در حال بارگذاری ...
گفت‌وگو با ”بیتا الهیان” کارگردان نمایش ”لابی”

من اگر جا داشت دوست داشتم کاری کنم که اصلاً هیچ یک از بازیگران غیر از شخصیت اصلی از جایشان بلند نشوند، یعنی فضا را کوچک‌تر می‌کردم. این نوعی بود که دوست داشتم حرکت را کم کنم. اساساً این نمایشنامه از صحنه‌های دو نفره تشکیل می‌شود و حرکت زیادی نمی‌طلبد.

علیرضا نراقی: نمایش "لابی" نوشته "آرش عباسی" به کارگردانی "بیتا الهیان" مدتی است که در کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر به صحنه رفته است. نمایش درباره دختر تکواندو کاری است که نمی‌خواهد در بازی فینال رویاروی حریف عراقی‌اش مسابقه دهد و این خود باعث به وجود آمدن چالش‌هایی بین او و دیگران می‌شود که می‌خواهند تصمیم او را عوض کنند.

گفت‌وگوی سایت ایران تئاتر را با بیتا الهیان کارگردان نمایش "لابی" می‌خوانید.
***
ابتدا درباره آشنایی خود با متن توضیح دهید.
با کارهای آرش عباسی از پیش آشنا بودم و متن‌های او را می‌پسندیدم. ایشان طرحی داشتند درباره ورزش بانوان، خوب من از ابتدا به مسئله زنان خیلی علاقه داشتم و برایم مهم بود. از سوی دیگر این طرح درباره ورزش هم خیلی نو و جذاب بود. به این ترتیب من از همان ابتدا در جریان نگارش متن توسط آقای عباسی قرار گرفتم و در جریان رشد آن هم بودم.
پس با توجه به اینکه از ابتدا در جریان نگارش متن بودید، ایده‌هایتان در نگارش کار لحاظ شده است؟
به هر حال بخشی از کارهای تحقیقی درباره ورزش بانوان را من انجام می‌دادم با توجه به اینکه به طبع آقای عباسی نمی‌توانست وارد مجامع ورزش بانوان بشود، من می‌رفتم و بخشی از اطلاعات را کسب می‌کردم. اما در کنار این مسئله در نوشتن نمایشنامه هر چه که هست خلاقیت خود آقای عباسی است و من هم لحظه به لحظه در کنار متن بودم. البته این نمایشنامه از ابتدا اینگونه نبود و برای اینکه ما آن را به جشنواره بفرستیم تغییراتی کلی در آن دادیم که در نهایت این چیزی شده که امروز روی صحنه است.
در انتها باز به متن بر می‌گردیم اما آنچه در اولین برخورد با اجرای شما توجه را جلب می‌کند دکور نمایش است. این دکور خیلی غریب است. واقعاً در نمایش شما چه معنا و کارکردی دارد؟
این تجربه دومی است که من با خانم ویشکا آسایش به عنوان طراح صحنه داشتم. ایشان تحصیل کرده این رشته هستند و ما نظراتمان معمولاً خیلی بهم نزدیک بوده است. من خودم فکر می‌کنم دکور باید در خدمت کار باشد. خانم آسایش هم نظرشان این بود که ما داریم تئاتر کار می‌کنیم، به همین دلیل لازم نیست که یک لابی را همان طور که هست طراحی کنیم، بلکه می‌توانیم از زوایای مختلف به آن نگاه کنیم و شکل متفاوتی را برای مخاطب بسازیم. دکور ما دکوری بود که می‌توانست به فضای تماشاگر و بازیگر کمک کند. ریتم و فضای کار سرد است و ما مدام داریم دختری را می بینیم که تحت آزار قرار می‌گیرد. آزارهایی که ناخواسته انجام می‌شود؛ اما او را می‌بندد. فضای زندگی این دختر فضای بسته‌ای است و تصمیمی که می‌گیرد باعث می‌شود عرصه بر او تنگ‌تر شود. به نظر من این دکور هم سردی نمایشنامه را نشان می‌دهد و هم فضای بسته‌ای که دختر را احاطه کرده است.
