گفتوگو با ”کیومرث پوراحمد” کارگردان نمایش ”خرده خانوم”
این هیجانی که در تئاتر هست در سینما تجربه نکرده بودم. در سینما همه چیز در اختیار کارگردان است، از صحنه و دوربین و طراحیها و بازیها و مونتاژ گرفته تا حتی فونت اسامی در تیتراژ تحت کنترل است، ولی اینجا نه، در تئاتر کنترل تا پایان تمرینها در اختیار کارگردان است و بعد دیگر همه چیز دست بازیگران است

علیرضا نراقی: کیومرث پوراحمد پس از ۳۰ سال کارگردانی در سینما به تئاتر آمده و اینک چند روزی است که از اجرای نمایش "خرده خانوم" به کارگردانی او در ایرانشهر می‌گذرد. نمایشی در فضای دوران قاجار با متنی از اصغر عبدللهی که گویا چندان هم دراماتیک نیست و به قول پواحمد دلی است!
کارگردان خرده خانوم با کمترین اصراری بر روی تحلیلهای کلان و حتی تحلیلهای فرمیک و بدون بررسی دلایلش از آمدنش به تئاتر تنها به ابراز علاقه خود برای تجربه تئاتر اکتفا میکند و در گفتوگویی که در ادامه خواهد آمد آشکار است که کمتر بر تفاوتهای سینما و تئاتر و زوایای مختلف آن دقیق شده است. به نظر می رسد نفس تجربه کردن و اجرای هیجان انگیز یک تئاتر برای پوراحمد کافی بوده و او در پی هیچ چیز دیگری جز اجرای یک تئاتر نبوده است. او تنها در میان سالها کار سینمایی و کارنامهای نسبتاً موفق در آن به دنبال تجربه تئاتر بوده که چندان هم ساده و راحت برایش نگذشته است.
***
رجوع به تاریخ در فراز و فرودهای مختلف اجتماعی یکی از واکنشهای مرسوم جامعه و خصوصاً نخبگان آن است. آیا انتخاب چنین متنی در فضای گذشته به عنوان اولین کار تئاتری ناشی از چنین تحلیلی در شما نبوده است؟
اصلاً چنین چیزی نبوده، فقط سالها بود که دوست داشتم تئاتر کار کنم اما موقعیت آن پیش نیامده بود، تا اینکه متن خرده خانوم را که اصغر عبداللهی برای دلش نوشته بود را خواندم و احساس کردم که این متنی است که باید کار کنم. به هر حال در این متن تاریخ هست و تاریخ هم تکرارهایی دارد.
تفاوت رویارویی کارگردان با متن در سینما و تئاتر به چه صورت است؟ یعنی تحلیل و شکافتن یک فیلمنامه در سینما چه تفاوتهایی با تحلیل و شکافتن نمایشنامه برای اجرای صحنهای دارد؟
در سینما تقریبا همیشه فیلمنامههای خودم را کار کردهام. ممکن است اقتباس بوده باشد ولی به هر حال آنها را با سلیقه و ذهنیت خودم نوشتهام. این اولین بار است که تئاتر کار میکنم و یک متن از شخص دیگری را اجرا میکنم. اما کارهایی که روی متن انجام دادم، تقریباً همان کارهایی بود که در سینما انجام دادم. حتی با فیلمنامههایی که خودم نوشتم، در اجرا خود به خود تغییراتی ایجاد میشود، در فیلمهایم هم همینطور است. تغییرات خیلی صورت میگیرد و هیچ وقت اتفاق نیفتاده که فیلمنامه همانطور که بوده جلوی دوربین برود. معمولا تغییرات زیادی در چیزی که نوشته شده، هنگام اجرا و در صحنه اتفاق میافتد.
