نگاهی به نمایش ”ایوانف” نوشته ”آنتوان چخوف” و کارگردانی ”امیررضا کوهستانی”
ایجاد فضا و اتمسفری که مخاطب به راحتی بتواند با آن مانوس شود، اصل دیگری است که در راستای پایبندی کوهستانی به واقعگرایی در اجرای نمایش "ایوانف" میتوان آن را دید. اصلی که معمولاً حاصل یک سوءتعبیر در نگاه اکثر کارگردانها و یا دراماتورژهایی است که به سراغ متون خارجی میروند.

محسن حسن زاده: نمایش "ایوانف" نوشته و کارگردانی "امیررضا کوهستانی" این روزها در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است. نمایشی که حاصل یک نگاه دغدغه‌مند در نویسندگی و کارگردانی یکی از نمایشنامه‌های شناخته شده آنتوان چخوف است.
این دغدغهمندی در نگاه یا تجربهگرایی و یا هر تعبیر دیگری که میتوان برای آن در نظر گرفت از شروط مشخصی میآید که امیررضا کوهستانی برای به صحنه بردن نمایش "ایوانف" برای خود میگذارد. اجرای نمایشنامهای کلاسیک با پایبندی به جزئیات داستانی، شخصیتها و روابط آنها در عین حال با شکل و زبانی معاصر و آشنا برای مخاطب.
توجه به فضای رئالیستی که در نمایشنامه "ایوانف" وجود دارد زمینه تفاهم مشترکی را بین نویسنده این نوشتار با امیررضا کوهستانی (نویسنده و کارگردان نمایش "ایوانف") ایجاد میکند. این تفاهم در صفحه اول بروشور نمایش کاملاً مشهود است؛ "ایوانفِ" آنتوان چخوف. یعنی با وجود تغییرات مشخص در نمایشنامه مخصوصاً پایانبندی متفاوت (اشاره به خودکشی ایوانف در نمایشنامه که در اجرا وجود ندارد) همچنان ما میتوانیم "ایوانفِ" آنتوان چخوف را روی صحنه تماشاخانه ایرانشهر ببینیم.
در زمان نگارش نمایشنامه "ایوانف" (1887) رئالیسم انتقادی آشکارا شاکله نگاه نویسندگانی را شکل میداده که خود اگرچه عنوان رئالیسم هنری را بر آن میگذارند اما پایبندی به این نوع رئالیسم را توافقی نانوشته بین خود قرار داده بودند. "گئورک لوکاچ" نظریهپردازی بود که به تشریح این نوع رئالیسم پرداخت و بعدها نظریات او مبنای توافقات و اختلاف نظرهای بسیاری بین نظریهپردازان در این زمینه شد. برداشت رئالیستی از ادبیات برای او بدین معنا بود که: “شخصیت نوعی یا تیپیک که از نظر خصوصیات و موقعیتی که در آن به سر میبرد، همنهادی اصیلی با جامعه داشته و حاصل ترکیب انداموار امر عام و خاص است”.
در واقع نگاه تالیفی امیررضا کوهستانی هم نوشتن دوباره نمایشنامه چخوف با توجه به همین قاعده است. التزام به جزئیات داستانی، شخصیتها و روابط آنها با در نظر گرفتن همنهادی شخصیتهای نمایش با جامعه مخاطب این نمایش. در واقع کوهستانی مقصود چخوف را درک کرده و عمل هنرمندانه او به کارگیری متناسبهای امروزی و دقیقی است که با مرجع خود در متن اصلی "ایوانف" کاملاً نزدیکی دارد.
باید توجه داشت اگرچه فضای رئالیستی در نمایشنامههای چخوف غالب است اما این رئالیسم را باید در دوره و شرایط خود شناخت و به شاخصه های آثار کلاسیک در این متون توجه کرد. به این معنا که اگرچه شخصیتها کاملاً ملموس و واقعی هستند اما در کنار این نباید فراموش کرد که چخوف طبق یک قاعده مثلاً نمایشنامه "ایوانف" را در چهار پرده به نگارش درآورده که هر پرده برای هدف خواستی نوشته شده است. امیر رضا کوهستانی در فرایند نگاه تالیفی در نگارش دوباره نمایشنامه "ایوانف" واقع گرایی را مبنای حرکت خود قرار داده و همیشه به نفع واقعیت کنار میآید. اولین و مهترین نکته در مسیر این تالیف صحیح شناخت عمیق ایده درام است. در هر کدام از نمایشنامههای چخوف پازلی برای بسط درام طراحی شده که کاملاً متناسب با هدف درام است. در نمایشنامه "ایوانف" این پازل در چهار پرده با ساختاری مشخص آمده که هر تغییر و حذفی در ساختار روایت نیازمند جایگزینی برای تکمیل پازل نمایشنامه است. اینجاست که خصیصه متون چخوف خود را نشان میدهد به این معنا که جایگزین انتخابی توسط هر فکر مستقلی تحت عنوان نویسنده یا دراماتورژ میتواند عملاً درام را از ایده اصلی خود دور می کند و دیگر کارکردی در هدف درام نداشته باشد. اگر شناخت عمیقی از ایده درام وجود نداشته باشد ساختار و مضمون نمایشنامه نیز دستخوش تغییر میشود و متناسبهایی جایگزین آن میشود که عملاً کارکردی در راستای هدف درام ندارد.
