در حال بارگذاری ...
...

گفت و گو با ”قاسم زارع” بازیگر نمایش ”کلید”

محیط خیلی نسبت به 20 سال پیش بازتر شده است. میدان دیدها هم فضای وسیع تری را در بر می گیرد. اما ببینید برای فرهنگ و هنر زیرساخت های سخت افزاری، برنامه‌ریزی‌های طولانی مدت لازم داریم. هنرمند ریگ ته آب است. مدیران می آیند و می روند. ما هستیم چون خانه مان اینجاست!

گفت و گو با ”قاسم زارع” بازیگر نمایش ”کلید”

محیط خیلی نسبت به 20 سال پیش بازتر شده است. میدان دیدها هم فضای وسیع تری را در بر می گیرد. اما ببینید برای فرهنگ و هنر زیرساخت های سخت افزاری، برنامه‌ریزی‌های طولانی مدت لازم داریم. هنرمند ریگ ته آب است. مدیران می آیند و می روند. ما هستیم چون خانه مان اینجاست!

زهرا شایان فر: نمایش "کلید" در بازنویسی و اجرایی دوباره، با تغییر در گروه بازیگران روی صحنه رفت. این نمایش ابتدای زمستان ۹۰ در حالی اجرای مجدد خود را در تالار وحدت آغاز کرده که نقش اصلی آن را "قاسم زارع" از هنرمندان پیشکسوت تئاتر، تلویزیون و سینما بر عهده دارد.

