گفتوگو با مریم معینی کارگردان نمایش ”با پرهای نرم برماه پیشانیات تاج نوزادی میبافد”
در این کار ریزه کاریها خیلی اهمیت دارد. برای اینکه این موضوع واقعاً قابل لمس شود، من سعی کردم به ریزهکاری هم دقت کنم. چون این خود کار است که به ما میگوید با من چگونه برخورد کن یا مثلاً عروسکها چگونه باشند. در این کار هم توجه به جزئیات اهمیت داشت.

محسن حسن زاده: "مریم معینی" اگرچه فارغ التحصیل تئاتر با گرایش نمایش عروسکی است، اما از سال ۷۲ به عنوان بازیگر روی صحنه تئاتر بوده است. گذشته از بازی‌های روان او جا دارد معینی را به خاطر نگاه وی‍ژه‌اش به مقوله نمایش عروسکی بشناسیم. او به عنوان یک نویسنده و کارگردان نمایش‌های عروسکی در این چند سال اخیر نقش مهمی در شناساندن تئاتر عروسکی در بخش بزرگسال داشته است. مقوله‌ای که هنوز جایگاه درست و مستحکمی را پیدا نکرده است.
معینی این روزها نمایش "با پرهای نرم برماه پیشانیات تاج نوزادی میبافد" را در تالار سایه مجموعه تئاترشهر صحنه دارد. نمایشی که با همین نگاه تذکره الاولیاء عطار را مورد توجه قرار داده و از رهیافت آن نمایش عروسکی جذابی برای مخاطبان بزرگسال آماده شده است. در ادامه گفتوگوی "مریم معینی" را با سایت ایران تئاتر میخوانید:
***
عطار نگاهی فلسفی به زندگی نوع بشر دارد. این نگاه مقابله بعد برتر و روحانی انسان با بعد نفسانی است. تا انسان هست این نگاه هم وجود دارد. از حیث مضمون رفتن به سراغ تذکره اولیاء عطار تنها از جهت یک یادآوری است یا نه اساساً بیشتر این مضمون را در خدمت فرمی دیدید که طراحی کرده بودید؟
قاعدتاً دلیل رفتن به سراغ عطار مضمون اثر اوست. به اعتقاد من کارگردان یا یک ایدئولوژی خاصی را پیروی میکند و به سراغ متنی میرود یا اینکه زمانی میخواهد تکنیک خاصی را دنبال کرده و اجرا کند. من فکر میکنم هر دو نگاه در اجرای من وجود دارد. این مفهوم دغدغه من بوده و من در منطق الطیر این مفهوم را دیدم و به سراغ آن رفتم. بعد از این با کمک خانم نسیم احمدپور به عنوان نویسنده و دراماتورژ این مضامین را به ساختار اجرایی که من در نظر داشتم، آداپته کردیم. در واقع تم اصلی را از اثر عطار نگاه داشتیم و آن را در بستر دیگری بیان کردیم و کار را وارد یک فضای دیگر کردیم.
پس این مضمون را شما به نمایشنامهنویس پیشنهاد دادید تا یک پرداخت نمایشی از این اثر داشته باشد؟
بله، دقیقاً.
دغدغه این نگاه به کجا باز میگردد؟
این دغدغه شخصی خود من است که فکر میکنم ما چیزی را در درون خودمان فراموش کردیم. هم من و هم شاید همه آدمها درگیر این موضوع باشند. عدهای بیشتر به این مسأله توجه دارند. عدهای فراموش کردند. تعدادی هم توجه دارند و میخواهند این دو بعد برتر و جسمانی را به هم نزدیک کنند. هر کس به فراخور شرایط حال و گذشتهاش کمابیش به این مسئله میپردازد. به نوعی همه آدمها این دغدغه را دارند. این دغدغه هم همراه من بود و فکر کردم در منطق الطیر این موضوع وجود دارد و میتوانم از آن کمک بگیرم. به خانم احمدپور پیشنهاد دادم و ایشان تا لحظات آخر پابه پای گروه ما آمدند.
بازیدهندگان نمایش شما خودشان هم در داستان دخیل هستند و به نوعی کاراکتر حساب میشوند. این با مضمون نمایش هم همخوانی دارد. این ایده همراه با محتوای نمایش آمد یا نه شما از پیش نگاه متفاوتی را با بازی دهندگان عروسک دنبال میکردید؟
من فکر میکنم به خاطر گذشته کاریام که زیاد بازیگری کردهام، ناخودآگاه این نگاه در من ایجاد شده است ولی در این نمایش خاص، مضمون اثر بوده که از ما خواسته این اتفاق رخ دهد. یعنی بازی دهندگان عروسک هم به عنوان بازیدهنده هستند، آن چیزی که فرم کلاسیک همه کارهای عروسکی است و هم حضور دیگری جدای این دارند. حتی شاید میشد بیشتر به این ماجرا پرداخت ولی اگر این کار را میکردیم تمرکز از روی عروسکها برداشته میشد و به کار ضربه میزد.
[:sotitr1:]گریم خاصی که بازیگران دارند بعد از پایان اجرا بیشتر دیده میشود. نگاه شما در پیاده کردن این نوع گریم در راستای طراحی کلی فضاست؟
باز هم به ارتباط بین بازیگر و بازی دهنده آن باز میگردد. همه اینها انسان هستند که شبیه و یکسان هم هستند.
