گفتوگو با ”آناهیتا غنیزاده” کارگردان نمایش ”اسب و سیب و بهار”
درست است که زمانه زمانه سرعت است، اما ما نباید مؤید آن چیزی باشیم که دارد اتفاق میافتد. هنرمند نباید دنباله روی سلیقه مردم باشد، بلکه وظیفه هنرمند این است که آن چیزی را که درست است انجام دهد و در نتیجه سلیقه مردم را تغییر دهد.

علیرضا نراقی: تئاتر کودک کلیشه‌های آشنایی دارد که برون رفت از آن کلیشه‌های آشنا و جذاب نیاز به شناخت و مطالعه دقیق دارد. آناهیتا غنی‌زاده کارگردان نمایش "اسب و سیب و بهار" با شناخت کلیشه‌ها و مطالعه لازم و تجربه کافی تلاش کرده تا در نمایشش این کلیشه‌ها را شکسته و نوع تازه‌ای از ارتباط کودک با تئاتر را تجربه کند.
ارتباطی که تخیل و خلاقیت در آن اصل است و با نگاهی انسانی اما واقع بینانه تنهایی بچههای امروز را چونان فرصتی برای رشد و درک جهان، تصویر میکند.
آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوی سایت ایران تئاتر با غنیزاده درباره تئاتر کودک و نمایش "اسب و سیب و بهار" است، که با نگاهی به اثری به همین نام نوشته احمد رضا احمدی، مدتی است در تالار هنر به صحنه رفته است.
***
کمی درباره شکلگیری متن کار توضیح دهید. گویا روند پر فراز و نشیبی داشته است؟
من داستان "اسب و سیب و بهار" نوشته آقای احمد رضا احمدی را خواندم و خیلی خوشم آمد، بعد از آقای اکبرلو خواهش کردم که اگر امکان دارد این متن را دراماتورژی کنند و از روی آن یک نمایشنامه بنویسند. ایشان طرحی پنج صفحهای نوشتند و آن را به اتفاق بردیم پیش آقای احمدی که خیلی مورد پسند ایشان نبود و میگفتند با این طرح ارتباط برقرار نمیکنند. در هر حال متن را به تالار هم دادیم که از سوی تالار هنر هم رد شد. بنابراین با توافق انصراف آقای اکبرلو را از کار خواستار شدم و از نیما دهقانی که ذهنیت نزدیکتری به هم داشتیم خواستم که طرح من مبنی بر برداشت از داستان احمد رضا احمدی را به نمایشنامه تبدیل کنند، ایشان یک سال زحمت کشیدند و متنی را نوشتند که من دوباره آن را بازنویسی کردم ولی در هر حال بیش از 70 درصد کاری که الآن شما میبینید از متن آقای دهقانی است، اما به دلیل برخی نکاتی که من با توجه به تجربیاتم در تئاتر کودک به ذهنم میرسید یک بازنویسی انجام دادم. در ضمن ما کار متفاوتی در همین روند را تا اجرا انجام دادیم و آن هم استفاده از از یک مشاور روانشناسی بود که به نظر من در تئاتر کودک لازم است، اما متأسفانه در تئاتر کودک ما مرسوم نیست. خیلی از مطالب مهم به واسطه همین مسئله در بازنویسی متن گنجانده شد.
برآیند استفاده از این مشاور چه بود؟
برآیندش این بود که من دیگر خیلی محکم قدم بر میدارم و میتوانم از نتیجه کارم به لحاظ کارشناسی دفاع کنم. از سوی دیگر میتواند این استفاده یک جریان و عادت برای گروههای دیگر شود تا بتوانند از این عنصر برای دقیقتر شدن کار خود استفاده کنند.
دقیقاً مخاطب کار شما را چه گروه سنی تشکیل میدهند؟
کار ما برای 7 سال به بالا حتی 8 یا 9 سال است، یعنی میتوان گفت گروه سنی نوجوان. چرا که مفاهیمی که در این کار مطرح میشود و شیوه کاری که صورت گرفته با تئاترهایی که تا به حال در تالار هنر اجرا شده به لحاظ مخاطب پسندی کاملاً متفاوت است. البته ما معذوریتی برای پذیرفتن کودکان نداریم و از همه گروههای سنی به دیدن نمایش ما میآیند و اتفاقاً با کار ارتباط برقرار میکنند.
به نسبت کارهای کودکی که میبینیم کار سنگین و خاص است.
من فکر میکنم ما کودکان را خیلی کودک میپنداریم و به عنوان تولید کنندگان و دست اندرکاران تئاتر کودک بیشتر درگیر کودکیهای خودمان هستیم، به همین دلیل نگاهمان به کودک بیشتر نگاه به کودک دیروز است تا کودک امروز. این درحالی است که من سعی کردم این اتفاق نیفتد به همین دلیل من با یک بچه پنج ساله که صحبت کردم کار را درک کرده بود و بچه 10 ساله هم در سطحی دیگر ارتباط برقرار کرده بود و وارد دنیای نمایش شده بود.