مالک، مردی میانه سال که سال‌های انقلاب و جنگ را پشت سرگذاشته و فرزندش را نیز در این مسیر از دست داده، در میانه راه‌هایی که او را به سوی خود می‌خوانند سرگردان شده تا به حدی که نسبت به مسیری که طی کرده نیز دچار تردید می‌شود. مالک با بازی قاسم زارع، در سفری درونی آرزوها و آمالش را مرور می‌کند. ایمانش را یک بار دیگر کنکاش و از تاریخ برای قضاوت میان حق و باطل یاری می‌جوید.
قاسم زارع که از سال 1350 تا 1382 حدود 36 نمایش را بازی کرده و در پرونده سینمایی‌اش نیز  که از سال 63 شروع می‌شود، فیلم‌هایی همچون "صنوبرهای سوزان" ، "بوی پیراهن یوسف" ، "آژانس شیشه‌ای" ، "موج مرده"، "سفر به فردا"، "آواز قو"، "خانه‌ای روی آب"، "مزرعه پدری"، "من بن لادن نیستم"، "سنگ، کاغذ، قیچی"، "اخراجی‌های 1 و2و3"، "کودک و فرشته"، "خاک و آتش " و... دیده می‌شود، در تلویزیون نیز با ایفای نقش در بیش از 50 سریال، فیلم کوتاه و تله تئاتر حضور داشته است.
او که پس از 8 سال دوری از تئاتر بر صحنه تالار وحدت ایفای نقش می‌کند به پرسش‌های سایت ایران تئاتر درباره نمایش "کلید" و رویکردش در تئاتر و بازیگری پاسخ گفت که می‌خوانید:
***
نقش مالک در نمایش "کلید" با نقش‌های دیگری که بازی کرده‌اید نزدیکی‌هایی دارد و هم ویژگی‌هایی مختص خودش را نشان می‌دهد. چه ابعادی از این شخصیت برای شما بیشتر اهمیت دارد؟
تنها یک مالک نه، اگر بگوییم مالک‌ها بهتر است، این جنس آدم‌ها! ما، سن و سالمان خیلی از انقلاب، شعارها، جنگ و 32 سال بعد از آن را شامل می‌شود. طبیعی است که ماها، مالک های نمایش کلید، در ذهن‌مان با علامت سوال‌هایی روبرو شویم. پس از این پروسه ای که طی شده ، خیلی سوال ها شکل می گیرد که باید دنبال پاسخ هایش بگردیم. امروزه خواسته‌ها و جایگاه‌ها فرق می‌کند. من به شخصه مالک را این چنین دیدم، آدمی که پر از سوال است.
- مالک همه این مسیر را با ایمان به هدفی بزرگ طی کرده است...
- ... سربلند هم هست، خیلی خودمانی بدهکار کسی نیست! اما در آخر می پرسد خوب چی شد؟ حتی در اعتقاداتش هم دچار تردید می‌شود. او این سوال‌ها را از درون خودش می پرسد و با آن در جنگ است. همین درگیری درونی برای من جذاب بود. این همه سوال در ذهن یک نفر ! خود ما هم و حتی تک تک تماشاگران شاید خود را به جای مالک بگذاریم و همین تردیدها را مرور کنیم.
در مرور نقش‌هایی که تاکنون ایفا کرده‌اید، مجموعه‌ای از شخصیت‌های خاکستری دیده می‌شود. انگار کشش و علاقه خاصی به شخصیت‌هایی که عمل و احساسشان با هم در تقابل قرار می‌گیرند دارید. انجام وظیفه می‌کنند اما از انجام آن عذاب می‌کشند!
- در کارهای تصویری من هم همین آدم‌ها دیده می‌شوند. نمی‌دانم ... برای این نقش‌ها انتخاب شده‌ام! احساس می‌کنم که توانسته‌ام در حد توانم تماشاگر را با آن همراه و حق مطلب را ادا کنم ... اغلب هم دوست ندارند که من را در این نقش‌ها ببینند. اما ما انتخاب می‌شویم.
- به نمایش "کلید" برگردیم. چرا نوع دیالوگ های شخصیت مالک در طول اجرا تغییر می‌کند؟ زبان نمایش از شاعرانگی تا عامیانگی متغیر است و باعث بلاتکلیفی تماشاگر می شود.
- این را قبول دارم. خودم وقتی متن را می‌خواندم با این مسئله مواجه شده بودم. زبان نمایش چند گانه است. آنچه که من به عنوان بازیگر به آن فکر کردم این بود که این آدم که کنکاش درونی خودش را دارد، با دو آدم طرف می‌شود و با آنها صحبت می‌کند و اینها زبانش می‌شوند. اگر این دو وجه را خیر و شر بگیریم، با هر یک از آنها به شیوه‌ای متفاوت صحبت می‌کند. در مسیرش با زمین، با آسمان، با عناصر انتزاعی و تاریخی متفاوت برخورد دارد. با آسمان آن طور صحبت می‌کند که باید با آسمان صحبت کرد پس جنس دیالوگ‌هایش تغییر می‌کند. آسمان برای ما همیشه نماد تقدس دارد و ماورایی است اما زمین خیلی بی‌شیله پیله و خاکی است، بی‌ریاست. زبان نمایش در مسیر تاریخ که با شخصیت‌های مختلف برخورد می‌کند هم تغییر می‌کند، مالک بسته به شرایط و افرادی که به سراغش می روند یا او به سراغشان می‌رود، تغییر می کند. به طور کل مالک به عنوان یک سرگشته و آدمی که گم کرده ای دارد این مسیر را می‌رود و بازگشت اش را هم می بینیم.
