نگاهی به آیینهای عاشورایی در خراسان شمالی
امروز علاوه بر معصومزاده بجنورد در زیارتگاه روستای زیارت و اللهآباد شیروان و کلاته سیاهدشت فاروج هم میتوان تعزیههای در خور تاملی را دید. میکائیل آخرتی که از شبیهخوانان تعزیه در روستای اللهآباد است، به این نکته یادآور میشود که مهمانانی از شهرهای بزرگ و کوچک، و از دور و نزدیک برای دیدن تعزیه در ایام تاسوعا و عاشورای حسینی به این روستا میروند، و این خود باعث شده تا تعزیه هر سال با ارزشمندی بیشتر

رضا آشفته: محرم برای شیعیان داستانی است بی‌پایان. انگار زمین در این ماه، به خصوص در ۱۰ روز اولش، ماتم زده و سرگردان است. انگار یک چیزی کم است. همه در این روزها خیمه برپا می‌کنند و سیاه می‌پوشند که در سوگ عزیزانی از دست رفته، سوگواری کنند.
بجنورد مرکز استان خراسان شمالی است که با آغاز ماه محرم و تا پایان ماه صفر در این شهر و استان آیینهای ویژه عاشورا و محرم برگزار میشود. در بجنورد و دیگر شهرهای استان، قومهای متفاوتی در کنار هم بنابر جبر تاریخی سکنا گزیده و امروز به صلح و دوستی و با ازدواجهای فراقومی فرهنگهای مختلطی را به وجود آوردهاند، به همین خاطر رسوم و مناسک آیینی و مذهبی اینان نیز با تمام تفاوتها در هم گره خورده و تمیز آنها دیگر سخت مینماید.
آنچه در نگاه اول این مراسم و آیینها را در مرکز ثقل و توجه قرار میدهد، آرامش و اعتدالی است که در نحوه اجرای آن موج میزند. یعنی از افراط و تفریط و بریز و بپاش کاملن جلوگیری شده و از نفوذ خرافه و تعصب کاملن پرهیز میشود. نمایشی از مراسم معتدل و دلنشین که دلالت بر خوی آرام و منش شهودی و صوفیمنشانه مردماناش دارد.
کردها (کرمانجها) قومی آمده از سرزمین کردستان و نواحی دریاچه ارومیه هستند که در زمان شاهعباس صفوی برای پاسداری از مرزهای شمال شرقی کشور در مقابل هجوم و حمله اُزبکها و ترکمنها به سرزمین خراسان کوچ داده شدهاند. البته در زمان رضاشاه پهلوی برخی از اکراد، قوچان را به دلیل یاغیگری به منطقه گیلان در شمال کشور کوچ دادهاند. اما اکنون مردمی را که به کرمانجی سخن میگویند، میتوان در اکثر شهرهای خراسان شمالی (بجنورد، اسفراین، شیروان، فاروج و مانه سملقان) و برخی از شهرهای خراسان رضوی مانند قوچان، درگز، چناران، کلات، مشهد، نیشابور و سبزوار سراغ گرفت. در کنار آنان ترکها هستند که امروز بخشی از ملت ایران شدهاند که ثمره کوچهای مردمان ترکستان به نواحی مختلف سرزمین ایران هستند. فارسها که به لهجه تاتی سخن میگویند و مردمان معقول و منطقی به نظر میرسند. ترکمنها که اهل سنت هستند و در ایام محرم به احترام شیعیان و در همجواری آنان به تکریم و بزرگداشت امام حسین و اهل بیتاش میپردازد؛ البته آنان مراسم و آیین رسمی در این رابطه ندارند، اما مردم به دلخواه در سوگواریها و نذرو نیازها شرکت میکنند؛ چراکه احترام به اهل بیت رسول الله را جزء باورهای اعتقادی خود میدانند. به همین خاطر نیز با وجود برخی اختلافات، هیچگاه تنشی بین اهل سنت و تشیع در منطقه دیده نمیشود و همه با برابری و برادری، با صلح و صفا به زندگی و برگزاری آیینهای خاص خود مشغولاند.
