در حال بارگذاری ...

یادداشتی طنز از کارگردان نمایش”استخوان‌های طلایی”

لختی درنگ می‌کنم و به شخصیت منزه و معتدل نویسنده جناب استاد ناظرزاده فکر می‌کنم و می‌بینم ناچاراً باید از نان داغ، تنور داغ هم استقبال کنم

شکرخدا گودرزی:
با شنیدن یا یادآوری برخی از ضرب‌المثلها، چهار ستون بدن آدمی عینهو منار جنبون اصفهون شروع می‌کنه به لرزیدن، اونم چه لرزشی، لرزشی به بزرگی هشت و هشت دهم در مقیاس ریشتر!
چند تا از این ضرب‌المثلها را جهت روشن شدن بحث بیخ گوشتون عرض می‌کنم. البته بین خودمون بمونه!
ـ مثل اجل معلق.......
ـ تا تنور داغه نون‌رو بچسبون......
ـ به شتره گفتن، کوهانت کجه، گنت: کجام راسته؟! یا همه چیزمون باید به همه چیزمون بیاد..... .
احتراماً؛
در ابتدا حقیر سرا پا تقصیر توضیح کوتاهی عرض کنم در باب گشایش و بسط ضرب‌‌المثلهای مذکوره!
با کسب رخصت از محضر تمام بزرگواران، خواهران و برادران!
آنچه منصوب است به اجل معلق، تداعی کننده ظهور بدون قید و شرط یکی از فرشتگان مقرب، جناب مستطاب، حضرت عزرائیل است.
همان ملک الموت مشهور که مستحضر حضور هستند.
با تداعی اسم مبارک این ملک مقرب قبض روح و جان به جان آفرین تسلیم کردن اولین تصویری است که به ذهن هر ذی شعوری خطور می‌کند و هر موجودی در طول حیات کوتاه یا بلند خود یکبار چشمانش به جمال بی مثال این ملک مقرب روش می‌گردد. اما فراموش نکنید اگر شما کارگردان یک نمایش باشید، ممکن است بارها و بارها در طول اجرای یک نمایش با این ملک مقرب دیدار کنید. اما بدلیل اسفبار بودن وضعیتتان‌ ـ حال زارتان ـ دل این ملک مقرب آنچان برای شما می‌سوزد که از قبض روح شما صرفنظر می‌کند، اما نه شما، نه او، هیچکدام نمی‌دانید فاصله برگشت این ملک مقرب چقدر است زیرا در طول اجرای نمایش، شما بارها و به دفعات توفیق دیدار این ملک مقرب را پیدا می‌کنید و هر بار وجدان وظیفه مند این ملک مقرب از دیدن فردی مفلوک” درد “می‌گیرد، زیرا او نمی‌تواند وظیفه‌مندی خود را بنحو احسن بجای ‌آورد. این اولین همذات پنداری است. پس شما موفق شده‌اید!! اما از منظر علم متدولوژی دچار شدن کارگردان به چنین وضعیت اسفباری که حس همدردی هر تنابنده‌ای را برمی‌انگیزاند حتی ملک مقرب را . خود معلول عواملی‌ست که از جمله این عوامل می‌توان به موارد زیر اشاره کرد.
1 ـ آماده نبودن سالن اجرا بدلیل بنایی، سفت‌کاری یا شل کاری گروه قبلی یا گروه بعدی، یا ایجاد چند دستگی در هیأتهای اجرایی و مدیریتی و مناسبتی و ........
2 ـ عدم امکان وسیله حمل و نقل مناسب اعم از طیاره، بالگرد، لوکوموتیو، اتوبوس، مینی‌بوس یا دیگر وسایل آبرومند مانند فرغون برای حمل و نقل بازیگران یا مجوز عبور طرح ترافیک و گذشتن از دژهای نگهبانی و انتظامی
3ـ نبود سالن تکرار اشتباهات به منظور اشتلم خوانی موافق خوانان و مخالف خوانان پیس.
4 ـ مشکلات پیش‌بینی نشده مانند، گرما، قطع برق، آلودگی هوا، توضیحات نابجای کارگردان، دخالت ننه قمر در امور هدایت بازیگران و اخلال در نظم عمومی.....
