در حال بارگذاری ...
...

بازیگری جدید با نام زبان/ علی رضا بهنام

هنر تئاتر در سده ای که گذشت همچون دیگر شاخه های علوم انسانی تاثیر ها و تاثر های گونه گونی را از سر گذراند ، اغراق نیست اگر بگوییم که دستاورد این هنر در خلال یکصد ساله ی اخیر با همه ی آنچه پیش تر از آن در این عرصه رخ داده است برابری می کند .

علیرضا بهنام
هنر تئاتر در سده ای که گذشت همچون دیگر شاخه های علوم انسانی تاثیر ها و تاثر های گونه گونی را از سر گذراند ، اغراق نیست اگر بگوییم که دستاورد این هنر در خلال یکصد ساله ی اخیر با همه ی آنچه پیش تر از آن در این عرصه رخ داده است برابری می کند . در این میان کثرت تجربه ها و حجم زیاد اطلاعاتی که در این باره هر روز به گنجینه ی دانش بشری افزوذه می شود چنان است که برای شناخت بی واسطه و جذب و تحلیل داده های جدید کوششی مافوق آنچه معمول است لازم می آید.
الفریده یلینک که امسال جایزه ی نوبل ادبی را از آن خود ساخت از جمله این تلاشگران است که در سال های اخیر و در کشورهای آلمانی زبان به واسطه ی تجربه هایش در گونه های رمان ، شعر و نمایشنامه به شهرت رسید . طنزی تلخ و گزنده به همراه دوری جستن از شیوه های مالوف نوشتن و اندیشه ای خود ویژه از جمله عواملی است که یلینک را از بسیاری از معاصرانش جدا می کند ـ گو این که چنین ویژگی هایی خاص او نیست و آنها را می توان در آثار هر هنرمند خلاق دیگری نیز بازشناخت ـ با این همه یلینک به عنوان جدید ترین کشف جهان ادبیات علاوه بر این ویژگی ها دارای شیوه ای خاص است که وجه تمایز او را با بقیه همروزگارانش شکل می دهد، شیوه ای که بر مبنای نگرش او به جهان و شیوه ی زیستن او در دنیای صنعتی امروز بنا شده است.
آثار یلینک چنان گسترده و پرتعدادند که بررسی شاخص ترین هایشان نیز مجالی گسترده تر از انچه اینجا در اختیار من است ، می طلبد . بنا بر این در این فرصت تنها به توضیح مختصری درباره ی انچه در اخرین نمایشنامه ی وی می گذرد اکتفا کرده و بحث تفصیلی در این باره را به مجالی دیگر وامی گذارم .
بامبی لند به عنوان آخرین نمایشنامه ی اجرا شده ی یلینک از چندین جهت دارای اهمیت است ، یلینک در این نمایشنامه چه در اجرای نوشتاری و چه در ماهیت نوشتار هنجار های موجود را پشت سر گذاشته و جهانی جدید در قالب متنی نو می افریند که آن را شایسته ی تعمق بیشتری می سازد. در این نمایشنامه آنچه در نگاه اول جلب نظر می کند شیوه ی نا مالوف تنظیم اثر است ، شیوه ای که حتا در آثار پیشین همین نویسنده نیز کمتر نمونه ای برای ان پیدا می کنیم . از ابتدای دهه ی 90 میلادی به این سو و همزمان با رونق گرفتن تفکری که در تئاتر اصالت را به طراحی حرکات بدنی و بداهه سازی های کنترل شده در شیوه ی اجرایی می دهد یلینک به نگارش متن هایی پرداخت که به جای پرداخت دراماتیک . خمیرمایه ی اولیه را برای خلق تئاتر در اختیار گروه نمایشی قرار می دادند . این آثار که فاقد هرگونه توضیح اضافی و دخالت نویسنده در فرایند اجرا بودند توانستند همزمان با متن های مشابهی که توسط پیتر هانتکه دیگر هموطن یلینک نوشته می شد تاثیری عمیق بر تئاتر روز کشور های آلمانی زبان بر جای گذارند . در بامبی لند این نویسنده با تکامل شیوه ی پیش گفته به ایجاد حالت دراماتیک در زبان نمایش روی می اورد ، او با استفاده از تقطیع مبتنی بر سیلان ذهنی تماشاگر و پاساژ های حسی ایجاد شده توسط لحن کنایه امیز و طنز الود خود موفق می شود به متن ارزشی برابر با بازی و طراحی ببخشد . این ارزش افزوده در عین حال چنان نیست که مانند درام های مدرن همه ی بار اثر نهایی را به گرده های متن تحمیل کند ، بازی دیگری است که بازی روی صحنه را تکمیل می کند : بازی زبان.
در این بازی ، نویسنده در پاراگرافی کوتاه پیش از شروع متن اصلی در متن حضور می یابد تنها برای آن که ضمن معرفی طنز الودی قهرمان نمایشش را به تمسخر بگیرد

« چه می دانم ، چه می دانم ، یکی از همین کلاه های شبیه به جوراب زنانه را روی سرت بگذار ، مثل همان هایی که پدرم عادت داشت با لباس کارش موقع بنایی در خانه‌ی کوچکمان بپوشد. چیزی ندیده ام که از آن زشت تر باشد. نمی دانم چکار کرده ای که تنبیهت باید پوشیدن چیزی به این زشتی باشد. کافی است که جورابی را پاره کنی ، بالایش را جمع کنی که شبیه یک جور منگوله شود ، بعد آن را روی سرت بگذاری ، کار تمام است. »(1)