با آغاز جنگ تحمیلی مهاجران عرب خوزستانی از خرمشهر، آبادان، شادگان، هویزه، سوسنگرد و اهواز به بجنورد آمدند. همچنین مهاجرانی غیر عرب از دزفول، شوش و شوشتر. آنها دیگر رسم و آیین خود را داشتند و با شور و هیجان دیگری عاشورای حسینی را برگزار میکردند. بعد از جنگ هم عدهای از این مهاجران در بجنورد ماندگار شدند و حضور و تاثیر آنان نیز در هیاتهای امروز قابل ملاحظه است.
همچنین از قدیم الایام مهاجران بیرجندی، آذری، سیستانی و مشهدی نیز در شهر بجنورد حضور دارند که اینان در فرهنگ این شهر آمیخته شدهاند.
آغاز محرم
در شهر بجنورد با آغاز ماه محرم تکیهها، حسینیهها، مساجد، مدارس، منازل قدیمی و بزرگ با پوشش خاص محرم آذین میشود. البته آنچه نگارنده در نظر گرفته مربوط به خاطرات خود در دوره کودکی و نوجوانی است؛ چراکه 26 سال است که از محل تولد خود کوچ کرده و سالهاست در تهران به تحصیل، کار و زندگی مشغول بوده است. اما آن رسم و آیینها آنقدر زیبا و اندوه بار در رثای سالار شهیدان کربلا و خاندان پاک¬اش بوده که هنوز هم یک لحظه نیز از آنها و تاثرات و تاثیراتاش چشم نپوشیده است. حُسن و امتیاز تمام این مراکز و برگزاری آیینهای عاشورایی، توجه به پیراستگی و سادگیاش است. یعنی در آن روزگار چندان دلبستگی به زرق و برق و اسراف و بریز و بپاش نمیشد. بلکه هدف برگزاری سوگواری در شان و مقام امام سوم شیعیان و یادآوری مقاومت و قیام بزرگمنشانه او و اهل خانهاش مقابل دشمنان اسلام بوده است. برای همین، رقابتی ظاهری و برخوردار از تجملات اصلن مشاهده نمیشد. همه هیاتها با زدن چند پرچم و علم کردن چند نشانه و گذاشتن علم و کتل مقابل هر یک از این تکایا و حسینیهها رسمن اعلام میکردند که مردم در این روزها و شبها سوگوارند و مشتاقانه دور هم گرد میآمدند تا در رثا و اندوه شهادت امام حسین(ع) و یاراناش در واقعه تلخ و جانکاه سال 61 هجری قمری شرکت کنند. به گونهای تمام این نشانهها و بر سر و سینه کوفتنها، آه و ناله کردنها نه برای ریا و تظاهر مسلمانی که به حق یادآوری یک قیام بزرگ و بادوام در طول تاریخ بشر بوده است. آن زمانها مردم تاکید بیشتری بر سادگی مراسم و جلوه ظاهری آیین و مراسم خود داشتند.
مجلس بانوان
با آغاز محرم صبحها در منازل، بانوان مراسم روضهخوانی برگزار میکنند. در طول سال این روضهخوانیها هرازگاهی در منازل با حضور مداحان خوش صدا برگزار میشود اما در ایام محرم، به خصوص در دهه اول با تاکید بیشتری بانوان در برگزاری چنین مراسمی میکوشند. همه جمع میشوند تا به مدت 10 روز در غم زنان اهل خانه امام حسین (ع) گریه کنند و به عزاداری و سوگ بپردازند. پذیرایی در مجلس بسیار مختصر با نوشیدن چای برگزار میشود. در این محافل کودکان نیز در کنار مادران خود حضور مییابند.
شبهای محرم
شبها مردم در حسینیههای ثابت و سیار به عزاداری میپردازند. اشعار و نوحههایی در سوگواری امام شهیدان و یاران بزرگوارش خوانده میشود و مستمعین آرام بر سینه میکوبند و گاهی نیز با ضرباهنگ تندتر مراسم زنجیرزنی برگزار میشود. پایانبخش مراسم هم سخنرانی، مناقبخوانی و روضهخوانی است. در بعضی از این شبها نیز تکایا و حسینیهها میزبان دیگر هیاتهای سوگوار هستند که در محلههای دیگر مشغول به عزاداریاند. این دعوتها از سوی صاحبان هیاتها انجام میشود و هدف نیز نزدیک شدن مردم شهر و همدلی آنان در میثاقی است که با اهل بیت رسولالله دارند. همهچیز آرام و آرمانی و خودجوش پیش میآید و در پس ِ آن عشق و همدلی و وحدت عاشقان، اتفاق میافتد.