نمایشنامه یک اثر رئالیستی است؛ اما شما با این طراحی صحنه از منطق رئال دور شده‌اید. چرا؟
 بله قبول دارم که فضای متن ما فضایی رئالیستی است؛ اما ما دکور را به این دلایل که گفتم از حالت رئال خارج کردیم و احساس کردیم این فضای رئال به قدر کافی در روابط آدم‌ها و دیالوگ‌ها وجود دارد.
از سوی دیگر این دکور فضای اجرایی شما را کوچک کرده است. این کوچک شدن صحنه چقدر در ریتم و میزانسن کار مؤثر بود؟
من اگر جا داشت دوست داشتم کاری کنم که اصلاً هیچ یک از بازیگران غیر از شخصیت اصلی از جایشان بلند نشوند، یعنی فضا را کوچک‌تر می‌کردم. این نوعی بود که دوست داشتم حرکت را کم کنم. اساساً این نمایشنامه از صحنه‌های دو نفره تشکیل می‌شود و حرکت زیادی نمی‌طلبد. من از ابتدا که با نمایشنامه درگیر بودم آن را در یک اتاق یا به طور کلی یک فضای بسیار بسته تصور می‌‌کردم. لابی هتل‌ها البته در همه جای دنیا زیباست، اما لابی برای این دختر با توجه به تصمیمی که گرفته و شرایطی که دارد حس و تصویر دیگری دارد که من در اجرا به سمت آن تصویر و حس رفتم.
چرا شخصیت اصلی تا انتهای نمایش رو به تماشاگر قرار نمی‌گیرد؟
 به این دلیل که می‌‌خواستم هر یک از تماشاگران بتوانند خود را جای این شخصیت بگذارند به گونه‌ای که شخصیت اصلی ما تماشاگران باشند و آنها مورد خطاب شخصیت‌های دیگر قرار گیرند.حتی شیوه اجرایی ما به همین دلیل باز  از حالت رئال کمی دور شد. از سوی دیگر تلاش داشتم با این تمهید نشان دهم که فرصتی به این دختر داده نمی‌شود که به خودش بیاید و حتی سرش را برگرداند. او در برابر بمباران آدم‌ها و سؤالات آنها قرار دارد. آدم‌هایی می‌آیند و بدون در نظر گرفتن حس درونی و دلایل تصمیم این دختر، او را مورد سؤال و قضاوت‌های مختلف قرار می‌دهند.
اصرار بر این تمهید در جاهایی تصنعی می‌شود و با توجه به حرکت بازیگر عمد در اینکه به ما رو نکند خیلی به چشم می‌آید. فکر نمی‌کنید این کار به میزانسن‌ها ضربه زده است؟
[:sotitr1:]من درک می‌کنم. البته تمام تلاشمان این بود که این حالت تصنعی پیش نیاید. در هر حال این کار بازی را برای بازیگران روبروی دختر سخت‌تر می‌کند، چون به نوعی به ذهنم رسیده بود که آنها می‌توانند نشان‌دهنده حس دختر هم باشند، یعنی مثلاً دختر وقتی با مربی خودش صحبت می‌کند او به نوعی آینه‌ای روبروی دختر باشد. من بیشتر با این انتخاب، متمرکز روی ایجاد حس هم‌ذات‌پنداری در مخاطب بودم که امیدوارم موفق شده باشم و این حس در تماشاگران کار ایجاد شده باشد.