به این ترتیب نویسنده از پیش به هجو امیز بودن بازی و شباهت ان با زندگی روزمره ی انسان امروز تاکید می کند و در عین حال شمه ای از فضای نمایش را بر خواننده احتمالی فاش می سازد . حضور های دیگر نویسنده در متن از این پس جزیی از بازی است . او ابایی ندارد از این که در لباسی مبدل در متن حاضر شده و داوری خود را به چالش بگیرد ، اگرچه در این راه تا جایی پیش نمی رود که چون دیگر نمایشنامه نویس همزبانش دستور پاره کردن عکس خودش را روی صحنه در متن نمایشنامه بنویسد (2) اما در عین حال در مسخره کردن خود و نقش منفعلی که به ناچار در این ماجرا بر عهده گرفته است تردید نمی کند.
ماهیت بامبی لند با الهام گرفتن از نمایشنامه ی ایرانیان اثر اشیل شکل می گیرد ، نمایشنامه ای که در ان نویسنده که در نبرد سالامیس و شکست یونانیان از سپاه خشایارشاه هخامنشی حضور داشته است می کوشد با فضا سازی و وانمود کردن پیروزی سپاه خودی روحیه های از دست رفته ی یونانیان را بازسازی کند . یلینک برای اشیل نقشی شبیه به خبرنگاران جنگی غربی در نظر می گیرد ، خبرسازانی که دنیا جنگ های امروز را از دریچه ی دوربین انها به نظاره نشسته است . عنوان نمایشنامه که تقلیدی کنایه امیز و تقلیل یافته از نام پارک های تفریحی مشهور موسوم به دیسنی لند است ، در ادامه ی همین نگرش قرار می گیرد . در واقع یلینک از زاویه دید تماشاگران تلویزیون میدان جنگ را به مکانی تشبیه می کند که در ان بازی مرگباری برای سرگرم کردن مخاطبان رسانه ها به راه افتاده است . چنین تعبیری به کنایه ی مشهور بودریار درباره ی جنگ 1991 عراق شباهت دارد که آن را جنگ رسانه ای نامیده بود و انتقادی تلویحی از سوء استفاده ی رسانه های غربی از جنگ را با خود حمل می کند .
راوی بامبی لند کسی است که جنگ را از طریق رسانه ها دنبال می کند ، انسانی مدرن در کشوری اروپایی که تصاویر پیشروی سپاه امریکا و متحدانش ، بمباران شبانه ی بغداد ، کنفرانس های پر زرق و برق فرماندهان نظامی ، اعتراض های طرفداران صلح ، و مذاکرات سران جبهه ی مهاجم در ویلای بوش مانند تکه های یک پازل بینش عمومی او نسبت به جنگ را شکل داده اند . به این ترتیب راوی بامبی لند یک نظاره گر درجه دو است که جهان را از زاویه دید رسانه ها می شناسد و تنها چیز هایی را می بیند که رسانه ها برای مشاهده ی او انتخاب کرده اند . یلینک در نمایشنامه اش به این انتخاب و این شیوه از داوری درباره ی دیگران اعتراض می کند و اعتراض او با زبان کنایی و پر نوسانش شکل خود را از همین گزارشگری رسانه ای تقلید کرده است.
در عین حال نویسنده ، تبلیغات دولت جورج بوش را- که سعی دارد با وانمود کردن طرفداری از یک جنگ صلیبی دیگر احساسات مذهبی غربیان را در جهت اهداف اقتصادی و سیاسی خود به خدمت بگیرد- به استهزا می گیرد و ماهیت خودخواهانه ی این تبلیغات را افشا می کند. به این ترتیب یکی دیگر از درون مایه های مورد علاقه ی نویسنده یعنی افشای ماهیت قدرت طلبان جای ویژه ای در نمایشنامه به خود اختصاص می دهد .
در مجموع با مطالعه ی بامبی لند می توان به روشنی دریافت که نویسنده ی متن میان دو راه حل مشهور جهان امروز برای خلق آثار هنری ، یعنی اصالت دادن به موضوع یا اجرا ، هیچیک را انتخاب نمی کند بلکه شیوه ی سومی را در پیش می گیرد که در ان ضرورت شکسته شدن قالب های از پیش آماده ی نمایشنامه نویسی و ابداع شیوه ای متفاوت به شکل مستقیم از موضوع اثر نتیجه می شود و در نتیجه هم دارای منطق درونی و هم ایجاد کننده ی پیوند دیالکتیک به شیوه جدید و مابعد هگلی در کل نمایشنامه است. به همین دلیل است که می توان بامبی لند را یکی از موفق ترین آثاری دانست که در دوران معاصر و با بینش امروزین انسان به رشته ی تحریر در امده اند.

(1) مقدمه ی نمایشنامه ی بامبی لند به ترجمه نگارنده
(2) هاینر مولر ، نمایشنامه نویس معاصر المانی در توضیح صحنه ای در نمایشنامه ی هملت ماشین نوشته است که در اینجا باید تصویر نویسنده ی نمایشنامه -یعنی خود او- روی صحنه توسط بازیگر نقش هملت پاره شود