یکسری المان هم در نمایش وجود دارد، از جمله کفشهای گلی، قفس، پر و... که با فضای نمایش شما همسانی دارد. ولی چرا طیف رنگی وارد این المانها نمیشود؟ فضای یکدست سفید تا خاکستری کمی برای مخاطب خسته کننده و از حیث بصری کمی آزار دهنده میشود.
شاید اگر فرد دیگری بود این کار را میکرد. هرازگاهی تاشهایی از رنگ وارد میشود ولی در کل تاکید داشتم این فضای سردی که میبینید در نمایش وجود داشته باشد. با حضور "هدهد" در نمایش رنگهایی وارد کار میشود مثل بالشهایی که رنگی است، ولی در کل همین فضا را میخواستم. خیلی جالب است من همیشه سعی دارم رنگ وارد کار کنم، ولی بعد از اینکه رنگ میآورم متوجه میشوم که به کار نمایش ما نمیآید.
تم عشق هم در نمایش شما وجود دارد اما در این نگاه شما نوشته عطار به نوعی کمرنگ شده است.
چون در این نوع زندگی که در ابتدای نمایش، تماشاگر میبیند عشق جایی ندارد، ولی با حضور عروسک "هدهد" که از بالا میآید به نحوی عشق خود را به آدمهایی که آنجا هستند نشان میدهد. عشق دارد قبول میکند که مثل اینها کفش بپوشد. با حضور "هدهد" رابطه دو انسانی که با هم هستند و ما صحنه غذا خوردنشان را نشان میدهیم، شکل دیگری پیدا میکند.
از ابتدا به دنبال همین نگاه کلی به مفاهیم انسانی بودید؟
ما یک مفهوم کلی میخواستیم. اتفاقاً بعضی میگویند کدام داستان عطار را انتخاب کردید؟ این در صورتی است که عطار یک داستان کلی دارد که در این داستان کلی یکسری داستانک وجود دارد که ما به طور مشخص سراغ هیچکدام از این داستانکها نرفتیم. ما کل داستان اصلی عطار را گرفتیم و با نگاه خودمان آن را ارائه دادیم.
شکل نورپردازی در این نمایش ظاهراً برای تمرکز بیشتر بر روی حرکات عروسکها اینگونه طراحی شده است. در حین تمرینات به این ایده رسیدید؟
قبل از تمرینات من این ایده را دنبال میکردم. البته در ابتدا به این شکل نبود بلکه کم کم به این نتیجه رسیدیم که با نور به مخاطب بگوییم که الان ما میخواهیم شما این قسمت را ببینید. به نوعی برای خود من مانند دوربینی است که خط میدهد. الان این موضوع را ببین، حالا لانگ شات نگاه کن، بعد کلوزاپ فلان عروسک را نگاه کن. از همان ابتدای تمرین یعنی بعد از اینکه بازی دهندگان با عروسک اخت شدند و رفتارهای آنها را پیدا کردند و کلیت اجرا چیده شد، از آن به بعد دیگر ما با نور کار کردیم.
جزئیات حرکت عروسک در نمایش شما زیاد دیده میشود. نکتهای که بعضاً در نمایشهای عروسکی وجود ندارد. این موضوع به تجربه شما باز میگردد یا در این نمایش خاص احساس کردید این جزئیات میتواند مخاطب را با نمایش شما همراه کند؟
خوب تجربه با توجه به اینکه هم من و هم چند تا از بازی دهندگان عروسک از ابتدا با من بودند به طبع باید وجود داشته باشد. البته یکسری دیگر از بازی دهندگان هم اگرچه دانشجو هستند ولی پا به پای من و بقیه کار کردند که جای تشکر دارد. ولی من در روند کار به این صحبت دوم شما هم رسیدم. یعنی ما متوجه شدیم که در این کار ریزه کاریها خیلی اهمیت دارد. برای اینکه این موضوع واقعاً قابل لمس شود، من سعی کردم به ریزهکاری هم دقت کنم. چون این خود کار است که به ما میگوید با من چگونه برخورد کن یا مثلاً عروسکها چگونه باشند. در این کار هم توجه به جزئیات اهمیت داشت.
شما فکر میکنید تمامی متون ادبی یا نمایشنامههای کلاسیک قابلیت اجرا بر اساس عروسک را دارند. یعنی میتوان طراحی اجرا بر اساس عروسک را برای اینگونه متون هم داشت؟
این خیلی به فرد بستگی دارد. من خودم در ابتدا همه چیز را در ذهنم طراحی میکنم. عدهای این نگاه را ندارند ولی من تمام خط و ربطهای داستانی و تمامی طراحیها را در ذهنم انجام میدهم؛ بعد به سراغ یک متن کلاسیک یا ادبی میروم. اتفاقاً ما امروز نمایشی را در جشنواره عروسکی دانشجویی دیدیم، بر اساس نمایش "آخرین نوار کراپ" نوشته "ساموئل بکت". شاید من فکر نمیکردم بشود این نمایشنامه را هم عروسکی کار کرد. بستگی به ذهن شما دارد به عنوان کسی که میخواهید یک نمایش را کارگردانی کنید.