حلیمی گرم
حلیم غذای ویژه ماه محرم و صفر در مراسم سوگواری امام حسین (ع) است. پختن حلیم هم خود آیینی است که از تمام زوایا مردم در آن مشارکت دارند. پختن این غذا حکم نذری را دارد که همه به گونهای در ادا شدن آن نقش دارند. برخی از حسینیهها از محل نذورات مردمی برای پختن حلیم مواد لازماش را تهیه میکنند. این غذای لذیذ از کوفتن گوشت و حبوبات و طبخ آرام آن پس از ساعتها زیر آتش هیمه و هیزم فراهم میشود. مردم از فقیر و غنی به لحاظ اقتصادی در این سفره و مائده آسمانی شراکت دارند. هر کس بنابر وسع مالیاش و بنابر نذر و نیازهای خود پول یا گوسفند و حبوبات (گندم، لپه و نخود) را برای تهیه حلیم تامین میکند. زنان در تمیز کردن حبوبات آستین بالا میزنند. مردهای جوان نیز در کوفتن و طبخ حلیم که بسیار هم سخت و طاقتفرساست حضور دارند. همه چیز با سلام و صلوات انجام میشود. قرار است که حلیم متبرک امام حسین (ع) در این شبهای عزیز سوگواران را سیر کند تا قوت جانشان شود و بازهم به نام حسین در این سوگواریها بلندنظرانه حضور داشته باشند و فعالیت بکنند.
بعد از پایان مراسم، سفرههای بلند و بزرگ در چند ردیف برای عاشقان حسینی پهن میشود. حلیم در کاسههای مسی و روحی ریخته شده و در کنارش نان و نمک گذاشته میشود. مردم گاهی به جای نمک حلیم را با شکر میخورند. این عده شکر را در قیفها کاغذی از منزل به تکایا میآورند. برخی اوقات نیز پذیرایی از مهمانان که عدهشان نیز اغلب زیاد هم هست، خود بسیار دیدنی میشود. ما در زمان کودکی گاهی شبها به حسینیه دیوانگان میرفتیم تا کار کارستان شادروان محمدعلی بیغم را که از بازاریان و معتمدان بزرگ شهر بود، ببینیم. او در چند طبق و مجمع بزرگ مسی ظرفهای پر از حلیم را بر سرش میگذاشت و آنها را از مطبخ تا محل غذاخوردن به تنهایی میآورد. اینکه حلیم را از دست بزرگواری چون او بگیری خودش داستانی بود ناتمام!
این سفرهها فقیر و ثروتمند را یکی میکرد. همه به مهربانی و بزرگمنشی کنار یک سفره مینشستند و به قاعده و به اندازه از طعامی میخوردند که به اسم عشق و مولایشان طبخ شده بود. این سفره و حلیم خود آیینی بود که معرفت را به تک تک یاران باوفای امام حسین در زمانه اکنون میآموخت. هنوز هم دلمان میخواهد هر سال فرصتی باشد تا شبی از هر جایی که کوچیدهایم به دیار خود برویم بلکه کاسهای حلیم گرم در کنار دوستان و همشهریانمان تناول کنیم. شاید قسمت شد شما نیز مهمان این شهر آرام و مهماننواز در ماه محرم شوید؛ میل کردن این حلیم بسا تبرکی است که دست پخت عاشقان امام حسین (ع) است. به خصوص اگر بر روی آن حلیم کمی قیمه غلیظ هم ریخته شده باشند که این دیگر بر گرمای آن میافزاید.