در حفظ ریتم چطور، شما در سینما میز مونتاژ دارید و ریتم اثر را به همان چیزی تبدیل میکنید که میخواهید، اما در تئاتر به دلیل اینکه اثر هر شب پیوسته و زنده اجرا میشود چه چالشهایی با ریتم داشتید؟
من سعی کردم مثل سینما برخورد کنم، اندازه را رعایت کنم ولی در اجرا دیگر خیلی نمیتوانم دخیل باشم، موقع اجرا من هم مجبورم مثل یک تماشاگر بنشینم و تماشا کنم. هر چند بعد از هر اجرا نکاتی که به نظرم میرسد به بازیگرها میگویم ولی خیلی معلوم نیست فردا شب دقیقا چه چیزی پیش میآید و این خاصیت تئاتر است.
با نمایشهای ایرانی تا چه اندازه آشنا بودید، حالا مشخصاً نمایشهای شادیآور ایرانی که در این متن از آنها استفاده شده است؟
خیلی کم، در جوانی بیشتر میخواندم اما بعد دیگر خیلی علاقه نداشتم و به جز آثار بهرام بیضایی به دلیل زبان فاخر و ساختار ویژه آثارش، خیلی نمایشنامه نخواندهام.
بیشتر سراغ ادبیات داستانی میرفتید؟
بله
الآن بعد از این تجربه فکر میکنید نمایشنامه به سینما نزدیکتر است یا رمان و ادبیات داستانی؟
رمان میتواند نزدیکتر باشد. طبیعتاً در نمایشنامه محدودیتهای صحنه در نظر گرفته شده است اما در رمان نه، رمان آزادتر است و تصاویر بیشتری ایجاد میکند.
تا اینجا که تمرینات را پشت سر گذاشتید و حدود یک هفته از اجرایتان میگذرد، فکر میکنید چه نکته بارزی را تئاتر به عنوان یک تجربه متفاوت که تا به حال نداشتید به تجربیات شما اضافه کرده است؟
تا اینجا فقط میتوانم بگویم این هیجانی که در تئاتر هست در سینما تجربه نکرده بودم. در سینما همه چیز در اختیار کارگردان است، از صحنه و دوربین و طراحیها و بازیها و مونتاژ گرفته تا حتی فونت اسامی در تیتراژ تحت کنترل است، ولی اینجا نه، در تئاتر کنترل تا پایان تمرینها در اختیار کارگردان است و بعد دیگر همه چیز دست بازیگران است و شما به عنوان کارگردان فقط یک تماشاگر هستید، همین.
[:sotitr1:]خوب شما که عادت داشتید جزئیات را کنترل کنید، این عدم اختیار خوش آیندتان است یا باعث هراس شما میشود؟
هراس شیرینی دارد، چرا که هر شب با چیزی تازه در اجرا روبرو میشوی.
نمایشنامه به نظر میرسد که بسیار ساده است یعنی داستان سادهای دارد و آنچنان پیچشهای دراماتیک در آن نیست. نترسیدید از انتخاب نمایشنامهای به عنوان کار اول که اینقدر ساده است و از پیچشهای دراماتیک تهی است؟
اولین بار که نمایشنامه را خواندم آنقدر جذاب و دلنشین بود که تردید نکردم همان متن مورد علاقهام است و تصمیم گرفتم آن را کار کنم. به خصوص اینکه نمایشنامه در دوره قاجار بود و ما به واسطه علی حاتمی و کارهایش شیفته آن دوران بودیم. دیالوگهای اصغر عبداللهی هم که به نظرم خیلی قجری است و زیبا و در جاذبه کار خیلی مؤثر است. البته تغییراتی هم در متن داده شده مثل گسترش نقش مطربها و بعضی تغییرات دیگر که خود به خود در اجرا و با حضور بازیگران اتفاق میافتد و گمان نمیکنم متنی عیناً و مو به مو اجرا شود.
این تغییرات ناشی از الزامات اجرایی بوده یا ...
هم الزامات اجرایی بوده، هم چیزهایی بوده که به نظر رسیده به کار کمک کرده و جذابیتهای نمایش را بیشتر میکند. بعضی تغییرات هم چیزهایی بوده که دوست داشتم حتماً گفته شوند. مثل واژه "قبله عالم" که نشان دهنده مجیزگویی بیش از حد درباریها بوده است و این همیشه اذیتم میکرد که بادمجان دور قاب چینها در تملق تا کجا پیش میرفتند و یک پادشاهی را که اقتدار و تواناییاش در حد دربار و اندرونیاش بوده و با مردم هم به زور سرنیزه حرف میزده با تملق قبله عالم و چیزهایی از این دست خطاب میکردند. این از چیزهایی بود که خودم تأکید داشتم و در کار برجسته کردم.
