نگاهی به نمایش ”پیکرههای بازیافته” نوشته، طراحی و کار ”قطبالدین صادقی”
دکتر صادقی کلام و زبان را به کناری میگذارد تا با طراحی حرکت (کرئوگرافی) بتواند مثل یک رویای ناب در بازنگری این رفتارهای ناب و اصیل بکوشد و کوشیدناش به نتیجه دلخواه و مطلوب نیز نزدیک شده است. چراکه بیاغراق و افراط به نکات و لحظاتی اشاره میشود که گویاترین وضعیت را برای انسان تداعی میکند.

رضا آشفته: دکتر قطب‌الدین صادقی که همواره با روحیه پژوهشگری در صحنه حضور داشته است، این بار در "پیکره‌های بازیافته" به سراغ اسطوره‌ها و آیین‌های فراموش شده و مهجور ایرانی رفته که گویا این پیکره‌ها را برای اولین بار بر نقش برجسته‌های مکشوف دیده است.
این ایدهآل است که بر پایه مستندات تاریخی بتوان تخیل کرد و به بازآفرینی گمشدههای ذهنی خود پرداخت؛ چراکه مخزن و ریشه تمام اتفاقات ممکن ناخودآگاه ذهن است. این رویکرد درست منجر به خلق فضایی غریب و در عین حال آشنا خواهد شد. غریب از این منظر که در خودآگاه ما نبوده و آشنا به خاطر آنکه لحظهای ما را به دورست ذهنمان پرتاب خواهد کرد. یعنی خالق اثر هنری ما را به دوردستهای ذهن خواهد برد، سفری کشف و شهودی که تمام این ناشناختهها را برای ما آشنا میکند. بنابراین آنچه دکتر صادقی به نمایش میگذارد، باعث مسرت و شادی میشود. یعنی فقط بازنمایی چند اسطوره و آیین نیست که تمام این حرکات و رفتارها در لحظه روح آدمی را شاداب میکند؛ چراکه فراغت خاطر هم ایجاد میکند. ما با گذشته خود همیشه همراه هستیم و انگار این گذشته چون راز و رمزی غریب در پس ذهن گرفتار است و شاید خلق اثر هنری است که این دنیای ریشهدار را بر ما آشکار میکند و این انبساط روح بانیاش هنر است.
دکتر صادقی فقط یک اثر هنری خلق نکرده که فراتر از آن انسان را به گذشتههای دوردست میبرد تا در بازیابی خود بیندیشد. این اندیشیدن بدون ملاحظات رایج است و هر کس بیپرده در بودن خود به کشفی درست میرسد. اینکه تا امروز هر آدمی چه پیشینهای را به همراه داشته و در عین حال از آن به مرور زمان غافل مانده است، از جمله یادآوریهای کلیدی و کاربرد "پیکرههای بازیافته" است. اگر نبود که دکتر صادقی هم در آفرینش این نمایش ناموفق بود. آری، این گذشته با تمام رنجها و سختیهایش زیباست چرا که میراث پدران و مادران ماست که چگونه در رویارویی با طبیعت جولان میداده و چگونه بر ترسها و دلهرههای رایج چیره میشدهاند. چگونه طبیعت در خدمت و مددرسان انسان بوده و حالا جشنهای سپاس از طبیعت در تدوام این خیر و برکت چقدر موثر بوده است. یعنی بده بستان دو سویه که زندگی را در مرکز ثقل بایستهای قرار میداده است.
دکتر صادقی کلام و زبان را به کناری میگذارد تا با طراحی حرکت (کرئوگرافی) بتواند مثل یک رویای ناب در بازنگری این رفتارهای ناب و اصیل بکوشد و کوشیدناش به نتیجه دلخواه و مطلوب نیز نزدیک شده است. چراکه بیاغراق و افراط به نکات و لحظاتی اشاره میشود که گویاترین وضعیت را برای انسان تداعی میکند. البته بخشی از این آیینها همچنان موجود است و کارایی و کاربرد بومی و آیینی خود را حفظ کرده و بخشی نیز در گذر از زمان و تنگناهای متعارف و ناخواسته از بین رفته یا متلاشی شده است؛ اما صادقی لحظات در خور تاملی را ارائه میکند که در نهایت پرسشهای دقیقی را برای دنبالهگیری این ماجراهای زیبا فراهم میکند. یعنی تماشاگرش را مجاب میکند که همچنان به مطالعه و پژوهش بپردازد. چون این گذشته ناب، هویت هر ایرانی است و هر کسی در بازیافتن خود است که میتواند در این دنیای برهم ریخته بر ریشههای انسانی استوار و مستقر به زندگی و زیباییهای آن مسلط شود و این اشراف است که ما را به سکوی موفقیتها پرتاب خواهد کرد. اگر ما به لحاظ تاریخی اینک متوقف شده و یا احساس عقبافتادگی میکنیم، به دلیل فراموشی این گذشته ناب و مفاخر ملی است.