رزیتا غفاری کمتر در تئاتر دیده شده بود، ویژگی‌های بازی او چه بود که برای اجرای نقش مربی به سراغش رفتید؟
من تقریباً دو سال پیش با خانم غفاری در یک نمایش هم بازی بودم و آشنایی ما از آنجا شکل گرفت. ایشان بازی خوبی در تئاتر دارند و توانایی خیلی بالاتری از آن چیزی دارند که تا به حال دیده شده است. من همیشه از ایشان می‌خواستم که به دلیل توانایی‌هایی که دارند بیشتر در تئاتر حضور داشته باشند. از سوی دیگر برای "لابی" شخصیت مربی را در ایشان می‌دیدم، خصوصاً اینکه خود ایشان مربی اسکی هستند و به فضای ورزش آشنا هستند. از دیگر سو ایشان بسیار بازیگر بااخلاقی هستند و همچنین خلاقیت بالایی دارند، در این کار هم با اینکه برای اجرای جشنواره دیر به کار ملحق شدند؛ اما با توانایی بالای خود خیلی زود به نقش رسیدند.
جنس تحلیلی که از نقش حمیدرضا نعیمی و بازی او داشتید کمی توضیح دهید؟ او به نظر پیچیده‌ترین شخصیت درام است و اوج و فرود زیادی دارد. شما این شخصیت را چطور برای بازیگرتان تشریح کردید و به جنس بازی‌ای که می‌‌بینیم، رسیدید؟
من اولاً خیلی خوشحالم که آقای نعیمی در کارم بازی می‌کند. اما این شخصیت آن قدر خودش کامل و پررنگ نوشته شده بود که احتیاجی به کمک برای فهمیده شدن نداشت. خاکستری بودن این شخصیت در متن خوب نشان داده شده بود و این برای من خیلی مهم است که شخصیت دارای ابعاد مختلف باشد.
 آیا تصور نمی‌کنید که نمایش کمی بیشتر از آن چیزی که باید ادامه می‌یابد. به این معنا که در لحظه‌ای که راز دختر برای مسابقه ندادن فاش می‌شود درام تمام شده و ضربه اساسی به لحاظ دراماتیک زده شده است، اما نمایش باز هم ادامه می‌یابد. به نظر شما این از تأثیر کار کم نکرده است؟
در طول نمایش پدری داشت محکوم می‌شد و خانواده‌ای داشت زیر سؤال می‌رفت. آقای حیاتی به دلیل همین زیر سؤال بردن و اتهام زدن تا آنجا آدم منفوری شده بود و به همین دلیل ما باید اجازه می‌دادیم تماشاگر دلایل اینکه چرا این شخصیت چنین می‌کند را بینید. ضمن اینکه باید می‌فهمیدیم که چرا از اصرار خود دست بر می‌دارد و وقتی راز دختر فاش می‌شود تصمیمش را عوض می‌کند. به نظر من باید این صحنه گذاشته می‌شد تا دلایل عملکرد آقای حیاتی روشن شود.
اما ما در این نمایش داستان آقای حیاتی را دنبال نمی‌کنیم، بلکه داستان دختر را دنبال می‌کنیم و این که ناگهان حیاتی از خود تعریف می‌کند که نسبت به کلیت کار بی‌ارتباط است.
ببینید دقیقاً تا جایی که پشت دختر به تماشاچی است من قبول دارم که تماشاگر دارد داستان او را دنبال می‌کند، اما درست در جایی که به او اجازه داده می‌شود تا رو به مخاطب کند، دیگر فقط دختر نیست که داستانش باید دنبال شود، بلکه این داستان حیاتی هم هست که باید بازگو شود، چرا که سؤالی درباره عملکرد او ایجاد شده بود که باید پاسخ داده می‌شد. حیاتی نظرش را که آنقدر قاطع بود در هر حال عوض می‌کند و این برای مخاطب باید توجیه می‌شد.
حرف آخر...
تئاتر یک کار گروهی است و فقط کارگردان حرف اصلی را نمی‌زند و نمایشی موفق است که گروه در آن هم دل باشند و من اینجا از گروه تشکر می‌کنم. امیدوارم تماشاگر خیلی از کار خوشش بیاید، چون به لحظه لحظه کار فکر شده است.