در نمایش صداهایی وجود دارد که بیشتر به کودکی من یا حتی کودکی شما بر میگردد. صدای خانم برومند، آقای شاه محمدلو یا خانم مقصودلو بیشتر همان حس و حال کودک قدیم را تداعی میکند تا صداها و نواهایی که کودک امروز به آنها عادت کرده است؟
این از روی عمد بود. من دوست داشتم مادر و پدرهایی که وارد سالن میشوند هم وارد فضای کودکی خود شوند و نمایش حسی نوستالژیک برای آنها داشته باشد.
جز این هدف دیگری هم بود؟
البته، این عزیزانی که صدایشان در این نمایش هست از پایه گذاران تئاتر کودک هستند. آقای شاه محمدلو پس از سالها که کار کودک نکرده بودند، در کار رضا بابک دوباره به تئاتر کودک بازگشتند، این در حالی است که تئاتر این حوزه به حضور افراد متبحری مثل ایشان به شدت نیاز دارد. ما از بسیاری از این دوستان خیلی چیزها آموختیم. من دوران کودکیام با صدای خانم احترام برومند ساخته شده و همین الآن وقتی صدای ایشان پخش میشود تمام سالن صدای ایشان را در کاراکتری که اجرا میکنند میپذیرند، حتی بچههای کوچک و این نعمتی است برای ما و مخاطب که صداهایی را میشنود که کار شده و زیبا هستند و بسیار شنیدنیتر از صداهای امروز هستند.
[:sotitr1:]ریتم و ساختار نمایش شما خیلی با ریتم و ساختار نمایشها، فیلمها و بازیهایی که بچههای امروز به آنها عادت کردند متفاوت است. شما نوعی طمأنینه را در اجرا رعایت کردید، در حالی که عادت بچههای امروز سرعت و تحرک خیلی زیاد است،چرا؟
ببینید درست است که زمانه زمانه سرعت است، اما ما نباید مؤید آن چیزی باشیم که دارد اتفاق میافتد. هنرمند نباید دنباله روی سلیقه مردم باشد، بلکه وظیفه هنرمند این است که آن چیزی را که درست است انجام دهد و در نتیجه سلیقه مردم را تغییر دهد. چنانچه ما تلاش کردیم تا حدودی سلیقه مردم را بگنجانیم وقتی مخاطب مدام در معرض کارهای سطحی است چارهای جز تسلیم ندارد. اما در هر حال این چیزی از میل او به کار خوب و قدرت تمیزش بین کار عمیق و سطحی کم نمیکند، به همین دلیل در مواجهه با یک کار خوب و عمیق عکس العمل نشان می دهد. من همیشه معتقدم که پرمخاطب بودن دلیل خوب بودن یک اثر نیست، بلکه مجموعهای از عوامل و عناصر فنی اثر را خوب یا بد میکند.
بخش عمدهای از نمایش شما تک نفره اجرا میشود در حالی که میشد به راحتی با تشخص بخشیدن و زنده کردن عناصری که صدا یا شمایل آنها وجود دارد از تک نفره اجرا شدن بخش زیادی از کار کم کرد، اما واضح است که شما روی تک نفره بودن تأکید داشتید، چرا؟
ببینید یکی از چیزهایی که در واقع در دنیای امروز ما دیده میشود کم شدن دیدن و شنیدن به دلیل اهمیت سرعت است. ببینید مسئله ابتدایی بهار تنهایی است. تنهایی به دلیل جنگی که از بیرون به پدر و مادر او منتقل شده است، از سوی آنها به بهار انتقال مییابد. بهار تنهاست و من میخواستم این را تصویر کنم که یک بچه میتواند خود در تنهاییش با تخیلش درگیر شود.
این درست خلاف آن چیزی است که ما در نمایش های کودک در رسانههای خود تبلیغ میکنیم و جالب است که شما کمی به واقعیت زندگی بچهها ضمن فانتزی کارتان نزدیک شدهاید.
ما باید نگاه واقع بینانه به شرایط فعلی داشته باشیم؛ واقعیت این است که بچهها اغلب تک فرزند هستند و با تنهایی درگیرند. من تنهایی را محکوم نمیکنم چون بسیاری از لحظات مهمی که بچهها میتوانند بسازند در تنهایی آنهاست. پس عمد داشتیم که تنهایی بهار را در صحنه داشته باشیم تعداد زیاد و صحنه شلوغ عامل اصلی سرگرمی نیست، بلکه میتوان با داستان خوب و نمایش تنهایی یک بچه و تخیلاتش، بچهها را سرگرم کرد.
