در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با ”حسین مسافر آستانه” کارگردان نمایش ”تمام صبح‌های زمین”

من به تئاتر ترکیبی خیلی اعتقاد دارم. همچنین برای رسیدن به تئاتری تلاش می‌کنم که می‌خواهد در سطح وسیعی با تماشاگر ارتباط برقرار کند و رضایت آنها را جلب کند و صرفاً یک نمایش تخصصی برای عده‌ای خاص نیست. من تلاش می‌کنم از همه عناصر تئاتری برای ارتباط با عموم اقشار جامعه استفاده کنم.

گفت‌وگو با ”حسین مسافر آستانه” کارگردان نمایش ”تمام صبح‌های زمین”

من به تئاتر ترکیبی خیلی اعتقاد دارم. همچنین برای رسیدن به تئاتری تلاش می‌کنم که می‌خواهد در سطح وسیعی با تماشاگر ارتباط برقرار کند و رضایت آنها را جلب کند و صرفاً یک نمایش تخصصی برای عده‌ای خاص نیست. من تلاش می‌کنم از همه عناصر تئاتری برای ارتباط با عموم اقشار جامعه استفاده کنم.

علیرضا نراقی: نمایش "تمام صبح‌های زمین" از آن دست آثاری است که در سال‌های اخیر در رابطه با مسائل مربوط به فلسطین شکل گرفته است. این نمایش داستان یک خاندان و مبارزات آنهاست که در نسل نوین آن هم ادامه می‌یابد. گفت‌وگوی سایت ایران تئاتر را با "حسین مسافر آستانه" کارگردان این نمایش درباره شکل‌گیری این اثر و نوع کارگردانی‌اش در ادامه می‌خوانید.

