در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با ”الهام جعفری” کارگردان نمایش ”مگه نمی‌دونی جات کجاست؟”

ما از اول این را پایه کار قرار دادیم که هر جا لازم و واجب است بازیگران حرکت کنند، نه اینکه چون زیباست حرکت انجام شود. هر جا که واقعاً از نظر منطقی حرکت معنا دارد حرکت کنیم. اینگونه فکر می‌کنم حرکات باور پذیرتر می‌شوند.

گفت‌وگو با ”الهام جعفری” کارگردان نمایش ”مگه نمی‌دونی جات کجاست؟”

ما از اول این را پایه کار قرار دادیم که هر جا لازم و واجب است بازیگران حرکت کنند، نه اینکه چون زیباست حرکت انجام شود. هر جا که واقعاً از نظر منطقی حرکت معنا دارد حرکت کنیم. اینگونه فکر می‌کنم حرکات باور پذیرتر می‌شوند.

علیرضا نراقی: نمایش "مگه نمی‌دونی جات کجاست؟" نوشته اکبر حسنی به کارگردانی الهام جعفری که مدتی است در کارگاه نمایش تئاتر شهر اجرا می‌شود، داستان یک گروه بنیادگرای تروریستی در عراق است که قصد دارند در روز عاشورا دست به بمب‌گذاری بزنند. نمایش دارای شخصیت‌هایی غریب است و موضوعی حساس دارد. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی سایت ایران تئاتر با الهام جعفری کارگردان این نمایش است.