تعزیه
"تعزیه گونه اجرایی و بومی ایرانیان است که از دل مناسک سوگواری برای شهادت نوه پیامبر، امام حسین (ع) شکوفا شد. ترجمه تحتاللفظی تعزیه، گریستن و مویه کردن (weeping) است، و ایرانیان اعتقاد دارند که وظیفه دینی هر مومن آن است که بر بازنمود ِ شقاوتی که بر خاندان پیامبر واقع شده بگرید و مویه کند. (رویکردی به نظریه اجرا، 1383، 249)
[:sotitr1:]به دلیل مخالفتهای آشکار نظام پهلوی با هنر تعزیه، این هنر از شهرها به روستاها و نقاط دور افتاده کشانده شد. به همین خاطر هم در بجنورد تا سالهای دهه 70 هنوز این روستاها بودند که مولد و مجری تعزیه در ایام محرم بودند. یعنی تو میتوانستی در طول محرم تعزیه را در باغچق و صوفیان ببینی، اما در بجنورد فقط در ایام عاشورا و تاسوعا و آن هم توسط همان اجراهای روستاییان، تماشای تعزیه ممکن میشد. در دهه 50 پیتر بروک که در جشن هنر شیراز حضور داشت، از وزارت فرهنگ و هنر درخواست کرد که او را به دیدن تعزیه در جایی دور از پایتخت ببرند که هنوز بکر و دست نخورده باقی مانده باشد. او را به یکی از روستاهای اطراف بجنورد بردند که در کتابهایش نیز به این سفر و تعزیه و تاثیری که از آن گرفته است، اشاره مبسوط و مفصلی کرده است. او در اینباره نوشته است:" واقعهای از گذشته بسیار دور در حال «بازنموده» شدن بود، در شرف آن بود که به زمان حال درآید... گذشته توصیف یا ترسیم نمیشد، زمان منسوخ شده بود." (رویکردی به نظریه اجرا، 1383، 249)
"بروک بر آن است که نیروی خاص این آیین در چارچوب اعتقادات مشترک تماشاگران ریشه دارد: در پس این ظهور، نوعی روش زندگی، نوعی زیست که مذهب را به عنوان ریشه همه حاضر و همه جا نافذ خود در اختیار داشت، به چشم میخورد. آنچه در مذهب غالبن امری مجرد، جزمی، یا ایقانی است، در اینجا به واقعیت ایمان روستاییان بدل میشد." (رویکردی به نظریه اجرا، 1383، 249)
اما امروز گروههای مستقری در شهر بجنورد و شهرهای دیگر خراسان شمالی همواره در طول سال و به ویژه در ایام محرم در اجرای تعزیه میکوشند. امروز علاوه بر معصومزاده بجنورد در زیارتگاه روستای زیارت و اللهآباد شیروان و کلاته سیاهدشت فاروج هم میتوان تعزیههای در خور تاملی را دید. میکائیل آخرتی که از شبیهخوانان تعزیه در روستای اللهآباد است، به این نکته یادآور میشود که مهمانانی از شهرهای بزرگ و کوچک، و از دور و نزدیک برای دیدن تعزیه در ایام تاسوعا و عاشورای حسینی به این روستا میروند، و این خود باعث شده تا تعزیه هر سال با ارزشمندی بیشتری روبرو شود. او زیارت و تعزیه را دو عامل اساسی در شهرت روستای خود میداند که به هر دوی این امتیازات مذهبی از جان و دل افتخار میکند. چراکه مناسک و آیین مذهبی بانی خیر و برکت و پاکاندیشی در مردمان میشود. او خاطرات و مخاطرات زیادی از اجرای تعزیه در اللهآباد دارد.
پردهخوانی
پردهخوانی در جوار حرم معصومزاده بجنورد نیز همواره در طول سال مشتاقانی داشته است. در آن زمان که کودک بودم با شیفتگی خاصی پای پرده این نقالان عاشق و خوشنوا مینشستم و حیرت میکردم از نگاه و صورتهای پاک و مظلوم که در مقابل چهرههای برهم ریخته، زشت و کریه ظالمان نقاشی شده بودند. زیباتر اینکه هر تصویر برای خود داستان و روایتی جداگانه داشت. یعنی پردهخوان با چوبدست خود و بلندگوی کوچکاش میتوانست از کربلا و قیام امام حسین (ع) و یاراناش بگوید و حتا پس از واقعه نیز به سرنوشت شوم یزید و شمر و تمام کافران و دوزخیان ادامه بدهد. قیام مختار نیز گاهی ضمیمه این داستانگوییهای جذاب و اندوهناک میشد. البته گاهی نیز نقالان برای آنکه از ملال، خستگی و اندوه بکاهند، به خصوص در روزهای غیر از تاسوعا و عاشورا به روایتهای طنز و خندهدار نیز از سرنوشت کافران، جنها و غولها میپرداختند. گویی این پرده نقاشی، پر از قصه بود که اگر همه عمر هم پای آن مینشستی، باز هم شنیدن داستانهای آنها تمامی نداشت.
