در حال بارگذاری ...
...

”آفتاب از میلان طلوع می‌کند” یک تراژدی است

”آفتاب از میلان طلوع می‌کند” یک تراژدی است

نمایش "آفتاب از میلان طلوع می‌کند" نوشته و کارگردانی آرش عباسی شنبه ۱۷ دی‌‌ماه در دوازدهمین نشست "باشگاه تئاتر تهران" خانه فرهنگ شیخ هادیمورد نقد و بررسی قرار گرفت.

به گزارش دریافتی سایت ایران تئاتر، در این نشست آرش عباسی نویسنده و کارگردان نمایش، رزیتا غفاری، گیتی قاسمی بازیگر و محمد ابراهیمیان نمایشنامه‌نویس و منتقد و کتایون جهانگیری (مجری برنامه) حضور داشتند.
آرش عباسی: دو سال درگیر نگارش نمایشنامه بودم
آرش عباسی نویسنده و کارگردان این نمایش که نقش جهانگیر را نیز بازی کرده است به بیان مقدمه‌ای از نمایش پرداخت و گفت: اگر بخواهم مقدمه‌ای در مورد این نمایش بگویم باید بگویم که ایده اولیه این نمایش سه سال پیش به ذهنم آمد که به هنگام جنگ خانواده‌ای دلشان می‌خواهد تا قبل از اینکه پسرشان به سن سربازی برسد  و ممنوع الخروج بشود از کشور خارج شوند. با این ایده شروع کردم و مدت‌ها به آن فکر کردم تا داستان‌های دیگری به ذهنم رسید که آنها را به آن اضافه کردم و حدوداً دو سال درگیر نگارش بودم تا چیزی شد که الان روی صحنه است.
محمد ابراهیمیان: "آفتاب از میلان طلوع می‌کند" در چهارچوب تراژدی است
محمد ابراهیمیان نمایشنامه‌نویس و منتقد، خوب دیدن یک نمایش را مهم دانست و گفت: معمولاً تئاتر را باید خوب دید چرا که اگر نمایش توسط تماشاگر یا منتقد خوب دیده شود حتماً تعریف خوبی هم از آن ارائه می‌دهد، حتی اگر نمایش بد باشد. یعنی می‌شود یک نمایش بد را هم خوب دید و خوب نقد کرد به گونه‌ای که این استنباط به وجود نیاید که منتقد فقط شخصیتی است مقابل نمایش بلکه در کنارش است.
ابراهیمیان وقوع جنگ را یکی از معظل‌های دهه 60 برشمرد و گفت: نمایشنامه در یک مقطع تاریخی بسیار حساس یعنی دهه 60 اتفاق می‌افتد، موضوع جنگ و بحران جنگ را مطرح می‌کند و همچنین بحران‌های ناشی از آن را که مهاجرت بوده است و همه ما با آن مواجه بوده‌ایم و خود من هم چند نمایشنامه با این موضوع نوشته‌ام. مهاجرت موضوع اصلی درام های ما طی 30 سال اخیر بوده است که ما با بحران جنگ و بحران‌های ناشی از آن که مهاجرت است مواجه هستیم. بنابراین بحران مهاجرت یکی از عمده‌ترین مسائلی است که روزگار ما  با آن مشکل دارد. این مشکل در خارج و داخل کشور مسئله طلاق و جدایی‌ها را پیش می‌کشد. بنابراین معظل طلاق و جدایی هم یکی دیگر از تبعات این داستان است.
 این منتقد تصریح کرد: این نمایشنامه به تعریف من در چهارچوب تراژدی می‌‌گنجد. چون قهرمان تراژدی با این معظل مواجه است، در تمام ماجرا علیه خودش عمل می‌کند و یک نقطه بسیار وسیع دارد که علیه خودش شخصیت را می‌شوراند. جهانگیر به جامعه کارگری و فقر و فقرا  می‌اندیشد و همسرش فکر می‌کند که این نوع تفکر در شرایط جنگ نوعی خیانت به تفکر اوست. بنابراین این دو نوع تفکر در نقطه‌ای به هم برخورد می‌کنند که اتفاقا زن و شوهر هستند. چرا می‌گویم تراژدی است به دلیل اینکه شخصیت نمایشنامه‌ یعنی جهانگیر در طول نمایش همه چیز را از دست می‌دهد. همسرش را از دست می‌دهد، برادرش در جبهه شهید می‌شود، پسرش را از دست می دهد و زمان را نیز از دست می‌دهد. بنابراین آن چیزی که در پایان می‌ماند موجود مسخ شده‌ای است که اصلا وجود ندارد که اگر حضور شیوا (رزیتا غفاری) در آن لحظه پایانی نبود باید به کلی موجودیت این انسان خاتمه داد، چون نمایش بسیار تلخ بسته شده است. یعنی به هر مسیری که می‌رود به یک بن بست می‌رسد و خود داستان به شدت سیاه است و تمام موجوداتی هم که در داستان قرار می‌گیرند به بن‌بست وحشتناکی می‌رسند. بنابراین این نمایش به شدت مایوس کننده است؛ در حالی که نظر من این است در حالی که زندگی بسیاری از ما سیاه است، اما وظیفه هنرمند این است که در این دالان سیاه و وحشتناکی که قرار است از آن عبور کنیم، هنرمند بتواند یک روزنه امید به تماشاگر نشان دهد.