[:sotitr1:]- تغییر در جنس دیالوگ ها با توجه به اینکه تماشاگر گیج نشود کار راحتی نیست...
- در تمرین نمایش "کلید" ابتدا سعی کردم با مشورت با کارگردان ، هر چه ممکن است زبان را یکدست کرده و در مرحله بعد به قابل لمس شدن برای تماشاگر فکر کردیم. معتقدم تماشاگر یکبار کار را می بیند و باید کلمات و سیر داستان انقدر ملموس و دوست داشتنی باشد که در همان یکبار دیدن او را جذب کرده و مطالب را بفهمد. با کارگردان به این نتیجه رسیدیم با اصلاح کردن برخی از جاها و ایجاد تغییبرات کوچک، دیالوگ‌ها کمی ساده‌تر و ملموس‌تر شوند تا تماشاگر با این آدم ارتباط برقرار کند و این مسیر را با مالک بیاید. اگر نیاید واقعا سردرگم می شود. به نظر من اگر تماشاچی با من همراه نشود نمی تواند به انتها برسد . باید با من همراه شود و هر جا که من می روم و می ایستم و می شنوم، او هم مثل من بایستد و بشنود و این ها را برای خودش تحلیل کند تا مرحله بعدی و تا به انتها.
- مالک آدمی از جنس آدم‌های عادی است. یک آدم عادی چرا باید این قدر آهنگین تردیدش را بیان کند؟ چون در تالار وحدت اجرا می‌شود؟
- نه نه اصلا! هر تالار دیگری هم بود همین کلام وجود داشت، چون این کلمات برایش نوشته شده است. من در حد خودم تلاش کردم از آن کلمات قلمبه دور شوم. ریتم کار هم طوری است که نمی توانی خیلی شمرده شمرده صحبت کنی و دانه دانه اینها را حلاجی کنی. چون این‌طوری ریتم نمایش از دست می‌رود.
- شاید بارها از شما پرسیده باشند که چرا از تئاتر فاصله گرفتید؟
- ببینید من از 14 سالگی روی صحنه بوده ام. اگر بگویم به شکل حرفه ای اغراق نکرده‌ام. از 14 سالگی به اداره فرهنگ و هنر وارد شدم و پس از دوره ای که گذراندم قرارداد حرفه‌ای با من بستند. بعد از انقلاب هم به تهران منتقل شدم. چون استخدام نبودم مدتی از کار دور بودم بعد جای دیگری استخدام شدم و به ارشاد منتقل شدم. در طی این مدت هم هرگز بیکار نبودم. اما یکبار به جایی رسیدم که این همه، پرونده کاری ام که بخشی از آن در همین سایت ایران تئاتر هست و نشان می دهد یکی از پرکارترین بازیگران تئاتر بوده ام، از درون تهی شدم. من که این همه کار و این همه تلاش و صداقت... چون معتقدم تئاتر را جز صداقت چیزی نمی تواند پایدار نگه دارد... تهی شدم و گفتم خوب که چی؟ من برای مسئولانی که می‌آیند و می‌روند، برای اداره‌ام چه ارزشی دارم؟ در وادی فرهنگ و هنر و مخصوصاً در تئاتر که خیلی والاتر است چه جایگاهی دارم؟ تا اینکه  از طرف دوستان خودم.
- مسائل مالی تئاتر در سوق پیدا کردن‌تان به کار تصویر دخیل بود؟
- خوب در تئاتر آن موقع که اصلا پولی نبود! فقط حقوق اداره بود و در شرایطی همان حقوق هم نبود. تماما عشق بود! عشق بود که ما را در تئاتر نگه می‌داشت! اما در تئاتر به خلا رسیدم. دیدم که مسئولان هیچ ارزشی برای هنرمند تئاتر قائل نیستند. دیدم که بودن و نبودن هیچ توفیری ندارد. به صراحت می‌گویم از بازیگری، از تئاتر که این همه جان می‌کنی و بعدش بدهکار هم هستی سرخورده شدم.
- اجرای نمایش "کلید" را باید بازگشت شما به تئاتر دانست؟
- یک فاصله 10 ساله افتاده و اصلا عمر کمی نیست. من که تئاتر خوانده ام و از تئاتر آمده ام و به گذشته خودم در تئاتر افتخار می‌کنم و افتخار می کنم که هستم چه دیگران بخواهند و چه نخواهند، به این کار عشق می ورزم و از اهل فرهنگ و هنر هستم، اعتقاد دارم که هیچ کشوری در کره خاکی بدون فرهنگ و هنر حرفی برای گفتن ندارد. بدون هنر باید دور آن مملکت را خط قرمز کشید. اصل یک مملکت به ریشه‌های فرهنگی‌‌اش برمی‌گردد. آن کشوری پیشرو است که حرف اول و آخرش را فرهنگ اش بزند. نه صنعت و نه نیروی نظامی‌اش.
- در شرایط امروز تئاتر تغییری می بینید؟
محیط خیلی نسبت به 20 سال پیش بازتر شده است. میدان دیدها هم فضای وسیع تری را در بر می گیرد. اما ببینید برای فرهنگ و هنر زیرساخت های سخت افزاری، برنامه‌ریزی‌های طولانی مدت لازم داریم. هنرمند ریگ ته آب است. مدیران می آیند و می روند. ما هستیم چون خانه مان اینجاست! این مدیران هستند که باید بدانند که با مقطعی و کوتاه مدت نگاه کردن به فرهنگ و هنر، راه به جایی نمی برند.