گفتوگو با ”زهره غلامی” نویسنده و کارگردان نمایش ”تربت”
آن چه هر نویسندهای در هر دورهای نوشته با وجود بسترهای مشترک، بیشتر وابسته به دغدغههای خود نویسنده بوده است. یعنی نگرش خود نویسنده در تجربهای که صورت گرفته خیلی مهم بوده است. حضور زنان ایرانی و مراسم و نمایشهای آنها در تئاتر خیلی کم بوده و کم تجربه شده است.

علیرضا نراقی: ترکیب گونه‌های اجرایی و خرده نمایش‌های ایرانی در یک درام مدرن تبدیل به شیوه‌ای در تئاتر امروز ایران شده است. اما در همین حوزه حضور نمایش‌های زنانه اعم از سوگ و سور کم‌تر مورد توجه قرار گرفته و بین خود اهالی تئاتر و علاقه‌مندان تئاتر آیینی سنتی مهجور مانده است. جدای از تجربیات قابل اشاره‌ای توسط بیضایی و رحمانیان در این حوزه، کمتر متنی چاپ و اجرا شده است.
زهره غلامی اما در ادامه این تجربیات و با اتکا به مطالعات و پژوهشهای خود مدتی است نمایش "تربت" را در تماشاخانه سنگلج به صحنه آورده است. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوی سایت ایران تئاتر با این کارگردان درباره نمایش "تربت" و تکنیکهای استفاده شده در آن است.
***
ابتدا درباره شکلگیری ایده متن و روند رسیدن به نمایشنامهای که اینک به اجرا در آمده توضیح دهید؟
فکر کنم هیچ نویسندهای نتواند دقیق از چرایی الهام یک نوشته بگوید، اما من اگر بخواهم آن میزان قابل توضیح را در شکلگیری متن بگویم باید اشاره کنم به علاقهام به نوشتن درباره فرهنگ و شیوه زندگی زنانی که در دهههای 40 و 50 در ایران زندگی میکردند. از سوی دیگر علاقه قدیمی من یعنی پرداختن به مراسمی که در ایران چه در دوران باستان و چه در دوره اسلامی ویژه زنان بوده برای نوشتن این نمایشنامه انگیزه دیگر من بود. به خصوص اینکه من تحقیقاتی را درباره مراسم سوگواری زنانه انجام داده بودم و با گروهی تعزیههای زنانه را در سه سال گذشته احیا کردیم که با استقبال روبرو شد. اما مشکلی که وجود داشت این بود که تعزیههای زنانه محدودیتهایی را در ارتباط با مخاطب گسترده داشت، به همین دلیل من خیلی دوست داشتم که آن را در یک بستر داستانی به طور گستردهتری ارائه کنم. در نهایت میتوانم بگویم این دو انگیزه در هم ترکیب شد و تبدیل شد به نمایشنامه تربت.
کمی درباره این مراسم بیشتر توضیح دهید و بگویید دقیقاً از چه مراسمی در کار استفاده کردهاید؟
قطعههایی که در این نمایش گنجانده شده دو مراسم سوگوارانه است که یکی از آنها ساختن، تزئین و سوگواری بر گهواره علی اصغر بوده است. این مراسم هنوز هم انجام میشود؛ اما در شهرهای مختلف بر اساس فرهنگ آنجا متفاوت است. من برای اجرای این مراسم در نمایش "تربت" تمهیداتی را ایجاد کردم که بیشتر به شکلی که در تهران برگزار میشود، نزدیک باشد. مراسم دیگر کفن دوزی برای شهدای کربلا بوده است. با توجه به اینکه شهدای کربلا بدون کفن، دفن میشوند زنان در شب عاشورا برای تک تک شهدای کربلا کفن میبرند و برای همه آنها به طور جدا گانه سوگواری میکنند. این مراسم هم به طور مشخص در کار ما آمده است.
این مراسم را چطور در درام خود گنجاندید؟
برای قرار گرفتن در قالب نمایش اول از عناصری استفاده کردم که ما در تعزیه داریم. سعی کردم از المانهای تعزیه و اشعاری که در نسخ معروف تعزیه آمده، استفاده کنم. اما چون بستر نمایش مذهبی است و درباره زائری است که میرود از کربلا تربتی را برای زنانی که منتظر هستند جهت حاجت روا شدن بفرستد این تمهیدات با فضای کلی کار هماهنگ و یکسان است. در این نمایش شما در لابلای زندگی زنان، مراسم را میبینیم. یعنی مراسم در دل زندگی، آرزوها و نیازهای این آدمها نهفته است.
[:sotitr1:]ما شخصیتها و نیازشان را از طریق تک گویی میشنویم. این تک گوییها چقدر الهام گرفته از تئاتر روایتیای که ما در نمایشهای ایرانی میبینیم است و چه قرابتهایی با آن دارد؟
وقتی داریم کار تئاتر آیینی ایرانی انجام میدهیم سعی میکنیم از تمام عناصر نمایشها و خرده نمایشهای ایرانی که کمک کننده است، گرته برداری کنیم. من تلاشم این بود که چیز زنندهای که حاکی از نمایشهای ایرانی نباشد در کار استفاده نکنم. روایتها برگرفته شده از نمایشها و خرده نمایشهای ماست که در آنها روایت خط اصلی کار را میسازد و این در تمام کار وجود دارد. حتی در دکور این نگرش را به وضوح میتوان دید.