دکور شاید میشد خیلی مفصلتر از این باشد اما به نظر میرسد شما تنها به المانها و نشانهای از هر چیز در دکور و صحنهپردازی اکتفا کردید، چرا از ایجاد دکور واقعی و حتی مجلل که کار هم کشش آن را داشت اجتناب کردید؟
این ایده اصلیام در صحنهپردازی بود. میخواستم با حداقلها و به مینیمالیستیترین شکل، کار اجرا شود. حتی مختصرتر از این. میخواستم از هر مکان فقط یک عکس روی پرده باشد اما دیدیم وقتی نورها روشن میشود. دیگر عکس روی پرده وضوح ندارد و خوب نمیشود.
عکس از یک مکان بود؟
بله عکسهایی مختلف از مکانهایی که نمایش در آنها اتفاق میافتاد. اما بعد از آن رسیدیم به دکور و از آقای یاری خواستم دکور را با حداقل ابزار و وسایل بسازد.
شما همیشه در کارهای خود از موسیقی و خاصه ترانه استفاده زیادی میکنید. اما دلیل استفاده از ترانه در این کار چه بود و این تأکید بر ترانه میهنی آخر به چه دلیل بود؟
من ترانه دوست دارم. حتی در فیلم جنگی "اتوبوس شب" دو ترانه از پخش صوت اتوبوس میشنوید و دو ترانه هم زنده خوانده میشود. حالا اینجا که تئاتر است و مطرب هم در نمایش وجود دارد. دیدم چقدر خوب است که هر پرده با یک ترانه بسته شود.
این ترانهها در متن بوده؟
نه
شعرهایش را خودتان سرودید؟
اینها بیشتر با ایدههای بچهها ساخته شد و شکل گرفت. مثلاً دومین ترانهای که خوانده میشود همان شعر "دست منه بر دهنم" را خوب یادم هست که فریدون محرابی در تمرینها خواند و یاسر بیات ملودی آن را ساخت و اجرا شد. درباره ترانه پایانی هم میخواستم کار را با یک ترانه میهنی تمام کنم مثل ای ایران. اما دیدیم ای ایران خیلی زیاد استفاده شده. باز یاسر بیات این ترانه را که الآن میشنوید پیشنهاد کرد و همان اجرا شد.
در مجموع به نظر میرسد برای شما تئاتر تجربهای جمعیتری بوده است نسبت به سینما.
قطعاً، من در سینما هم البته همینطور هستم. سر صحنه همه میتوانند نظرشان را بگویند، اما این مشارکت جمعی در تولید کار، در طبیعت تئاتر خیلی بیشتر وجود دارد.
ساز و کارهای اقتصادی خاصی در ایرانشهر وجود دارد که نزدیک به تئاتر خصوصی است. شما به عنوان کسی که پیش از این تئاتر کار نکردید و پیش فرضی از تئاتر دولتی ندارید این ساز و کارهای اقتصادی را چطور میبینید؟
من که خیلی آشنا نبودم و تفاوتها را نمیتوانم متوجه شوم. اما الآن به این شکل بوده که من مقداری خرج کردهام، اغلب عوامل هم درصدی هستند. بعد از محاسباتی که با دوستان آشنا به تئاتر انجام دادیم، دیدم باید دندانش را بکشم که از این راه پولی گیرم بیاید. خودم فکر کردم که قرار نیست از راه تئاتر چیزی گیرم بیاید. به هر حال من از اسفندماه پارسال در گیر این کار بودم و گروه هم از اول اردیبهشت که تمرینها را شروع کردیم. به شخصه خیلی به این مسئله فکر نکردم و منتظرم ببینم چه پیش خواهد آمد.