کمی درباره شکل‌گیری و سابقه متنی که اجرا می‌کنید، توضیح دهید؟
درست در همان زمانی که نیروهای اسرائیلی به غزه حمله کردند، من به این فکر افتادم که نمایشی در این خصوص کار کنم. از آغاز با گفت‌وگوهای مفصلی که با ایوب آقاخانی داشتم این متن را به ایشان سفارش دادم و او تحقیقاتش را برای نگارش شروع کرد و منابع مختلفی را مطالعه کرد. پس از تحقیق، زمانی که نگارش متن آغاز شد آقای آقاخانی هر مقدار از متن که پیش می‌رفتند را برای من می‌خواندند و ما درباره آن با هم حرف می‌زدیم. تمرین‌هایمان را هم در زمانی که هنوز متن کامل نشده بود به طور موازی شروع کردیم. در واقع نوعی هم زمانی بین تمرین و متن ایجاد شد، به نوعی که وقتی نمایشنامه کامل شد و به جمع‌بندی قطعی در متن رسیدیم، نیمی از تمرین هم پیش رفته بود. اتفاقاتی شبیه حمله به غزه بی‌سابقه نبود؛ اما این یکی دل خیلی‌ها را به درد آورد و من هم نوعی واکنش حسی عاطفی به این مقوله داشتم و به همین دلیل ما کم تر از 6 ماه بعد از آن اتفاق تلخ  این کار را اجرا کردیم. اما اجرای این بار به انتخاب ستاد جشنواره تئاتر مقاومت بود و به عنوان رپرتوار اجراهای تئاتر مقاومتی دوباره کار اجرا شد.                                                                    
طرح کلی داستان از شما بود یا آقای آقاخانی به آن رسیده بودند؟
آقای آقاخانی به این داستان رسیدند.
آیا بر اساس واقعیت بود؟
داستان ساخته و پرداخته ذهن نویسنده است. اما تمام اتفاقاتی که در آن مطرح می‌شود برگرفته از واقعیت‌های تاریخی است. ممکن است ما دقیقاً شخصی به نام جمیله فرهت که شخصیت اصلی نمایش است را در واقعیت‌ نداشته باشیم، اما تمام رویدادهایی که تحت عنوان رمان احمد فرهت شنیده و دیده می‌شود، بر اساس واقعیت است و همین زمینه‌‌ای داده بود که نمایش در شیوه نوشتن و اجرا به تئاتر مستند بسیار نزدیک باشد.                                                                                                   
این واقعیت تاریخی اساساً بستری مناسب برای شیوه‌های مختلف تئاتری است از تئاتر مستند گرفته تا تئاتر آیینی و مذهبی، همچنین به لحاظ دراماتیک رویدادهای مناسبی برای درام‌های رئالیستی خوش ساخت ایجاد می‌کند. به نظر می‌رسد شما به همه این ها نظر داشتید،آیین وجود دارد، استفاده از ویدئو هست و در عین حال واقعیت‌های تاریخی به روشی شبه روایی ذکر می‌شود؛ چرا همه شیوه‌ها را یک جا به کار بردید؟                                                                                               
این بر می‌گردد به من؛ مدت‌هاست که تلاش می‌کنم در کارگردانی خود از همه عناصر شناخته شده تئاتری البته به اندازه لازم و مورد نیاز استفاده کنم. من به تئاتر ترکیبی خیلی اعتقاد دارم. همچنین برای رسیدن به تئاتری تلاش می‌کنم که می‌خواهد در سطح وسیعی با تماشاگر ارتباط برقرار کند و رضایت آنها را جلب کند و صرفاً یک نمایش تخصصی برای عده‌ای خاص نیست. من تلاش می‌کنم از همه عناصر تئاتری برای ارتباط با عموم اقشار جامعه استفاده کنم. این در تمام صبح‌های زمین هم هست. در این کار بجای دیالوگ سعی شده صحنه به تصویری متحرک تبدیل شود که این تاوید متحرک،  طراحی شده و به دقت اجرا می‌شود؛ مثلاً ما صحنه‌ای را در این نمایش داشتیم که صحنه سربان کخ بود من سعی کردم دیالوگ‌ها را از این صحنه حذف کنم و به تصویر برسم تا ارتباط ساده‌تر و بهتر با مخاطب برقرار کند؛ چرا که زبان تصویر همیشه گویاتر است.                                             
شما دو روایت موازی در درام دارید و یک هدف؛ روایت‌های موازی یکی رمان است و دیگری رویارویی جمیله با بازجو و واقعیت،اما هدف تحولی است که در شخصیت جمیله ایجاد می‌شود. من می‌خواهم موازنه این دو روایت را در تحول جمیله بدانم. خواندن رمان مدام به تعویق می‌افتد و جمیله بیشتر تحت تأثیر واقعیت دهشتناک جنگ است. با این نگاه رمان چه کارکردی در نمایش دارد و موازنه‌اش با واقعیت جنگ و بحث‌های بازجو چیست؟                                                          
