”ژان کلودکارییر” از”دفتر یادداشت” میگوید
وقتی یک روز وارد خانه میشدم گربهای جلوتر از من وارد خانه شد و من چندین بار سعی کردم که گربه را از خانهام بیرون بیندازم ولی سماجت گربه خیلی بیشتر از من بود و در نهایت پس از چند روز دلم به رحم آمده و برای گربه آب و غذا گذاشتم و پس از آن در منزل من ماندگار شد.
آن چه میخوانید نظر”ژان کلودکارییر” است درباره اولین نمایشنامه مهم خود یعنی”دفتر یادداشت” این نمایشنامه این روزها در تالار سایه مجموعه تئاترشهر با ترجمه ناهید نصیری و کارگردانی”کتایون فیضمرندی” روی صحنه است، ”کارییر” در گفتوگویی که توسط ناهید نصیری در دوم اردیبهشت ماه 1383 در خانه هنرمندان ایران انجام گرفته است. در مورد نمایشنامه”دفتر یادداشت” میگوید:
زمانی که من نوشتن این نمایشنامه را شروع کردم اطرافیان به من گفتند که نوشتن و قلم زدن برای تئاتر کار بیهودهای است چرا که تئاتر مرده است و هیچ کس از آن استقبال نمیکند ولی از آن سال(1965) تاکنون به دفعات این نمایشنامه روی صحنه رفته و میبینیم نه تنها تئاتر از بین نرفته بلکه روز به روز حقانیت خود را به اثبات میرساند. ایده و فکر نمایشنامه”دفتر یادداشت” به این شکل در ذهن من تداعی شد که وقتی یک روز وارد خانه میشدم گربهای جلوتر از من وارد خانه شد و من چندین بار سعی کردم که گربه را از خانهام بیرون بیندازم ولی سماجت گربه خیلی بیشتر از من بود و در نهایت پس از چند روز دلم به رحم آمده و برای گربه آب و غذا گذاشتم و پس از آن در منزل من ماندگار شد. نکته دیگری که باید بگویم این است که در آن زمان روابط و ارتباطات بیشتر و راحتتر بود و خطرات کمتری انسان را تهدید میکرد ولی امروزه آدمها از ترس بیماری و خطرات مالی و جانی از یکدیگر گریزان هستند. در این نمایشنامه مردی میانسال، وقت شناس و بسیار منظم دوست دارد تمام چیزها و برنامهها از روی نظم و انضباط باشد و حتی برای احساسات و روابط عاطفی و جنسی خود نیز برنامهریزی کرده و نمیخواهد که از اصول خود کنارهگیری کند، زنی ظاهراً از هم گسیخته و شکست خورده به درون خانه این مرد نفوذ پیدا میکند. این زن چه میخواهد؟ ظاهراً ما هیچی نمیدانیم. تضاد این دو با هم، تضاد بین نظم و بینظمی است. در هر حال همان طور که انتظار میرود بین این دو یک داستان عاشقانه متولد میشود و میبینیم که در سه روز و دو شب چیزهایی اتفاق میافتد که خارج از محدوده تئاتر و در زندگی معمولی ماهها و سالها باید منتظر بود تا این اتفاق بیفتد و یا شاید هم هرگز این اتفاق نیفتد.