استفاده از یک سری عناصر در نمایش شما در شکلی انتزاعی و نشاندار اتفاق افتاده است مثل صدا و یا تابلوی متحرک گندم زار، دریا و ...،این تفکیک عناصر و سپس تأکید روی آنها با چه ذهنیت و به چه دلیلی انجام شده است؟
ببینید ما تلاش کردیم تا وارد یک دنیای جدید تکنولوژی در کار کودک شویم، یعنی سعی کردیم از دکور تخت پرهیز کنیم و کاری کنیم که بچهها کمی دقت خود را زیاد کنند و واقعاً بتوانند به عناصر نمایش فکر کنند، واقعاً تصور کنند که دریا،گندم زار، برکه و به طور کلی عناصر مختلف طبیعت چه شکلی دارند، یا مثلاً بر صدا متمرکز شوند و ببینید آیا تا به حال به صداها خوب گوش دادهاند یا نه؟ و خودمان تجربه کنیم که آیا بچه میتواند در یک ساعت به واسطه تمهیدات نمایش خوب گوش کند و خوب تخیل کند و حتی متعجب شود؟ حتی اگر بچه دچار سؤال شود، این خیلی خوب است. به نظر من ایجاد سؤال باعث میشود که اتفاقاتی که تا به حال نیفتاده برای او بیفتد و چیزهای جدیدی را حس کند. در واقع دلم میخواست کودک حسی تازه از رویارویی با یک نمایش داشته باشد.
خوب این تفاوت و ایجاد سؤال کمی خطر کردن هم دارد چرا که ممکن است کودک را خسته کند. البته به نظر میرسد در کار شما نوعی تمرکز در بچهها ایجاد میشود ولی در هر حال بچهها به این شکل کمتر عادت دارند.
ببینید اینکه تمرکز ایجاد میشود و بچهها نه تنها سالن را ترک نمیکنند یا ابراز خستگی نمیکنند بلکه غرق در کار میشوند به دلیل این است که ما میدانستیم که میخواهیم چه کنیم و برایمان روشن بود. ما به طور گروهی خیلی چیزها را نتیجه گرفتیم و این حس تسلط گروه مطمئناً به مخاطب منتقل میشود. دلیل این که الآن بچهها از دیدن کار خسته نمیشوند همین حس گروهی و مشخص بودن مسیر راه برای خود ما بوده است.
شما برای ورود بچهها به فضای کار و فعال کردن تماشاگر خود از نقاشی پیش از شروع کار استفاده کردید. کمی درباره این بدعتی که انجام دادید توضیح دهید.
من رشته اولم قبل از خواندن تئاتر، نقاشی و مجسمه سازی بوده است. به همین دلیل تصمیم گرفتم با توجه به قابلیت نقاشی، شکل مشارکت بچهها را تغییر دهم. فکر کردیم بهترین جنس مشارکت این است که بچهها در باز شدن گره نمایش مشارکت داشته باشند. گره نمایش ما با لبخند باز میشود، لبخندی که ضد جنگ است. اینجا گره با نقاشی بچهها از لبخند باز میشود. به همین دلیل بچهها پیش از ورودشان با تالار نمایش نقاشی میکشند و مثبت هستند چرا که وسط نمایش متوجه میشوند که بهار به عنوان شخصیت اصلی با نقاشیهای آنها سرباز را پیدا میکند و این مسئله به آنها در پایان نمایش هم گفته میشود. وقتی هم که آنها از سالن خارج میشوند مواجه با نمایشگاه نقاشیهای خودشان می شوند. این سه کار یعنی نقاشی کردن، مؤثر بودن در تئاتری که میبینند و نمایشگاه آثارشان در پایان کمک میکند که در تمام طول فرایند تئاتر دیدن بچهها مدام از خود خلاقیت نشان دهند و نتیجه مثبت خلاقیت خود را ببینند.
شما با نگاهی به اثری از احمد رضا احمدی به همین نام این کار را نوشتید، حالا با توجه به این تجربه روند ارتباط ادبیات کودک با تئاتر کودک را چطور میبینید و فکر میکنید زمینهای برای برداشتهای بیشتر از ادبیات کودک برای تولید نمایش در این حوزه وجود دارد؟
من الآن افتخار دارم که به دعوت شورای کتاب کودک با یک تعداد از دوستان باسابقه به بررسی ادبیات نمایشی کودک بپردازیم، یعنی معیارهای درستی را تعریف کنیم و با توجه به آنها نمایشنامههایی که تولید میشود را نقد و بررسی کنیم. من اعتقاد دارم که زمینه در ادبیات وجود دارد و ما فقط باید نگاهمان را درست کنیم، در واقع همه چیز بستگی به بررسی و زاویه نگاه ما دارد، همین اثر آقای احمدی را خیلیها برای تبدیل شدن به نمایشنامه مناسب نمیدانستند و حتی در ابتدا طرحی که براساس آن نوشته شده بود همانطور که گفتم موفق نبود. ولی دیدیم که در نهایت با نگاه درست از طریق معیارهای دقیق و مناسب این اتفاق افتاد. این مهم درباره خیلی از متون قابل پیگیری است و ما میتوانیم با نگاه درست و آگاه حتی از شاهنامه یا خیلی از آثار برای تئاتر کودک استفاده کنیم.