روزهای تاسوعا و عاشورا روزهای اندوه و اشک بود. باید به حال امام حسین (ع) و خانداناش گریه و مویه میکردی. پردهخوان هم کارش یکی کردن مردم با واقعه بود. چنان زنده و باور کردنی واقعه را تعریف میکرد که انگار در آنجا حیوحاضر بودی. مگر میشد برای گلوی تیر خورده علی اصغر (ع) اشک نریزی. مگر دستهای بریده عباس و لبهای تشنه بچهها امان به چشم و دل عاشقان این خاندان میداد. زینب و سر بریده امام حسین (ع) را نگو که گریهها و بغضهایش آه از نهاد آدمی بیرون میآورد.
شمایلگردانی
روزگاری که کودکی بیش نبودم، یکی از زیباترین لحظات زندگی من و دوستان کوچکام انتظار برای آمدن سید و آقایی بود که به همراه خود شمایل 5 تن آل عبا یا امام علی با امام حسن و امام حسین و شمشیر ذوالفقار نشسته در حریم یک شیر بزرگ را به کوچهمان میآورد. مرد همیشه خدا لبخند به لب داشته و محاسن سیاه و بلندی داشت. او در زمستان پالتوی بلند پشمی میپوشید و تابستانها با کت و شلوار سفر میکرد. همیشه هم شال و دستار سبزش را به سر میبست. در آن روزگار سیدها که از نوادگان و اخلاف و اسلاف پیامبر به حساب میآیند، ارج و قرب بالایی نزد مردم داشتند. برای همین سیدها با کلاه و دستار سبز، خود را به دیگران میشناساندند. به آنها با ادای احترام سید یا آقا میگفتند. البته هنوز هم در روستاها چنین تکریم و احترامی برقرار است و در شهرها نیز بزرگترها رعایت احوال سیدها و برقراری سنتها را بر خود امری واجب تلقی میکنند.
آقا با اسب و تن خستهاش ـ که اصلن به روی خودش نمیآورد ـ، میایستاد. بچهها به او قرآنی میدادند تا او برایشان دعا کند، بلکه گره از مشکلات خود و خانوادههایشان باز شود یا اینکه حاجت خود را بگیرند. گاهی دعا برای درمان بیماران بود. بعد زانو میزدیم تا او پارچه سبز را از شمایل امام بردارد تا ما برآنها بوسه زنیم. دعا و دست نوازش گرم او هنوز هم بر سرهایمان احساس میشود. وقتی آقا دست بر سرمان میکشید، یعنی حاجتت ادا شد. ما با دهان و به دو خود را به چهارچوب خانه میانداختیم و به مادرمان میگفتیم، مامان سر دردت خوب شد. او خوب شده و نشده برای آنکه بر هیجان و حلاوت دلمان بیفزاید، از ته دل بلهای میگفت که در پوست خود نمیگنجیدیم!
جالب اینجا بود که اگر آقا ماه محرم به محله ما میآمد، در آن قاب شمایلی نبود. بلکه بر پارچه سیاه نوشته شده بود، با خط سرخ گلدوزی شده، یا حسین مظلوم! وقتی از او میپرسیدیم: آقا جان چرا شمایل ندارد این حسین(ع). با تکان چهارستون تناش و اشک و آه میگفت: سرش را بریدهاند، دیگر شمایلی ندارد بر زمین! خوب به یاد دارم که هر بار محرم برای این سر بریده که عشق و جانمان بود، بر سر میکوفتیم؛ حسین حسین حسین وای... میخواندیم!