5 ـ آماده نبودن وسایل پخت و پز و خور خواب مناسب و در شأن
6 ـ برقراری تماسهای مشکوک در ساعات شوم شبانه‌روز به منظور انصراف از ادامه همکاری بدلیل پذیرش فیلم یا سریال نان و آبدار
7 ـ دریافت اخبار موثق تأیید شده یا نشده، دلهره آو‌ر و غم‌انگیز همپای مجالس مصائب از جانب شوارای ساخت
8 ـ تقدم و تأخر اسامی مندرج در پوستر و بروشور
9 ـ نبود آب یخ ـ استفاده چند منظوره دارد ـ ضمناً بستگی به تحلیل شما دارد.
10ـ چای و ملزومات دیگر خود حدیثی مفصلند.
همه اینها در بادی امر دلالت از نبود یک سازمان یا مجلس اعلای تصمیم‌ گیری در امور منحطه تیارت و مسخره‌گی دارد. به این ضعف اضافه کنید قول پور برومند مهندس رتق و فتق امور نظارت و ممیزی تیارت را که می‌فرمایند؛ ”فشار” حال چه نوع فشاری و در چه سمت و سوئی بماند، به این فرموده تنها مظلوم تیارت دهه معاصر اضافه بفرمائید نبود پروگرام را.
با شنیدن این کلمه ـ پروگرام ـ سریعاً این ضرب‌المثل در ذهن آدمی شکل می‌گیرد ای بابا، به شتره گفتن کوهانت کجه، گفت؛ کجام راسته؟!
از آن جا در مملکت محرومه روئسای ماضیه یاد گرفته‌اند که به این قانون نانوشته”شبیه بودن، همه چیز به یکدیگر” پای بند بمانند، همگی به پلونوم”همه چیزمون باید به همه چیزمون بیاد” پیوسته‌اند و برای این که تشویش اذهان عمومی ننمایند و خدای ناکرده در این ایام که فصل جا به جایی مستاجرین برای یافتن مسکن مناسب و تعبیه کابین‌های مد روز است بنابراین با خواندن”فاتحه نظم” به این بی‌قاعدگی دامن زده‌اند و هنوز که هنوز است از این همه اطلاعیه و شب‌ نامه اندر باب برگزاری جشنواره عالیه تئاتر فجر هیچ نتیجه‌ قابل فهمی برای عمله طرب و تماشاگران محترم حاصل نشده است. همه”گیج” می‌زنند و هیچ کس نمی‌داند آخر و عاقبت کار به کجا خواهد انجامید. این نکته را اضافه نمائیم که ما ملت غیور برای این که فرصت مناسبی برای ماهیگیران آب‌های گل آلوده فراهم نمائیم گاه به گاه عادت داریم بازی را به وقت اضافی حتی”پلی‌اف” بکشانیم تا همه جِزِ جگر بگیرند.
حال شما در نظر بگیرید که در این حیص و بیص دوستی از راه برسد و بقل گوش بنده سرافکنده زمزمه نماید”تا تنور داغ است، نان را بچسبان” تو را به این گنده گو‌....ها چه؟! دستپاچه می‌شوم می‌گویم چه کنم؟ می‌‌گوید: بابا این استخوان‌های طلایی را به اجرا ببر هم خاطر مبارک شورای محترم بازخوانی فجر که به قول پورِ برومندِ مهندس رتق و فتق امور بازی نامه‌های تیارت از خبره‌ترین هستند را مکدر مکنید و مطابق آن بزرگ دروغ هم مگوئید؟!
لختی درنگ می‌کنم و به شخصیت منزه و معتدل نویسنده جناب استاد ناظرزاده فکر می‌کنم و می‌بینم ناچاراً باید از نان داغ، تنور داغ هم استقبال کنم حتی اگر با لرزشی به بزرگی هشت و هشت دهم در مقیاس ریشتر همراه باشد. از خودم می‌پرسم مگر بنده شاطر خوبی نیستم؟ خب اگر شاطر خوبی هم نباشم حداقل دندان‌های سالمی دارم برای نان خوردن که خدا دندان‌هایم را حفظ بفرماید!
آمین