اما در کنار این باید توجه کرد التزام به پایبندی ساختار نمایشنامه و پردهبندی چخوف در نمایشنامه "ایوانف" سبب نشده که کوهستانی واقعیت موجود در جامعه خود را در نظر نگیرد و با شناخت از مخاطب دست به ایجاز در روایت و ادغام رویدادهای هر پرده از نمایشنامه نزند. در این رویکرد به شکلی طبیعی برخی از شخصیتهای نمایشنامه نیز حذف میشوند اما حذف کاراکترهای نمایشنامه نیز در راستای رئالیسمی است که کوهستانی به شدت پایبند به آن است. در نظر بگیرید در صحنه دوم نمایشنامه (تولد ساشا) چخوف برای نشان دادن بی انگیزگی و تهی بودن قشر خاصی از جامعه چند شخصیت را مدام در حال بازی کردن و بحث در همین رابطه نشان میدهد. در اجرای کوهستانی از نمایشنامه "ایوانف" این رویداد با حذف منطقی این کاراکترها و تجسم درست آنها در شخصیت "کوسیخ" نشان داده میشود. شخصیتی که بخش عمده ای از عمل صحنهای او در ارتباطش با وسیلهای مدرن (موبایل) خلاصه میشود. فرایند این ایده نه تنها پایبندی به رویداد انتخابی چخوف است بلکه در ورای آن نگاه منحصر به فرد کوهستانی را در باورپذیر کردن شخصیت نیز نشان میدهد.
[:sotitr1:]یکی از مهمترین شاخصههای متون چخوف که اتفاقاً خصلت کلاسیکی به آثار او میدهد و کاملاً در ساختار نمایشنامه تنیده شده پرداخت کامل شخصیت است. همین شاخصه سبب میشود که کاراکترهای نمایشنامههای چخوف از لحاظ روانی، سیاسی و فرهنگی دارای جزئیات رفتاری متعددی شوند. به تبع آن چخوف این مسئله را در زبان و چینش دیالوگها منعکس کرده که حتی با خواندن همین ترجمههای ناقص موجود هم میتوان این نکته را فهمید. نگاه تالیفی صحیح میطلبد که روح زبان نمایشنامه مبداء در متن مقصد نیز ساری و جاری شود. به همین خاطر نگاه مستند گونه کوهستانی در نگارش نمایشنامه به کمک او آمده تا زبان بار دیگر بیتکلف، عامیانه و غیر نمایشی شود. این زبان در حالی که جنبههای رئالیستی را در خود دارد به شدت به بومینگری چخوف در پرداخت کاراکترها هم نزدیک است.
ایجاد فضا و اتمسفری که مخاطب به راحتی بتواند با آن مانوس شود، اصل دیگری است که در راستای پایبندی کوهستانی به واقعگرایی در اجرای نمایش "ایوانف" میتوان آن را دید. اصلی که معمولاً حاصل یک سوءتعبیر در نگاه اکثر کارگردانها و یا دراماتورژهایی است که به سراغ متون خارجی میروند. این اصل در واقع زمینه لازم برای همذاتپنداری مخاطب با کاراکترهای نمایشنامه را فراهم می آورد. زیرا همانطور که مشخص است شکلگیری یک فضای نمایشی، گذشته از مکان انتخابی برای هر صحنه برایند رفتار و گفتار شخصیتهای نمایش نیز هست. کوهستانی با انتخاب خلاقانه مکان وقوع رویدادهای نمایش خود را کاملاً وفادار به مضمون نمایشنامه نشان میدهد. انفعال و رخوت شخصیتها با سکون آنها بر روی کاناپههای یک اتاق نشیمن و تخت بزرگ یک اتاق خواب به بهترین شکل منتقل میشود. اما در اینجا هم کارگردان واقعیت را فدای مضمون نمایشنامه نمیکند بلکه با این انتخاب درست مکان همزمان دو اصل پایبندی به متن و توجه به مخاطب نمایش را در نظر میگیرد. این دقت در انتخاب مکان را میتوان در ابتدای صحنه سوم دید. صحنهای که "بورکین" بر روی تخت اتاق خواب مشغول کباب سیخ کردن است و "کوسیخ" و "لبدف"نیز در کنار او هستند. اگرچه زمینه گفتوگوی شخصیتها با عمل صحنهایها و مکان عمل (کباب سیخ کردن روی تخت اتاق خواب) هیچ انطباقی ندارد اما کارگردان با انتخاب رویدادی آشنا برای مخاطب ایرانی در همان ابتدای صحنه سوم و بعد از آنتراکت مکان را به بهترین شکل برای تماشاگر معرفی میکند.
گذشته از این پارامترهای آشنایی همچون آموزش زبان، ارتباط مجازی، نقش و کاربرد موبایل در زندگی امروز و... که در رفتار و گفتار کاراکترها تجلی دارد فضایی را ایجاد میکند که کاملاً به حال و هوای امروز مردم ایران نزدیک است. این در حالی است که کوهستانی برای طراحی فضای خود نیز به اصل ایجاز پایبند است و فضای خلوتی که در آثار او وجود دارد نگاه تماشاگر را بر روی کنش بازیگران متمرکز میکند تا مواجهه شخصیتها تبدیل به یک حرکت واقعی بر روی صحنه شود. همه آنچه که گفته تنها کلیتی بر تالیف و نگاه صحیح یک نمایشنامهنویس و کارگردانی است که به سراغ یک متن کلاسیک با شاخصههای رئالیستی رفته و با در نظر گرفتن رئالیسم زمان خود تنها باور مخاطب را به چالش میکشد. این آن نگاه گم شده در تئاتر امروز ماست.