تاسوعا و عاشورا
روز نهم و دهم عاشورا، دو روز پیوسته مردم به خیابانهای اصلی شهر میآیند و از چند نقطه در قالب هیاتهای عزاداری، با علم و کتل، با بیرق و نشانههای سوگ، با اسبهای مزین به نام ذوالجناح (اسب امام حسین (ع، با گهواره (خاص حضرت علیاصغر)، با خیمه (خاص خانواده امام)، با مشک (نشانه تشنگی یاران)، با لباسهای کفنپوش آغشته به خون سرخ (به یاد شهدای کربلا)، با سربندهای مزین به نام یا حسین، حسین مظلوم، قمر بنیهاشم، یا عباس، ابوالفضل العباس، علیاصغر، علیاکبر، یا زینب (خاص بانوان)، چفیه، و پابرهنه حرکت میکنند. این دستهها و هیاتها رفته رفته چون رودهای به هم پیوسته به شکل یک دریای بزرگ میشوند. همه هم فقط در اندوه امام حسین (ع) و یارانش نوحه و شعر میخوانند، و خیلی آرام بر سر و سینه میکوبند، و برخی نیز با زنجیر بر پشت میزنند. هدف نشان دادن اندوه است، و از خودنمایی پرهیز میکنند. همه با رعایت ادب و همان حس همدلی و اندوه فقط حرکت میکردند. تمام گروهها تا معصومزاده بارگاه یکی از برادران امام رضا(ع) که در قسمت شمالی شهر دفن شده است، پیش میرفتند. بعد از زیارت و اوج گرفتن از هم میپاشیدند تا به دیدن دیگر دستهها بروند. آن زمان نوای قرهنی شادروان منصور وطنیان شنیدنی بود. ما که بچه بودیم عاشق این نوا و سیمای دیوانه بودیم. مردی بلند قد با صدای پخته و گرم که همه را با دست بر سینه گذاشتن، تکریم میکرد. همه را دوست داشت. مردی که صوفیانه زیست و انسان را مدهوش نوای نیاش میساخت.
بعد از آتش زدن خیمهها و پاشاندن خاک و کاه و گلاب بر سرها و اقامه نماز، برخی از دستهها با همان نظم مسیر بازگشت را به سمت حسینیه پیش میبردند. برخی از گروهها هم علاوه بر نوحههای فارسی که اغلب اشعار محتشم کاشانی و امیری فیروزکوهی بود، اشعار جعفرقلی شاعر کرمانج را میخواندند. گروههایی نیز به زبان ترکی نوحه میخواندند.
ظهر عاشورا
شاید دیدنیترین قسمت عزاداری، مربوط به ظهر عاشورا میشد. به یاد دارم مرحوم محمدآقا مهماندوست (پدربزرگم) که ساکن روستای حصاردوین شیروان و موذن بود، هر جا ظهر و مغرب پیش میآمد، اذانش را با ایستادن در کنجی از پیادهرو یا پشتبام میگفت. یکبار هم قسمت بود که دست در دست او به دیدن دستههای سوگوار برویم. با آغاز اذان ظهر عاشورا، دست مرا رها کرد و به اذان پرداخت. هنوز هم آن صدای ملکوتی را در ظهرهای عاشورا میشنوم. هجوم مردم برای صف بستن و اقامه نماز در لابلای تداوم این اذان را به یاد دارم. من خود را به مادرم رسانیدم؛ شاید از این همه هجوم و پیوستگی آدمها تعجب و تردید و شاید دلشوره پیدا کرده بودم.
چه صفی در آن ظهر داغ شکل گرفت. همه انگار به امام خود در کربلا و واقعه عاشورا اقتدا کرده باشند، رو به قبله دلها نماز میخواندند. بعدن از پدر بزرگم پرسیدم چرا نماز؟ گفت که نماز ستون دیدن است. اگر همین نماز را مسلمانها نخوانند چطور میخواهند اثبات کنند که مسلمانند. چرا امام حسین (ع) قیام کرد؟ چون میخواست نماز برقرار باشد.
انگار این عزاداریها در روز عاشورا بدون اقامه نماز اصلیترین وجه خودش را از دست میدهد. انگار همه با نماز باید با امام دلهایشان میثاق ببندند که هنوز هم هستند و به او اقتدا میکنند که دیگر واقعه کربلا تکرار نشود. دیگر امام و خانواده بزرگوارش را تنها نمیگذارند که هر بیسروپایی بخواهد حریم بشکند و به ناحق خونی بریزد.
منبع
ولفورد، لیزا، رویکردهایی به نظریه اجرا، مقاله تاویل کنش، ترجمه منصور براهیمی، تهران، نشر ماکان، 1383.