گفتوگو با ”محمد مطیع” به انگیزه حضور دوبارهاش در تئاتر
باورم نمیشود که تئاتریها آنقدر به هم کملطف باشند. البته این مسئله به طور کلی در بدنه هنر ما زیاد دیده میشود. من این را در فضای سینما و تلویزیون هم میبینم. این فضا که هر کسی دیگری را تخریب کند یا موفقیت همکارش را کوچک جلوه دهد باعث عقب ماندن تئاتر و به خطر افتادن منافع همه تئاتریها میشود.

علیرضا نراقی: پس از ۳۲ سال مردی از سال‌های طلایی تئاتر به عنوان بازیگر روی صحنه آمده است. محمد مطیع با اینکه در ایران زندگی نمی‌کند، اما عشق به تئاتر او را به تئاتر شهر کشانده تا با نمایش "آفتاب از میلان طلوع می‌کند" نوشته و کار آرش عباسی دوباره به صحنه برود.
آنچه مطیع از تجربه امروزش میگوید و آنچه در مقایسه امروز با دیروز تئاتر میگوید میتواند تلنگر خوبی بر بدنه تئاتریهای امروز باشد تا ببینند از نگاه یک تئاتری حرفهای که تئاتر ایران را در دهههای گذشته تجربه کرده و از نمای درشت در سالهای اخیر با این تئاتر درگیر نبوده، چطور دیده میشوند. آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگوی سایت ایران تئاتر با این بازیگر قدیمی است.
***
از آخرین باری که به صحنه تئاتر آمدید چند سال میگذرد؟
حدود 32 سال.
چه کاری بود؟
"مردههای بی کفن و دفن" به کارگردانی آقای حمید سمندریان.
چه چیز برجستهای در بین کارهای آن سالها بود که هنوز در ذهنتان مانده، کارهایی که هنوز خاطره انگیز باشد و شما به یاد داشته باشید؟
آنچه من را به تئاتر کشاند عشق بود. در نتیجه هر کاری را که در تئاتر میکردم را دوست داشتم. نمیتوانم واقعاً بین کارهایم تمیز بدهم. همه دوران کارم و همه نقشهایی که اجرا کردم، برایم سرشار از خاطره بوده است.
حال پس از این همه سال دوباره به صحنه برگشتید، حالا چه نظری دارید؟
من خیلی منتظر این اتفاق بودم. انتظار تئاتر را میکشیدم. هر کس که با من حرف میزد میگفت که چرا تئاتر کار نمیکنی؟ و من همیشه میگفتم اگر کار خوبی باشد حتماً تئاتر هم کار میکنم. خانه اصلی من تئاتر است، من خیلی سریال بازی کردم، خیلی فیلم سینمایی بازی کردم اما همیشه چشمم دنبال تئاتر بوده است. اینطور بگویم که اگر من تئاتر کار میکردم، هیچگاه نمیرفتم سریال و فیلم بازی کنم. اما سوئد بودم که خانم غفاری که با هم در سریالی همکاری داشتیم با من تماس گرفتند و درباره این کار صحبت کردند. سپس آقای عباسی با من حرف زدند. در همان گفتوگوی تلفنی از آرش عباسی خوشم آمد، در هر حال ما یک قوه تمیزی داریم و من حس کردم این جوان در کارش جدی است. برای همین گفتم که متنش را برای من بفرستد. وقتی متن را خواندم، دیدم متن خوبی است و بلیط گرفتم و آمدم ایران.
[:sotitr1:]میدانم که شما به صورت مستمر ایران نیستید؛ اما با همین تجربه چه مقایسهای میتوانید بین تئاتر امروز و گذشته داشته باشید؟
نمیتوانم دقیق بگویم. بین "مردههای بی کفن و دفن" و "آفتاب از میلان طلوع میکند" این مدت طولانی را از تئاتر دور بودم. میدانید اتفاقاتی اینجا میافتد که من تعجب میکنم و احساس میکنم وضع زیاد مطلوب نیست. تئاتر نیاز به حمایت بیشتری دارد، نیاز به رسیدگی دارد؛ چرا که تنها یک گروه خوب، یک نمایشنامه خوب و یا یک کارگردان خوب کافی نیست، بلکه تئاتر پشتیبان میخواهد. از سوی دیگر من شبها اینجا اجرا دارم و میبینم که از پشت صحنه مدام صدا میآید. وقتی ما مشغول تمرکز هستیم، زن و مرد از این سالن باریک پشت تالار قشقایی رد میشوند و اینهایی که به اجرا و تمرکز گروه احترام نمیگذارند، خودشان را تئاتری میدانند. این برای من خیلی تأسف بار است. یک تئاتری وقتی بداند جایی حتی تمرین تئاتر دارد انجام میشود، اجرا که جای خود دارد به خودش اجازه نمیدهد که وارد آن مکان بشود و تمرکز گروه را به هم بزند. ما در گذشته وقتی متوجه میشدیم جایی تئاتر اجرا میشود، اصلاً تئاتر به کنار جایی تمرین تئاتر است کاری میکردیم که هیچ کس متوجه حضور ما نشود،صدای ما را نشنود. تئاتر به اخلاقیات خاص خود احتیاج دارد. من فکر میکنم تئاتر یک مجموعه است. یعنی از مدیر تا کسی که این سالن را تمیز میکند در آن شریکاند و یک هدف دارند. اگر بخشی از آن بیمسئولیت شود و تعهد نداشته باشد، همه دچار تعلل و نقص میشوند. متأسفانه امروز هم از تئاتر حمایت درخوری نمیشود و هم هنرمندان آن نظم و احترام را نسبت به کار خود رعایت نمیکنند.