[:sotitr1:]حرکت حرف اول را در طراحی و میزانسن نمایش آیینی "پیکرههای بازیافته" میزند. حرکتی که در جمع، معنا و تصویر میشود. حرکتی که در سکوت شکل گرفته و در همتایی با موسیقی و آواهای انسانی پیش میرود. مولد این حرکات، بدن است. بدنی که منبع و مرجع مکاشفه است و میخواهد از اسرار زمین و آسمان جویا شود. در این جستن و جستار، ارزشمندی طبیعت و فراطبیعت فراچنگ انسان قرار میگیرد. ناخواسته بدن بر بودن خود و دنیای خارج خودآگاه میشود. این آگاهی نجاتبخش آدمی است، چون پیشگویانه بر مدار هستی اشراف مییابد و پذیرنده و پذیرای خوب و بد زندگیاش خواهد بود. حتا میتواند بر چیره شدن بدیها مقاومت کند. مقاومتی که نه با شمشیر و سلاح که در خلوت و دعا و اجرای آیین و برگزاری نذر و نیاز ممکن خواهد شد. بنابراین هر آنچه در صحنه اتفاق میافتد ریشه در ناخودآگاه دکتر صادقی دارد و این اتصال به گذشته دور از طریق این اثر نمایشی -آیینی برای تماشاگر هم ممکن میشود.
آواهای درون دلالت آشکار به همان بیان خواستههای انسان دارد که همواره در امن و امان است. آرامش انسان یک آرزوی بزرگ است و این فراتر از رفاه مادی نیاز و ضرورت زندگی تک تک ما است. حالا این وضعیت از تولد تا مرگ تک تک ما را فراگرفته و اگر امروز ما بر آن آگاهیم ریشه در این جستوجوی آغازین دارد که در خلوت و جمع به برداشتی آیینی و اسطورهای منجر شده است. به همین خاطر ماه و خورشید، آب و باد و خاک عناصر کارآمد در زندگی، رفتارها و آیینهای انسان پیش از تاریخ و مابعد آن دارد. هنوز هم این نگاه به طبیعت با ما هست و به همین خاطر بخشی از این رفتارهای کهن به اشتباه خرافه تلقی میشود؛ در حالی که واقعن خرافه نیست، بلکه بشر به تجربه به این نقطه رسیده که برای امنیت جان و مال خود رفتارهای کهنش را تکرار کند. آش پشت پا، آب پشت سر مسافر ریختن، گذر از زیر کتاب آسمانی، جشن عروسی، پرسه و سوگواری، شب یلدا و نوروز از جمله این آیینهاست که هنوز هم طروات و تازگیاش را حفظ کرده چون که از ضروریات زندگی بشر برای ایجاد تنوع و ضرباهنگ بوده است.
این حرکات ریشه در تصاویر سفالینههای 1200 تا 5000 سال قبل از میلاد مسیح دارد و این خود گویای مطلبی است که بسیار ارزشمند است و این که با یک نگاه دقیق و ظریف توسط یک هنرمند به صحنه امروز کشانده شده است. ریشه در دغدغههای سالیان دکتر صادقی دارد. او آگاه است که بخشی از این میراث کهن در حرکتهای کردی محفوظ است و به همین خاطر بخشی از نمایش خود را بر اساس این حرکات، آواها و موسیقی کردی بازآفرینی میکند. بخشی هم ناخواسته و خلاقه تصویر میشود که ریشه در همان حالتهای پیکرههای مکشوف در سالیان دور را دارد. در این جا مسائل انسان در زمین و آسمان بازنمایی میشود؛ چراکه انسان تکساحتی نیست و همین ابعاد مختلف است که تجلیگاه حقیقت وجودیاش خواهد بود. مثلن میتواند با چند خوشه گندم بیانگر جشن سپاس از کشت و کار باشد و در کنارش سماع دروایش کُرد است. یعنی هم سپاس به خاطر کشت و باروری زمین را میتوان دید و هم حال و هوای درونی انسان برای رسیدن به آرامشی که در پیوند با آسمان متجلی خواهد شد. حتا بخشی از این آیین به دامداری می¬رسد که سالیان سال است محل قوت روزانه و درآمد انسان این اقلیم بوده است. بر سر نهادن صورتک بزها و آتشگردانی گویای چنین مطلبی است. بنابراین زندگی با حرفههای متداول گره میخورد و در کنار کار، عشق و محبت انسانی همسو میشود تا انسان فراتر از نیاز مادیاش هم مطرح شده باشد.
عقاب هم بیانگر بلندپروازی انسان است که میخواهد در فتح آسمان بکوشد. فتحی که گاهی منجر به شکست خواهد شد. شکار هم مطرح است که انسان نیاز به گوشت و قوت روزانه داشته است. مرگ هم بوده و آیین دفع تن آدمی که در دخمههایی این آیین اتفاق میافتاده است. صدای نوزاد هم هست که در پس مرگ بر تداوم هستی آدمی تاکید میکند.