آرش عباسی: دلیل تلخی نمایش قرار گرفتن در دوران جنگ تحمیلی است
نویسنده و کارگردان نمایش تلخی اثر را قرار گرفتن در دوران جنگ تحمیلی دانست و گفت: من با ایده‌ای که داشتم نمی‌توانستم قصه غیرتلخی بنویسم. من خیلی دنبال نکاتی می‌گشتم که بتوانم زندگی آدم‌ها را در دوره جنگ واقعی‌تر نشان دهم، پس طبیعی بود که به خودم مراجعه کنم که چه چیزهایی داشتم که برایم جذاب و عزیز بودند و روی چه چیزهایی می‌توانستم مانور دهم.
عباسی، دلیل نشان دادن مجموعه "سلطان و شبان" را در این نمایش تنها خاطره خود از دوران کودکی دانست و  افزود: در دوران کودکی در سال‌های 61 و 63 که من شاید هم سن سیاوش و یا کوچکتر از او بودم جز سریال سلطان و شبان ذهنم به چیز دیگری نرسید و در واقع تنها امید من برای اینکه یک هفته منتظر شوم تا این سریال شروع شود و حدود 40 دقیقه با آن همراه باشم. به همین دلیل سعی کردم تا همان سریال را در این نمایشنامه بیاورم و صحنه‌ای را طراحی کردم که زمانی که آنها مشغول دیدن این سریال هستند و برق می‌رود چقدر ناراحت می‌شوند. قبول دارم فضای تلخی است. من هم پافشاری می‌کنم اما واقعاً من در مورد سال‌های تلخی نمایشنامه نوشتم، ضمن اینکه که خانواده‌ای را نشان می‌دادم که علیرغم اینکه دلشان نمی‌خواست که از هم پاشیده شوند، زن خانواده که می‌خواست خودشان را نجات دهد و فکر می‌کرد که دنیای دیگری هست که آفتاب از آنجا طلوع می‌کند. اطلاع داشتم که اینها اصلا شرایط خوبی ندارند و نادانسته کاری می‌کنند که در نهایت فنا خواهند شد و عاقبت آنها سیاه خواهد بود. پس این سیاهی طبیعتاً در همه جای نمایشنامه وجود داشت و در اجرا هم سعی کردم این را داشته باشم تا به نقطه پایان رسیدم که در واقع تکمیل کننده این تلخی بود.
ابراهیمیان: بازی شیوا بازی با هیچ بود
ابراهیمیان در ادامه گفت: در این نمایشنامه زن و شوهر دو شخصیت اصلی هستند و بقیه شخصیت‌ها فرعی هستند و به مرور می‌توانند در داستانک‌‌‌هایی که در نمایش اتفاق می‌افتند را تبدیل به قصه‌های مستقل کنند. آنچه که اصل است شخصیت مرد و زن است که در تضاد با یکدیگرند و به مرور قصه‌هایی به داستان اضافه می‌شود. بازی شیوا (رزیتا غفاری) بازی با هیچ بود. این پیچیده‌ترین نوع بازی است. یعنی بازی با فضای عجیب و غریبی که اصلاً وجود ندارد ولی در حقیقت دارد با همه ما بازی می‌کند.  