دیگر از این فقدان اخلاق تئاتری چه چیزی را دیدید که آزارتان داده است. شاید ذکرش برای کسانی که در مجموعه تئاتر فعالاند، خوب باشد.
یکی از نکات آزار دهندهای که من با آن مواجه شدم این پشت سر حرف زدنها و تخریب یکدیگر است. باورم نمیشود که تئاتریها آنقدر به هم کملطف باشند. البته این مسئله به طور کلی در بدنه هنر ما زیاد دیده میشود. من این را در فضای سینما و تلویزیون هم میبینم. این فضا که هر کسی دیگری را تخریب کند یا موفقیت همکارش را کوچک جلوه دهد باعث عقب ماندن تئاتر و به خطر افتادن منافع همه تئاتریها میشود. ما باید از موفقیت همکار خود استقبال کنیم، چون رقابت را بیشتر و در نهایت کیفیت تئاتر را بالا میبرد. اینگونه میتوانیم برای جمعیت و اعضای تئاتر کارهای مهمتر و مؤثرتری انجام دهیم.
این از بین رفتن نظم و احترام به تئاتر چیزی است که امروز در تئاتر ایران به شدت حس میشود و رنجهایش روح تئاتر ایران را بیمار کرده است، اما چرا این ملاحظات از دست رفته است؟ فکر میکنید چه اشکالی وجود دارد؟یا اینگونه بپرسم نظم گذشته حاصل چه بود؟
ببینید ما هفت خوان را میگذراندیم تا تئاتری میشدیم. کوچههای سنگلاخ را میدویدیم تا به تئاتر وارد میشدیم. وقتی هم وارد میشدیم کسی به ما نمیگفت سرت به سر شاه میماند و رویت به روی ماه، بلکه مرارت و زحمت میکشیدیم. من الآن فکر میکنم این طور نیست. من اسم این نظم و احترام را میگذارم اخلاق تئاتری. اولین چیزی که یک بازیگر باید یاد بگیرد و رعایت کند اخلاق تئاتری است. در آن زمان به یک دلیل ساده اخلاق تئاتری به وجود میآمد و آن دلیل، طی کردن روند آموزش و رشد مرحله به مرحله بود. امروز همه زود خود را بازیگر میدانند، زود به جایی میرسند که باید همچنان برای رسیدن به آن مراحلی را بگذرانند و آموزشهایی ببینند. این مسائل، اخلاق تئاتری را از تئاتریها گرفته است. وقتی بازیگر مرحله به مرحله پیش رفت، حس طلبگیاش همیشه در او خواهد ماند؛ بنابراین همیشه میخواهد یاد بگیرد.این عدم اخلاق تئاتری بین بازیگر و البته دست اندرکاران تئاتر باعث میشود که خیلیها احساس دلسردی کنند و امید چندانی نداشته باشند.
شما صدای بینظیر و پرقدرتی دارید که هنوز هم سالم است و قدرتمند. میخواستم ببینم هنوز هم تمرینات مربوط به بازیگری را انجام می دهید؟
بله، من هنوز تمرین صدا میکنم و هنوز تمرینات مربوط به بدن را انجام میدهم. هنوز هم برای شروع بازی نیاز به تمرین تمرکز دارم، و این تمرینها را حتی اگر مشغول بازی هم نباشم، انجام میدهم.
تحلیلتان از این متن و نقشی که اجرا کردهاید، چیست؟
این متن قابلیتهای بالایی دارد و متن جذابی است. یکی از نکات قوتش این است که میتوان از زوایای مختلفی آن را بررسی کرد. در هر حال متنی اجتماعی است که باید دیده شده و از نقطه نظرات مختلف تحلیل شود.
شما همکاری با نسلی از بهترین نمایشنامهنویسان ایرانی را تجربه کردید. نسل رادی، بیضایی، خلج و نامهای بزرگ دیگر. پس از این نسل، نویسندگانی بودند که کمتر دیده شدند مثل حسن حامد و محسن یلفانی و... اما ما به نویسندگانی مثل رحمانیان، امجد و بعد یعقوبی و نادری رسیدیم و حالا نویسندگانی تازه که یکی از پر کارهای آنها آرش عباسی است که شما در متنی از او بازی میکنید. در مقایسه با آن نسلی که تجربه کردید و در متنهاشان بازی کردید، نویسندگان امروز را چطور میبینید؟
باید صادقانه بگویم که من نمایشنامهنویسان جوان امروز را خیلی مطالعه نکرده و کارهایشان را ندیدهام. سالهایی که ما کار کردیم با آن نامهایی که شما هم گفتید سالهای طلائی تئاتر بود. ما گروههای مختلفی بودیم و هر کدام به سیاق خود کار می کردیم. یادم هست آن متنهای درخشان را. نمایشنامههای رادی را به یاد میآورم، نویسندهای که ذهنش سرشار بود و خلاق، آنقدر ذهنش پر بود که همه حیرت میکردیم. اما میخواهم توصیهای به نمایشنامهنویسان امروز بکنم، متنهای خود را پس از اجرای کار و پس از طی کردن تمرینات، چاپ کنند. در تمرینات اتفاق مهمی میافتد و آن دیدن متن در روند اجرایی شدن است. آنگاه دریافت بهتری از متن حاصل میشود. من به یاد دارم که ما چه شبهایی برای اجرای یک متن دور هم جمع میشدیم و بحث میکردیم و گاهی کارمان به دعوا و فریاد میکشید، البته درباره کار بحث میکردیم و وقتی از اتاق تمرین بیرون میآمدیم، دوست بودیم. بگذریم معتقدم که باید نویسنده دست کم بیش از نیمی از تمرینات را سر تمرین حضور داشته باشد و با گروه درگیر باشد. این به درک بهتر گروه و دریافت بهتر و عملیتر نویسنده از نمایشنامهاش کمک میکند.