[:sotitr1:]یک نفر به عنوان آخرین بازمانده خاندانی مبارز که ده‌ها سال در چند نسل پی در پی از نظر تبلیغی و فرهنگی با اسرائیل مبارزه کرده برای تحصیل به مارسی رفته و حالا به فلسطین برگشته است. حال اگر دشمنان خانواده و در کل مردم فلسطین بتوانند او را جذب کنند و به کارهای فرهنگی در حوزه خود مشغول بکنند می‌توانند به تاریخ مبارزه این خاندان پایان بدهند و نسل‌های بعدی‌اش را مال خود کنند؛ این البته نمادی است از همه مردم فلسطین و می‌تواند به تمامی خانواده‌های مبارز این ملت تعمیم  داده شود. در واقع تلاش اصلی تغییر دادن و در اختیار گرفتن نسل جدید مبارزان است. تلاش بازجو در پوچ خواندن تاریخ مبارزه مردم فلسطین و ناکار آمد بودن شیوه‌ای که آنها در طول سالیان به کار گرفته‌اند و استدلالش مبنی بر حل نشدن مشکلاتشان با همین انگیزه صورت می‌گیرد تا شاید جمیله فرهت را به خود جذب کرده و نسل نوین فلسطینیان را در اختیار گیرد. اما مسئله اینجاست که جمیله با دیدن وضعیت اسفبار غزه و درگیر شدن با شرایط آن که سرشار از مرگ و خشونت است، بجای رسیدن به ترس به استقامت می‌رسد. در جایی جمیله می‌گوید:" یادآوری عاشورا ما را نمی‌ترساند بلکه ثابت قدم‌تر و شجاع‌ترمان می‌کند.» این جمله به این معنی است که جمیله می‌خواهد بگوید شما مرا در عاشورایی قرار دادید که من وحشت کنم اما حضور در چنین صحنه‌ای مرا راسخ‌تر می‌کند؛ چرا که حتی مرگ در اینجا پیروزی است. این نگاهی تمثیلی – فرهنگی است که در حافظه فرهنگی مسلمانان شیعه هم وجود دارد. از سوی دیگر به نظر من خواندن رمان هم به او خیلی کمک می‌کند؛ چرا که نوعی مرور اطلاعات برای تکمیل آگاهی جمیله و اطلاع او از واقعیت است. البته همان طور که توضیح دادم من از تبدیل کردن صحنه‌های رمان به گفت‌وگو اجتناب کردم؛ چرا که باز همانطور که پیش‌تر گفتم تصویر راه  بهتر و گویاتری برای ارتباط با تماشاگر تئاتر است. پس در درجه اول وضعیت غزه و سپس خواندن رمان است که جمیله را آگاه می‌کند و در ادامه او را در پیگیری تفکر و مواضعی که در خانواده‌اش وجود داشته راسخ و مقاوم می‌کند.                                                                    
در روند نمایش هویت بازجو هم برای ما به عنوان مخاطب مسأله می‌شود. این ابهام که او کیست همراه با خود جمیله برای تماشاگر هم رشد می‌کند. چرا او را به صحنه نیاوردید و به یک صدا اکتفا کردید؟                                                                                                        
تصور من این بود که برای ایجاد و تشدید حس ارعاب و تهدید و همین طور فضای بازجویی بهتر است که این شخصیت را روی صحنه قرار ندهم و در حد یک صدا از آن استفاده کنم. در آغاز نظرم این بود که او را در مقابل جمیله روی صحنه بیاورم، اما در سایه نگهش دارم؛ چرا که نشان ندادن یک آدم، مرموز بودن او را بیشتر می‌کند. ولی  بعد به این نتیجه رسیدم که حتی اگر این سایه را هم حذف کنم بهتر است، اینگونه هم بیشتر با تصور جمیله از بازجو جلو می‌رویم و هم اینکه مرموز بودن و فضای رعبی که برای تهدید و تطمیع جمیله ایجاد می‌کند اثرگذارتر می‌شود.                                 
نمایش‌هایی را که ما در این حوزه یعنی موضوع فلسطین می‌بینیم، معمولاً به مانند فضای عمومی رسانه‌ای‌مان احساسات غالبی دارند، اما به لحاظ انتقال اطلاعات و آگاهی‌بخشی سیاسی، باز هم به مانند فضای عمومی رسانه‌ای ضعیف هستند. این در حالی است که تئاتر می‌تواند محمل خوبی برای انتقال اطلاعات و آگاهی بخشی به شکل منطقی و صحیح باشد. به نظر شما چرا در تئاتر هم این اتفاق نمی افتد و به فضای احساسی اکتفا می‌شود؟                                               
من فکر می‌کنم دلیلش این است که در سیاست‌گذاری‌های کلان فرهنگی در این ارتباط برنامه‌ای وجود ندارد و تنها در مواقعی که مناسبتی ایجاب کند ما کارهایی در این گونه را سفارش می‌دهیم و پیگیری می‌کنیم. این نشان می‌دهد که سیاست‌گذاری‌های کلان به واقع دغدغه‌مند و دغدغه‌آفرین نیستند. در برنامه فرهنگی کلان ما این مسئله وجود ندارد و لذا تجربه‌ها در حد خیلی شخصی یا خیلی شعاری بی اثر باقی می‌ماند. ببینید همین واقعه‌ای که "تمام صبح‌های زمین" بر اساس آن کار شد، در همه جای دنیا توسط هنرمندان مختلفی واکنش‌های متفاوتی را ایجاد کرد، که من در جشنواره های مختلف از نزدیک شاهد بخشی از آنها بوده‌ام. هنر تئاتر اساساً نسبت به وقایعی از این دست عکس العمل دارد، پس هنرمند تئاتر باید در برابر وقایعی چون اتفاقات فلسطین و نظیر آن واکنش نشان دهد. ممکن است هنرمندان ما به حق در مواردی از مشکل سانسور حرف بزنند که بخشی از ذهن و فعالیت آنها را محدود کرده، اما این یک بخش ماجراست نه همه آن. قسمت عمده‌ای به خود هنرمندان و بی‌توجهی و بی‌واکنشی آنها نسبت به مسایل روز برمی‌گردد.