این منتقد نگارش نمایشنامه را سینوسی بیان کرد و گفت: نمایشنامه سینوسی نوشته شده است. جهان دایره واری که کاملترین نوع هندسه جهان است چون همه اشکال هندسی در آن قرار می‌گیرند. نمایشنامه از نقطه پرگار شروع می‌شود که شیوا (رزیتا غفاری) می‌آید و همه چیز را برای ما بازگو می‌کند و با قوه تخیل یک چیزی را بسته نگه می‌دارد تا در پایان گره‌گشایی شود. نمایشنامه از طریق یک راوی منتقل می‌شود که یا اول شخص مفرد است یا سوم شخص مفرد یا وجدان کامل. معمولا می‌گویند وجدان کامل زمانی اتفاق می‌افتد که راوی شما می‌تواند در هر نقطه‌ای از زمان و مکان حضور داشته باشد و به پنهان‌ترین لایه‌های پنهانی کل درام هم سرک بکشد اما وقتی که سوم شخص راوی می‌شود لاجرم بیان صمیمی‌تری دارد، اما فقط اختیار دارد در مورد مکان‌ها و زمان‌هایی که خودش حضور داشته است برای ما تعریف کند. بنابراین قصه از منظر شیوا (رزیتا غفاری) برای ما تعریف می‌شود و از منظر او هم بسته می‌شود. ما از طریق این شخصیت که در زیر نور قرار می‌گیرد، خطاب به هیچ کس و در هیچ کجا با یک فرضیه ذهنی و روانی به نام میلان روبرو هستیم. میلان به عنوان نماد آرمانی بهشت گمشده یا یک جای امید برای شخصیت است. بنابراین تصویری که ما از یک کلیسا می‌بینیم و نماد شهر میلان و این شخصیت خطاب به هیچ کس و هیچ چیز داستان را برای ما باز می‌کند و ما از طریق او وارد داستان می‌شویم و در پایان او دیگر خیال سفر به میلان را ندارد و فقط یک ذهنیت است و برای همدلی با شخصیت اول تراژدی بالای سر او می‌ایستد تا مرهمی بر زخم او باشد.
آرش عباسی: برای من شیوا راوی قصه نیست
عباسی گفت: شیوا برای من راوی این قصه نیست؛ چرا که داستان را اگر از منظر او می‌خواستیم ببینیم باید حضور او را در کل قصه لمس می‌کردیم که در کجای این قصه ایستاده است اما شیوا قصه خودش را  از ارتباط با بچه کوچک خانواده می‌گوید و اینها دلیلی می‌شوند برای جهانگیر تا جهانگیر به گذشته برود. برای من شیوا کسی بود که آمده بود تا جهانگیر را به گذشته ببرد و این داستان را ما از نگاه جهانگیر می‌بینیم. او یادش می‌آید که پسر خاله زیبا به خانه آنها آمد و آرام آرام این اتفاقها رخ داد و در نهایت شبی فرا رسید که او مجبور شد تا پیکر سیاوش را از آن خانه بیرون بکشد و حالا شیوا در نهایت می‌گوید که آن کار من بود و شما هیچ موقع من را ندیدید و نفهمیدید.
رزیتا غفاری: داستان دو راوی دارد
رزیتا غفاری بازیگر نقش شیوا گفت: آن برداشتی که من داشتم این است که داستان دو راوی دارد یعنی هم شیوا و هم جهانگیر. در روایتی که شیوا از گذشته تعریف می‌کند دو نفر هستند که در دوران بچگی عاشق  هم هستند  و حالا که بزرگ شده‌اند این ماجرا را تعریف می‌کنند. هیچ وقت جهانگیر در آن خلوت عاشقانه آنها نبوده است. آنها همیشه همدیگر را در پارکینگ می‌دیدند و هیچ وقت شیوا اجازه ورود به داخل خانه را نداشته است. یعنی شیوا کاملا در حاشیه این قصه بوده است، ولی به خاطر گفتگویی که بین شیوا و جهانگیر است ما آن را مثل یک قصه می‌بینیم  و اسم شیوا هیچ وقت در این قصه برده نمی‌شود.
ابراهیمیان: بازی شاباجی کمی از بار درام نمایش را کم می‌کند
 ابراهیمیان به بازی زیبای گیتی قاسمی در نقش شاباجی پرداخت و گفت: در این نمایش یک پوسته وسط وجود دارد و آن کپسول شیرینی است که آن استفاده از لهجه و شخصیت شاباجی خانم (گیتی قاسمی) است تا ما را اندکی لهجه خود بخنداند. من مخالف کاربرد طناز لهجه برای خندیدن هستم برای اینکه در پشت خود یک فرهنگ دارد. اما این به عنوان یک محور از حوادث که وارد قصه می‌شود با توجه به شخصیتی که دارد ما را به خنده وا می‌دارد و کمی از بار تلخی درام را از ما می‌گیرد. بازی بدن همراه با بیان خانم قاسمی در این نمایش بسیار ظریف و هوشمندانه بود.
  گیتی قاسمی دیگر بازیگر این نمایش که در سیزدهمین جشنواره تئاتر مقاومت برای بازی در این کار موفق به دریافت لوح سپاس شد، گفت: این نقش را برای اولین بار بازی کردم. دوست داشتم که یک خاطره خوب برای همه باقی بماند. نقش شاباجی را خیلی دوست داشتم به خاطر اینکه امثال او را زیاد دیده‌ام و روزهای اول بازی در این نقش خیلی به من فشار آورد، چون تقلید صدای شاباجی برای من بسیار سخت بود.