنید مهمانان بینالمللی نیز دارد؟
بله. این جشنواره که از یکم ماه جولای آغاز شده، امسال سیزدهمین دوره خود را پشت سر میگذارد و در چهل شهر برگزار میشود. در ماههای جولای، آگوست و سپتامبر در حدود هشتاد نمایش در این جشنواره اجرا میشوند. این نمایشها را حتی در کوچکترین روستاهای استان نیز اجرا میکنیم. تصویر کنید که در این استان روستایی با دویست نفر جمعیت وجود دارد و ما در یک اصطبل به اجرای نمایش میپردازیم که البته اکنون دیگر در آن حیوانات نگهداری نمیشوند.
تصور کنید که این دویست نفر ساکنان این روستا برای ما غذا درست میکنند و هنگامی که نمایش تمام میشود همه ما در کنار ساکنان با هم غذا میخوریم و آنها به بازیگران غذا تعارف میکنند و در واقع یک جور مهمانی در کنار روستاییان است.
گفتید که جشنوارهتان بینالمللی است، ممکن است بفرمایید کدام کشورها در این رویداد شرکت دارند؟
امسال یک گروه از هلند، دو گروه سوئدی، یک گروه از انگلیس و یک گروه کانادایی به جشنواره ما آمدهاند و در کنار آنها طبعا گروههایی ایتالیایی هم حضور دارند.
آیا تا کنون نمایش ایرانی دیده اید؟
اینجا؟ خیر متاسفانه فرصتی دست نداد.
در ایتالیا چطور؟
در ایتالیا نمایش یک کارگردان ایرانی را دیدم که در جشنوارهای در شهر تورینو شرکت کرده بود. که الان به خاطر ندارم سال گذشته یا دو سال قبل بود و نام کارگردان را نیز به خاطر ندارم.
نمایش ایرانی که دیدید را چطور ارزیابی می کنید؟
خیلی برایم جالب بود.
راستش برایم خیلی مهم بود بدانم نمایش ایرانی با تمام شرایطی که با آن دست و پنجه نرم می کند چطور به نظرتان آمده؟
آنچه به یاد دارم این است که در آنجا سر و صدای زیادی به راه انداخته بود. منظورم این است که حداقل به من این ایده را داد که ایران جهانی است که باید آنرا کشف کنم. به عنوان مثال پیش داوریهای نادرست بسیاری وجود دارد، همانطور که در مورد ایتالیاییها نیز وجود دارند. بنابراین دیدن نمایش یک کشور و شناخت زبان آنها به تو اجازه میدهد که به ورای همه این برچسبها و پیش داوریها بروی که در واقع از نیازهای امروز تئاتر به شمار میرود. در ایران آنچنان که توجه کردم و دریافتم، انرژی فراوانی وجود دارد. چرا که جامعه جوانی هستید که رو به فردا و آینده دارید.