چه شد که چنین مضمونی برایتان اهمیت پیدا کرد و تصمیم گرفتید متنی با این داستان را کارگردانی کنید؟
چیزی که مرا اول از نظر مضمون به این نمایشنامه جذب کرد، جدید بودن و امروزی بودنش بود. من تا به حال کسی را ندیدم که به این موضوع بپردازد و وقتی متن را خواندم همین موضوع مرا برای اجرای آن مشتاق کرد.
پس متن نوشته شده بود و شما بعداً با ان آشنا شدید؟
بله متن آماده بود که من خواندمش. دو سال پیش ما این متن را به جشنواره فجر ارائه کردیم که پذیرفته شد، اما به بازبینی نرسیدیم. بعداً این متن برای اجرای عمومی ارئه شد.
در ادامه سؤال قبلی باید بگویم که شکل و تکنیک این  نمایشنامه را هم خیلی دوست داشتم.
این تکنیک چه بود؟
همان شیوه‌ای بود که نمایشنامه را جلو برده بود. با اینکه این متن به نوعی یک متن ایدئولوژیک است اما یک تم پلیسی در خود دارد که من آن را خیلی دوست دارم و می‌تواند تماشاگر را جذب کند. در جاهایی هم می‌توان گفت که نمایشنامه تمی اجتماعی و خانوادگی دارد و واقعاً می‌تواند مخاطب را احساساتی کند. این مجموعه را در کل من دوست داشتم.
ساختار نمایشنامه یک ساختار واقع‌گراست، اما شما در صحنه‌پردازی سعی کردید با نشانه‌پردازی فارغ از آن واقع‌گرایی، تأکیدگذاری‌های خاص خود را انجام دهید؟
درباره دکور که فکر می‌کنم باید خود آقای پورآذری صحبت کند. من می‌خواستم بازی‌ها کاملاً رئال باشد و باورپذیر، اما در فضایی غیر رئالیستی اتفاق بیفتد. از این طراحی و اجرا هر مخاطبی می‌تواند یک برداشت داشته باشد، من اگر خودم را جای تماشاچی بگذارم و بخواهم به عنوان یکی از آن‌‌ها که حالا بیرون نشسته نظر بدهم،  به نظرم می‌رسید که ما یکسری شخصیت سیاه  می‌بینیم که در یک فضای کاملاً سفید قرار دارند؛ یعنی فضایی متضاد با خود. تماشاگر ما هر جای صحنه که بنشیند یک زاویه متفاوت در آینه‌ها می‌بیند. یعنی در هر نقطه تماشاگر انعکاس شخصیت‌ها را در آینه به گونه‌ای خاص خود می‌بیند. ما مدام شخصیت‌‌هایی را می‌بینیم که تغییر شکل می‌دهند و دروغ جدیدی می‌گویند.
در واقع موقعیت‌شان تغییر می‌کند.
بله موقعیت شان تغییر می‌کند و این به نظر من خاص شخصیت‌های مدرن است. نمایشنامه‌های مدرن هم همین طوری پیش می‌روند. اساساً انسان مدرن همین گونه است.
تضادی که گفتید یعنی تضاد شخصیت‌های سیاه در زمینه و بستر سفید به چه دلیل ایجاد شد؟
در مورد طراحی صحنه باید خود طراح صحنه صحبت کند. در کار ما فکرهای مختلفی وجود داشت و همه آزادی اظهار نظر داشتند.
[:sotitr1:]جامعه ما نسبت به این موضوعی که شما در نمایش خود به آن می‌پردازید و بر اساس آن قصه می‌گویید خیلی حساس است.
من این حساسیت را اتفاقاً دوست داشتم. تعدادی از تماشاچیان یک زاویه قضیه را می‌بینند و یک عده زاویه دیگری از ماجرا را درک می‌کنند و همین، مسأله را جالب‌تر می‌کند. خود من نظرات متفاوتی را شنیده‌ام و اینکه  موضوع نسبت به کار اختلاف‌نظرهایی ایجاد می‌کند را دوست دارم.
ما درباره وهابیت و موضوعاتی از این دست اطلاعات زیادی نداریم و بیشتر ترس و نگرانی در این خصوص وجود دارد. شما چقدر در مدت تمرین و اجرا درباره این موضوع تحقیق کردید؟
کاملاً تحقیق شده بود. همانطور که گفتم این نمایشنامه دو سال است که دست من است و با نویسنده در این زمینه‌ها خیلی حرف زدیم. گروهی از بازیگران به ما اضافه شدند که کاملاً پیگیر و خیلی کنجکاو و ریزبین بودند. درباره خط به خط این جمله‌ها که در کار گفته می‌شود، توسط بازیگران سؤال پرسیده شده و نویسنده خود به طور مداوم در کنار تمرین‌ها بوده و به این سؤالات پاسخ می‌داده. ما خیلی در منابع مختلف و اینترنت در رابطه با موضوع کار جستجو کردیم. البته برای شکل‌گیری نمایش از تخیلاتمان هم خیلی استفاده کردیم اما می‌توان گفت بخش مهمی از کار مستند است.
در طراحی میزانسن نمایش، کاری که انجام شده چیزی بین ایستا بودن و تحریک بوده است. در لحظاتی کار ایستاست و در لحظاتی متحرک. این دوگانگی به نظر خودتان به چه دلیل است؟
ما از اول این را پایه کار قرار دادیم که هر جا لازم و واجب است بازیگران حرکت کنند، نه اینکه چون زیباست حرکت انجام شود. هر جا که واقعاً از نظر منطقی حرکت معنا دارد حرکت کنیم. اینگونه فکر می‌کنم حرکات باور پذیرتر می‌شوند. اگر هم سکون در کار زیاد است و تضادی که شما می‌گویید دیده می‌شود، چیزی است که خود بازیگران به آن رسیدند. آنها برای اینکه لایه لایه بودن شخصیت‌ها را نشان دهند به چنین شکلی رسیدند. به نوعی بازیگران تلاش کردند ضد حس بازی کنند تا از حالت کلیشه‌ای خارج شوند، یعنی جایی که باید فریاد بزنند این کار را نکردند و متضاد با حس خود بازی کردند. ممکن است این قضیه نوعی کسلی در مخاطب ایجاد کند اما به اعتقاد من این زندگی آدم‌هایی است که ما تصویر می‌کنیم. آقای اصغر همت که به دیدن کار ما آمدند حرف خیلی خوبی زدند به این مضمون که" شما کاملاً درست پیش رفتید. من در ابتدا احساس کسالت کردم اما بعد به این نتیجه رسیدم که این زندگی آدم‌هاست که کسل‌کننده است و شما باید به چنین کسالتی می‌رسیدید." ببینید زندگی این آدم‌ها واقعاً همین است دروغ و استرسی که نباید نشان دهند؛ در واقع این آدم‌ها در زندگی واقعی خود هم به نوعی ضد حس بازی می‌کنند.