این شکل روایتی و تک گویی همه شخصیتها میتواند ریتم را متزلزل کند. شما برای حفظ ریتم و قوام کار در چنین حالتی چه کردید؟
من امیدوارم الان این اتفاق افتاده باشد؛ یعنی کار قوام و ریتم خوبی داشته باشد. چون از زمانی که ما تمرین را شروع کردیم یکی از بخشهایی که خیلی برای آن تلاش کردیم تا تماشاگران خسته نشوند و یا به قول شما ریتم کار به هم نخورد، همین تکگوییها بود به خصوص که آنها را کاری هم نمیشد کرد یعنی نمیشد تکگوییهای خود را در کل نمایش تقسیم کنیم. چون زنها دارند کنار دستمال گل ریزان مشکلشان را میگویند، دستمال گل ریزانی که برای تهیه هزینه سفر زائر میگذارند و به همین دلیل نمیشد تک گوییها را در طول کار پخش کرد؛ چرا که منطق و روند داستان بهم میریخت. ولی این شکل کار هم خیلی تغییرات داشت و شکلهای مختلفی برای تکگوییها آزمایش شد. آخرین اتفاقی که افتاد و به نظر من بهترین جواب را داد این بود که ما عکسهایی از مقاطع مختلف این آدمها ببینیم و این در واقع حرکت را در صحنه ایجاد میکرد و خستگی مونولوگ را میگرفت. ضمن اینکه روی روایت کردن بازیگران کار کردیم تا خوب انجام شود. اینها در واقع روایت نیست بلکه نوعی تعریف است و باید خیلی به زندگی شخصیتها نزدیک شود. با توجه به تمام اینها طبق نظر سنجیای که از تماشاگران داشتم تلاشها جواب داده و خستگی ایجاد نمیکند.
درباره جنس بازیها با توجه به تفاوت تکنیکهای کار توضیح دهید.
یکی از چیزهایی که من از قبل از تمرینها به گروه بازیگران میگفتم این بود که چون نمایش بر پایه زندگی است و روابط آدمها رئالیستی است باید در بازی بتوانیم این روابط را در آوریم. در واقع اگر بازیگران روابط را به طور واقعی روی صحنه اجرا نکنند، کار درست از آب در نمیآید.
اما شما همانطور که گفتید از نمایشهای سنتی ایرانی استفاده کردید که یک جنس بازی را میطلبد و در کنارش از داستانی واقع گرایانه بهره بردید که جنس متفاوتی از بازی را ایجاب میکند. درباره هماهنگ کردن این تفاوتها توضیح دهید.
من نمیخواستم فضای دو گانه در کار دیده شود که دو جنس بازی به چشم بیاید. چیزی که ما مد نظرمان بود این بود که همین زنها با کاراکترهای خود و در بستر زندگی واقعی وارد اجرای مراسم سوگواری بشوند. حتی اگر به بازیها دقت کرده باشید، سعی شده نوع اشعار و صحنهها در مراسم عزاداری خیلی به شخصیت خودشان در نمایشنامه نزدیک باشد. ما در تحلیل و تمرین تلاش کردیم که بازیگران کاراکتر خود را از کسی که دارد مراسم عزاداری را انجام میدهد، جدا نکنند.
شما بر اساس پژوهشهای خود در زمینه نمایشها و مراسمهای زنانه ایرانی این نمایشنامه را نوشتید. در این راه چقدر تلاشهایی که پیشتر در این جنس و گونه نمایشها مثلاً توسط بیضایی یا رحمانیان و... صورت گرفته بر کار شما مؤثر بودند و اساساً کارهای تجربه شده را در این نوع تئاتر چطور میبینید؟
آن چه هر نویسندهای در هر دورهای نوشته با وجود بسترهای مشترک، بیشتر وابسته به دغدغههای خود نویسنده بوده است. یعنی نگرش خود نویسنده در تجربهای که صورت گرفته خیلی مهم بوده است. حضور زنان ایرانی و مراسم و نمایشهای آنها در تئاتر خیلی کم بوده و کم تجربه شده است. نشان دادن مراسم شادیآور و سوگواری زنان و همچنین طرز تفکرشان در دورههای مختلف تاریخی دغدغه اصلی من بوده است. چیزی که در طول تاریخ نمایشنامهنویسی ایران وجود داشته ممکن است که از کار من بهتر بوده باشد؛ اما من دوست داشتم با ذهنیت خود این تجربه را جان بدهم و با توجه به تجربیاتی که در احیای تعزیه زنان در سالهای اخیر داشتم به نظرم رسید که نمایش تربت میتواند کار را از محدوده اجراهای مخصوص بانوان بیرون آورده، این شیوه نمایشی را بهتر معرفی کرده و آن را برای مخاطبان بیشتری قابل درک کند.