نشست پرسش و پاسخ نمایش ”سربه دار هستی” برگزار شد

نشست پرسش و پاسخ نمایش "سربه دار هستی" در تالار مولوی برگزار شد و طی آن فهیمه میرزاحسینی، کارگردان این نمایش به سوالات حاضران پاسخ داد.
به گزارش دریافتی سایت ایران تئاتر، در ابتدای این نشست میرزاحسینی با اشاره به پروسه تحقیق و پژوهشی که برای تمامی کارهایشان طی میکنند و شیوه تمرین گروه درخت سیب، درباره انتخاب مادهای شفاف مانند پلاستیک برای ساخت عروسکهای نمایش گفت: «گروه ما با تحلیل به سراغ مواد میرود. همانطوری که برای نمایش آرش ابتدا از خود پرسیدیم چه چیزی بهتر میتواند نمایانگر ایستادگی و استقامت شخصیت آرش باشد؟ و اینطور شد که به سنگ رسیدیم و از آن برای اجرا استفاده کردیم، در این نمایش نیز پس از تحلیل و شناخت عطار دنبال مادهای بودیم که شفافیت، پاکی و زلالی را نمایان کند. در پیرامونمان موادی همچون آب، یخ، هوا، شیشه و پلاستیک این خاصیت را دارند. بنابراین ما همان مادهای را به کار گرفتیم که بتوانیم از آن استفاده کنیم.»
وی در توضیح مراحل شناخت عطار و آثار این شاعر و عارف گفت: «در ابتدای کار نمایش "سر به دار هستی" از خود پرسیدم عطار چه کسی است؟ او قصههایی از انسانهایی تعریف کرده که ماجراهای تکان دهندهای داشتهاند. مثل درویشی که به راحتی دنیا را رها میکند. ما در پژوهشهایمان به شباهتهایی بین عطار و حلاج برخوردیم که انگار در برخی مقاطع یکی میشوند.»
میرزاحسینی در بخش دیگری از این نشست گفت: «از عطار متشکرم! چرا که حلاج انا الحق گفت و به دار آویخته شد اما عطار ماند و نوشت و فرصتی برای ما ایجاد کرد تا بدانیم مراحل هفت گانه رسیدن به خدا چطور طی میشود. حلاج تا آخرین مرحله میرود اما عطار میماند و از تجربیاتش برای نسلهای بعدی مینویسد.»
این کارگردان نمایش عروسکی در خصوص شیوه تمرین گروه توضیح داد: «تمرینهای گروه ما در ساعات متفاوت روز امکان دارد اتفاق بیافتد ، از سپیده صبح تا پاسی از شب . پیدا کردن مواد مورد نیاز کار هم بخشی از این تمرین است. برای پیدا کردن مواد نمایش "آرش" ما از کوهها و درههای اطراف تهران سردرآوردیم و به کشفیات عجیبی درباره حسها و رنگهای متفاوت سنگها رسیدیم برای این کار نیز تصور کردیم پلاستیک بهترین گزینه است.»
وی در پاسخ به سوالی درباره ریتم نمایش گفت: «پس از ضربهای که در مقطعی از زندگی به عطار وارد میشود او به دنیای عرفان ورود پیدا میکند و بعد از آن ریتم تند دنیا را رها میکند. چرا که اصلا عرفان دعوت ما به تامل است؛ نوعی لایه برداری و فرو رفتن در عمق. عرفان مثل فلسفه نیست که برای آن به کوه برویم و هوای تازه بخوریم بلکه به دنبال ایجاد روزنههایی در اعماق میگردد و برداشتن هر لایه آنقدر سخت است که زمان میبرد.»
این کارگردان درباره نورپردازی این اثر توضیح داد: «از آنجایی که به دلیل کمبود نور ناچار هستیم همه چیز را به مرکز صحنه هدایت کنیم بعد از 20 دقیقه ابتدایی کار این نیاز حس میشد که گاهی مرکز زدایی کنیم و روایت را در گوشهای از صحنه دنبال کنیم. از طرفی به دلیل نبود نور موضعی ، ناچار بودیم با ترکیب دیگر نورها، نور متمرکزی را نمایش دهیم.»
وی در بخش پایانی این نشست با اشاره به نقطه اوج نمایش که در انتهای کار اتفاق میافتد، درباره گذشتن از مرحله فقر توضیح داد: «فقر و فنا دو مرحله آخر عرفان هستند که من فنا را به عنوان اوج این نمایش میدانم. از دید من فقر همان بی نیازی است. مرحلهای که حقیقت رخ میگشاید و انسان زبان میبندد. چند نفر را میشناسید که از این مرحله گذشتهاند و برایمان از آن صحبت کردهاند؟ حتی عطار هم از آن به شتاب میگذرد. شاید یکی از دلایل سریع گذشتن من از این مرحله و رسیدن به فنا هم همین عدم شناخت باشد.»